نسل من از مبارزه دیپلماتیک با آمریکا خسته شده بود

اقدام دانشجویی تسخیر سفارت آمریکا در 13 آبان 58 تحولی عظیم برای کشور ایران، ملت ایران، دانشجویان پیرو خط امام و انقلاب پدید آورد که هنوز بحث آن میان محافل سیاسی و حتی جمع‌های عامیانه غیرسیاسی داغ است و برداشت‌های بسیار متفاوتی از آن وجود دارد. محمد ابراهیم اصغرزاده آن زمان دانشجویی انقلابی بود و مدتی نیز به علت فعالیت‌هایش در زندان کمیته مشترک به سر برده بود و اقدام سیاسی‌انقلابی برای او و همفکرانش یک دغدغه اساسی به حساب می‌آمد. تسخیرسفارت آن چنان عظیم بود که دانشجویان را از یک انقلابی ساده به قهرمان توده‌ها و حرکتشان به انقلابی دیگر تبدیل شد. در گفت‌وشنودهای دانشجویان در سال‌های بعد از تسخیر سفارت این نکته روشن است که هیچ‌کدام تصوری از طولانی‌شدن تسخیر به مدت 444 روز نداشتند و این اقدام از بطن یک نگرانی تاریخی برخاسته بود.

تاریخ انتشار: 09:07 - دوشنبه 1399/08/12
مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه

اما تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به تعبیر عده‌ای، منجر به سرنگونی و استعفای دولت موقت مهندس بازرگان شد. در رابطه با علل و عوامل تسخیر سفارت با محمدابراهیم اصغرزاده، رهبر دانشجویان پیرو خط امام، مؤسس دفتر تحکیم وحدت، عضو شورای سردبیری روزنامه سلام، معاون وزیر ارشاد در دهه 60، مسئول حفاظت نهاد ریاست جمهوری در سال 1360، عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان در سال 60، نماینده مجلس سوم از تهران، عضو هیئت رئیسه شورای شهر اول تهران، دبیرکل سابق حزب همبستگی و دبیرکل فعلی انجمن اسلامی مهندسان گفت‌وگو کردیم. او اکنون در 65 سالگی و گذشت 41 سال از تسخیر سفارت آمریکا از نسلی سخن می‌گوید که تنها راه مبارزه با سلطه آمریکا بر جهان را مبارزه‌ای رودررو و فارغ از روابط مرسوم دیپلماتیک می‌دانست و می‌گوید: «تسخیر سفارت آمریکا در آن زمان منجر به تحقیر آمریکا شد که به دلیل قدرت اول اقتصادی و نظامی جهان به اقصی نقاط لشکرکشی می‌کرد، کودتا می‌کرد و حکومت‌ها را تغییر می‌داد. بمباران سانتی متر به سانتی متر ویتنام و دست‌داشتن در تمامی توطئه‌های کوچک و بزرگ علیه حرکت‌های آزادی‌خواه و جنبش‌های رهایی‌بخش ذهن و روح هم‌نسلی‌های من را از هرچه مبارزه پارلمانتاریستی و ابزار دیپلماتیک بود بیزار کرده بود. اشغال سفارت معلول بود و ریشه در سلطه طلبی و مناسبات غلط و نامتعارف آمریکایی‌ها پس از کودتای 28 مرداد 32 داشت. از نظر بسیاری مردم ایران آن زمان نمی‌شد احتمال توطئه در تشویق و ترغیب بقایای رژیم شاه برای سازماندهی مجدد را نادیده گرفت. زمانی آمریکا نقش ژاندارمی منطقه را به شاه اعطا کرد. ایران سال‌ها در مدار جاذبه آمریکا و کاملا وابسته به آن بود. به‌یاد بیاوریم رئیس‌جمهور وقت آمریکا، درست وقتی طوفان قهر مردم داشت دودمان سلطنت را درهم می‌پیچید، علنی ایران را «جزیره ثبات در پرتلاطم‌ترین منطقه دنیا» نامید و ضمن ابراز رضایت از شاه اعلام کرد در جهان، هیچ کشوری وجود ندارد که در برنامه‌ریزی امنیت نظامی متقابل و مسائل منطقه‌ای مشترک، به اندازه ایران به ما نزدیک باشد.» مشروح گفت‌وگو با ابراهیم اصغرزاده را در ویژه نامه یادآور می‌خوانید.

