به گزارش اصفهان زیبا؛ روز پنجشنبه است و درحالیکه همه مدارس تعطیلاند، اما اینجا برای مهدی و رحمت و بچههایش بازِ باز است. صدای بابا آمد، بابا نان داد، از یکی از کلاسهای ابتدایی، خزیده و تا چند متر آنطرف تر از کلاس شنیده میشود. کلاس آقا مهدی در طبقه دوم است. بچههایی که کلاس اول را تمام کردهاند، همه رفتهاند توی کلاس او. ریاضی درس میدهد؛ اشکال هندسی و متر و سانتیمتر به بچههایی که از تحصیل بازماندهاند، اما در کلاس او میتوانند الفبای ریاضی را یاد بگیرند.
خانه مشق خیلی وقت است برای این بچهها حکم سقفی را پیداکرده که برای این بچهها عشق را مشق میکند و میتوانند به این شکل تحصیل کنند. کلاس مهدی بیشتر از 20 بچه دارد که پایه اول ابتدایی را رد کردهاند و رسیدهاند به اینجا. مهدی متولد 1378 و فارغالتحصیل علومتربیتی و گرایش مدیریت آموزشی یکی از چند معلمی است که در این مدرسه بدون اینکه پولی دریافت کنند، با عشق و علاقه وقت میگذارند تا به قول خودشان هیچ بچهای از تحصیل بازنماند.
خانه مشق در حاشیهایترین نقطه اصفهان (آنجا که کمکم از ساختوسازهای شیک دور میشوی و به خانههای چندمتری توسریخورده و مردمانی میرسی که با فقر دستوپنجه نرم میکنند) یک متر، یک متر توسط خیرین خریداری شد تا هرساله چندین کودک از همین محله را بتواند باسواد کند.
قصه سید مهدی ساده و بیآلایش است. اینکه چطور پایش به اینجا رسیده، معرفی یکی از همکارانش بوده است و او حالا دو سالی میشود که بدون هیچ چشمداشتی اینجاست و به قول خودش اینها خانوادهاش شدهاند.
لحظهای هم شک کردی که در این شرایط اقتصادی بدون پول نمیشود کار کرد؟
اصلا. اتفاقا به این فکر میکردم که با این وضعیت میشود پیشرفتی کرد وقتی بچههای ما که آیندهساز این کشور هستند، از تحصیل بازبمانند؟ پس یک جایی یک نفر باید حتما کوتاه بیاید تا مشکلات حل شود؛ وگرنه هیچ نتیجهای عایدمان نمیشود. گذشته از اعتقادهایی که در این زمینه دارم بهاینعلت که سیستم آموزشی برای این بچهها برنامهای ندارد، تصمیم گرفتم در حد خودم و تا جایی که میتوانم و از دستم برمیآید، فعالیتی برای بچههای بازمانده از تحصیل داشته باشم.
آنطور که مشخص است شما در مکانهای بسیاری تدریس کردهاید و بههرحال طیکردن مسافت زیاد تا اینجا بدون اینکه هزینهای دریافت کنید، سخت است؛ آیا شده پشیمان شوید؟
خیر، بههیچوجه. ببینید من در بالای شهر هم تدریس میکنم و اگر بخواهم احساس واقعیام را در رابطه با این بچهها بگویم، این است که اینها مثل خانواده من هستند و آنها فامیل درجهدو محسوب میشوند. هیچوقت از کارکردن و تعلیمدادن به این بچهها خسته نمیشوم؛ چون احساس میکنم عشق را لمس کردهام.
طی این دو سال حتما تلخی و شیرینی و خاطرههای زیادی با بچههایی که از محرومترین قشرها هستند، داشتهاید. این تلخ و شیرینها را تعریف کنید.
یکی از شیرینترین خاطرههایم طی این سالها مربوط به بچهای بود که نه پدر داشت و نه مادر؛ ولی توانسته بود با یکسری اشیای بسیار ساده و خرید یکسری تجهیزات یک اسپیکر طراحی کند. این بچه در مقطع ابتدایی بود و در بهزیستی زندگی میکرد و باوجوداینکه از همه لحاظ کمبود داشت، بهعنوان یک استعداد بهشمار میرفت که اگر روی او سرمایهگذاری میشد، میتوانست استعدادش شکوفا شود و برای این کشور شخص بزرگی بشود.
مورد دیگر هم بچهای بود که بااینکه سن زیادی نداشت، بدون اینکه معلمی داشته باشد، طراحیهای عجیبی میکرد و استعداد طراحی و نقاشی بالایی داشت و طراحیهایش سهبعدی بودند.
و تلخترین خاطره شما؟
شاید بتوانم بگویم بازماندن یک دختر نابغه از تحصیل بدترین خاطره من طی این دو سال و اندی بوده که اینجا مشغول کار هستم. این دختر حتی در المپیاد فیزیک هم رتبه آورد و بهعنوان یک استعداد درخشان شمرده میشد؛اما بهواسطه فرهنگ و فقری که در خانواده بود؛ مجبور شد از تحصیل دوری کند و تمامی آینده و دوران تحصیلش که درخشانترین دوره بود، از بین برود.
یعنی بعضی از این استعدادها زیر پوسته فقر مدفون میشوند، بدون اینکه دیده شوند؛ درست است؟
دقیقا. یعنی اگر این استعدادها دیده شوند، میشود به آنها بهعنوان یک سرمایه نگاه کرد؛ اما متأسفانه برخی مواقع فرهنگ غلط خانوادهها و نادیدهگرفتهشدن اینها توسط جامعه باعث میشود باوجود استعدادهای بیشمار آیندهای برایشان متصور نباشد.
گفتید که در جاهای مختلف تدریس کردید. بههرحال اینها بچههایی هستند که ممکن است با بچههای عادی تفاوتهایی داشته باشند.ازلحاظ اینکه بچههای اینجا حتی از داشتن دفترچه مشق محروماند و خانوادههایشان بهقدری بیبضاعت هستند که ممکن است توانایی و قدرت خرید یک دفترچه مشق را برای آنها نداشته باشند. این شکاف و تضاد به نظر شما چقدر تأثیرگذار است؟
به نظر من خیلی از بچهها در این زمینه تأثیر نمیپذیرند. شاید کمی از درس دور و زده شوند، اما این فقر بیشتر خانوادهها را متأثر میکند تا خود بچهها را. آنچه مهم است، اینکه استعدادهایی اینجا هستند که شاید در بالای شهر کمتر دیده میشوند. شاید نداشتن یکسری چیزها باعث شده است این بچهها استعدادشان شکوفاتر شود؛ مثل بذری که در آنها کاشته میشود و آنها آماده بارورکردن این بذر هستند.
پس برای بچههایی که مثل خانوادهتان هستند، همه کار میکنید تا بتوانند استعدادهای درخشانی شوند.
بله، دقیقا. درواقع این بچهها بیشیلهوپیلهترند و افاده خاصی ندارند و راحتتر میشود با آنها ارتباط برقرار کرد و صادقانهتر ارتباط برقرار میکنند. من با این بچهها زندگی میکنم و دوست دارم هر آنچه میتوانم در اختیارشان بگذارم.