آیا هدف دانشجویان از اشغال لانه، اعتراض به دولت و سرنگونی آن بود؟ آیا دولت موقت نیز متقابلا در اعتراض به اشغال سفارت آمریکا استعفا داد؟

عموما تصور می‌شود علت اصلی اشغال سفارت، اعتراض به سیاست خارجی دولت موقت یا انتقاد از مماشات دولت طی مسئولیت هشت ماهه‌اش در برابر آمریکا بوده است. حتی ملاقات مهندس بازرگان با برژینسکی در الجزایر را علت اصلی اشغال سفارت دانسته‌اند. عده‌ای هم اشغال سفارت را نماد جنگ داخلی بلوک‌های قدرت برای حذف مذهبی‌های لیبرال دانسته و استعفای دولت موقت را صرفا واکنشی به اشغال سفارت خوانده‌اند. این تحلیل‌ها عمدتا نقش و برنامه دولت موقت را محور گرفته و بر مسائل داخلی تمرکز کرده‌اند. این تصور عمومی نادرست است. دانشجویان بارها در مصاحبه‌ها و اطلاعیه‌های خود که در مطبوعات آن زمان منتشر شده پذیرش شاه در خاک امریکا را انگیزه اصلی و علت العلل اشغال سفارت برشمرده‌اند. دولت موقت قبل از اشغال سفارت بارها عدم رضایت خود را از وجود مراکز متعدد قدرت و دخالت‌های غیرقانونی اعلام کرده بود. بنا به گفته آقای بنی‌اسدی، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی و داماد مرحوم بازرگان و وزیر مشاور در امور اجرایی کابینه دولت موقت، آنچه در بامداد روز چهاردهم آبان ۱۳۵۸ به استعفای قطعی مرحوم مهندس مهدی بازرگان منتهی شد، اعلامیه خصمانه‌ای بود که در بامداد همان روز به نام مرحوم حجت‌الاسلام لاهوتی، فرمانده وقت سپاه از رادیو ایران پخش شد؛ اعلامیه‌ای که بعدا مرحوم لاهوتی درگفت‌وگو با مرحوم مهندس بازرگان صدور آن را ازسوی خود تکذیب کرده بود. آقای بنی‌اسدی در مصاحبه‌ای که بعدها با اندیشه پویا پیرامون استعفای دولت موقت داشت، توضیح می‌دهد که استعفای مهندس بازرگان و دولت موقت یک پدیده ناگهانی نبود، بلکه فرایندی ناشی از تفاوت در دیدگاه‌ها بود که با جریان گروگان‌گیری پایان یافت. در یکی از جلسات ملاقات با رهبر انقلاب، دولت موقت گزارشی از ۷۵ کاری را که انجام داده بود مطرح می‌کند. ایشان می‌فرمایند پس چرا این کارهای مهمی را که انجام داده‌اید برای مردم نمی‌گویید و ملت را آگاه نمی‌سازید؟ البته، اگر رادیو و تلویزیون همکاری می‌کرد و به جای اعتراضات خردکننده به دولت به معرفی تلاش‌ها و کارهای انجام شده می‌پرداخت، شاید شاهد استعفای دولت موقت در روز چهاردهم آبان ۱۳۵۸ نمی‌بودیم. اشغال سفارت آمریکا واقعه‌ای مهم بود، ولی چون قبلا نیز یکبار اتفاق افتاده بود و نسبتا به‌سادگی رفع شده بود، اهمیت آن فورا درک نشد. درباره دیدار برژینسکی و بازرگان نیز واکنش‌ها و اعتراضاتی صورت گرفت و حتی به نماز عید قربان هم کشیده شد، ولی نقشی در تصمیم دانشجویان نداشت. زیرا طراحی و برنامه‌ریزی آن‌ها برای اشغال سفارت از یکی دو هفته پیش از ملاقات الجزایر و دقیقا پس از اطلاع از پذیرش شاه در آمریکا شروع شده بود. اگر توضیحات مقامات ایرانی درباره محتوای گفت‌وگو به‌خوبی منعکس می‌گردید، همان مقدار اعتراض هم خاموش می‌شد.

ماجرای دیدار آمریکایی‌ها با بازرگان چه بود؟

رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، بعدها برخی جزئیات دیدار زبیگنیو برژینسکی با مهندس مهدی بازرگان را تشریح کرد. گیتس گفت: «من در ملاقات حضور داشتم. نخست وزیر (مهندس بازرگان)، وزیر دفاع (مصطفی چمران) و وزیر خارجه (ابراهیم یزدی) ایران با برژینسکی که برای مراسم بیست وپنجمین سالگرد انقلاب الجزایر در الجزیره به سر می‌برد قرار ملاقات داشتند.» وزیر دفاع آمریکا می‌گوید برژینسکی در آن دیدار پیشنهاد به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی و حتی احترام به قراردادهای فروش اسلحه به ایران را داد. گیتس در ادامه گفت «ما وارد جلسه شدیم و لب کلام ما این بود که ما انقلاب شما را می‌پذیریم. کشور شما را به رسمیت می‌شناسیم. دولت شما را به رسمیت می‌شناسیم. ما همه سلاح‌هایی را که قرارداد فروش آن‌ها با شاه بسته شده بود به شما می‌فروشیم. ما دشمن مشترکی در همسایگی شمالی شما داریم. می‌توانیم در آینده با هم کار کنیم.» به گفته وزیر دفاع امریکا، مقامات ایرانی شرکت کننده در این جلسه خواستار تحویل گرفتن محمدرضا شاه پهلوی شدند. به گفته گیتس، پاسخ آن‌ها این بود که شاه را به ما بدهید. هر کدام مواضع خود را پنج یا شش بار تکرار کردند و در پایان برژینسکی برخاست و گفت تحویل شاه به شما با غرور ملی ما ناسازگار است. و این پایان کار بود.

از دیدگاه شما علت اصلی اشغال سفارت امریکا واقعا چه بود؟

ضرورت تحولات را علت‌های ساختاری ایجاب می‌کند، اما این ضرورت نیست که خودش مستقیما منجر به تحول می‌گردد. بلکه همیشه در بزنگاه‌ها تصمیمات تصادفی و اتفاقات پیش‌بینی‌ناپذیری هستند که سرو کله‌شان پیدا می‌شود و تحول ساز می‌گردند. علت کوتاه مدت و فوری اقدام دانشجویان را باید همان موضوع اجازه ورود شاه به آمریکا دانست. ولی خب تیرگی روابط و بی اعتمادی بین ایران و آمریکا که ریشه‌ای تاریخی داشت بستر ساختاری چنین رویدادی بود. در انقلاب هم دیده می‌شد که مردم شاه را دست نشانده آمریکا می‌خواندند و شعار می‌دادند بعد از شاه نوبت آمریکاست. ولی از لحظه پیروزی انقلاب تا زمان پذیرش شاه در آمریکا هیچگاه دستوری مبنی بر کاهش سطح روابط، بستن سفارتخانه و اخراج دیپلمات‌های آمریکایی یا قهر از جانب بنیان‌گذار انقلاب صادر نشد و هیچ اثری از تمایل رهبران انقلاب به قطع رابطه با آمریکا دیده نمی‌شد. گرچه اشغال سفارت تعارضات را به حد اعلا رساند ولی در خلأ ایجاد نشده بود. اشغال سفارت معلول بود و ریشه در سلطه طلبی و مناسبات غلط و نامتعارف آمریکایی‌ها پس از کودتای 28 مرداد 32 داشت. از نظر بسیاری مردم ایران آن زمان نمی‌شد احتمال توطئه در تشویق و ترغیب بقایای رژیم شاه برای سازماندهی مجدد را نادیده گرفت. زمانی آمریکا نقش ژاندارمی منطقه را به شاه اعطا کرد. ایران سال‌ها در مدار جاذبه آمریکا و کاملا وابسته به آن بود. به یاد بیاوریم رئیس‌جمهور وقت آمریکا، درست وقتی طوفان قهر مردم داشت دودمان سلطنت را درهم می‌پیچید علنی ایران را «جزیره ثبات در پرتلاطم‌ترین منطقه دنیا» نامید و ضمن ابراز رضایت از شاه اعلام کرد: «در جهان، هیچ کشوری وجود ندارد که در برنامه‌ریزی امنیت نظامی متقابل و مسائل منطقه‌ای مشترک، به اندازه ایران به ما نزدیک باشد.» اسناد و مدارک به‌دست آمده از سفارت آمریکا در تهران نیز به خوبی نشان می‌دهد آمریکا، نه‌تنها از هیچ گونه تلاشی در جهت استحکام پایه‌های رژیم پهلوی دریغ نمی‌ورزید، بلکه به دلیل حمایت بیش از حد از شاه متوجه شتاب تحولات زیر پوستی جامعه و واقعیات اجتماعی ایران نگردید و سرنگونی رژیم را پیش بینی نکرد؛ چنانکه سازمان تحلیل اطلاعات دفاعی آمریکا در بحبوحه انقلاب، مرداد 1357 در ارزیابی از موقعیت رژیم شاه اظهار کرد که ایران در وضعیت انقلابی یا حتی ما قبل انقلابی قرار ندارد. هنگامی که در جمعه سیاه، 17 شهریور سال 1357 ارتش شاه با اسلحه مرگبار جنگی مستقیما به سوی تظاهرکنندگان بی‌دفاع شلیک کرد، بلافاصله رئیس جمهور آمریکا، با شاه تماس گرفت و از رژیم او پشتیبانی همه جانبه کرد. کاخ سفید همچنین بعد از کشتار دانش آموزان مقابل سردر دانشگاه تهران در 13 آبان 1357 از تشکیل حکومت نظامی در تهران و رسمیت بخشیدن به کشتار مردم حمایت کرد. تا جایی که در گزارش آخرین سفیر آمریکا، ویلیام سولیوان صریحا قید شده است، اگر رژیم نظامی شاه عمرش به پایان برسد، باید منتظر حملات جدیدتری علیه شهروندان آمریکایی در تهران باشیم. به رغم این حجم از بی اعتمادی مردم و دولت ایران منتظر فرصتی بودند که دولت ایالات متحده دست دوستی به سوی ایران دراز کند و به ترمیم ناهنجاری‌های گذشته بپردازد و چه حیف که فرصت از دست رفت.

آیا می‌توان حمایت تمام قد آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان از عراق در جنگ تحمیلی را ناشی از این اقدام دانشجویان در سال 58 دانست؟

در این مورد باید با احتیاط قضاوت کرد. گرچه اشغال سفارت موجب محدودیت ایران در دسترسی به تجهیزات جنگی در نتیجه ضعف در برابر ارتش عراق شد، ولی آمریکا علاقه‌ای به پیروزی صدام نداشت، همان طور که علاقه‌ای به پیروزی ایران هم نداشت. ارزیابی وزارت دفاع ایالات متحده از ارتش بعث عراق در زمان رژیم شاه یعنی سال‌ها قبل از انقلاب این بود که این ارتش صرفا برای حمله به ایران سازماندهی می‌شود. بعد از انقلاب هم مقامات آمریکایی دولت موقت را در جریان نقل و انتقالات ارتش بعث و برنامه‌ریزی برای حمله عراق به ایران مطلع کرده بودند. اگر برخی رویدادها مانند اشغال سفارت که موجب همبستگی ملی و بسیج توده‌ای شده بود، به وقوع نمی‌پیوست حمله صدام خیلی زودتر رخ می‌داد. حمله صدام به کویت پس از پایان جنگ ایران و عراق هم به وضوح نشان داد که اصولا این گونه ملاک‌ها را برای ارزیابی اهداف صدام نمی‌توان به‌کار برد.

به اعتقاد شما کدامیک بیشتر تاثیرگذار بوده است: فواید یا خسارات ناشی از چنین اقدامی؟

هر رویداد تاریخی به ناچار واجد آثار مثبت و منفی متعددی است، خوانش منصفانه تاریخ مستلزم نگاه منطقی به هر دو جنبه باید باشد. نمی‌شود تمامی نتایج یک رویداد مثل انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را صددرصد مثبت یا در نقطه مقابل تماما ضرر و خسارت دانست. حقیقت این است که رخدادهای اجتماعی و سیاسی، تکرارناپذیرند و با قطعیت نمی‌توان درباره تاثیرات قطعی آن‌ها قضاوت کرد. قبول دارم گروگان‌گیری تحت هر عنوان و شرایطی کار ناشایستی است و تصویر غیرمنطقی و نامتعارفی از انقلاب را در معرض دید جهانیان قرار داد، ولی از طرف دیگر آن زمان منجر به تحقیر آمریکا شد که به دلیل قدرت اول اقتصادی و نظامی جهان به اقصی نقاط لشکرکشی می‌کرد، کودتا می‌کرد و حکومت‌ها را تغییر می‌داد. بمباران سانتی‌متر به سانتی‌متر ویتنام و دست داشتن در تمامی توطئه‌های کوچک و بزرگ علیه حرکت‌های آزادی‌خواه و جنبش‌های رهایی‌بخش ذهن و روح هم نسلی‌های من را از هرچه مبارزه پارلمانتاریستی و ابزار دیپلماتیک بود، بیزار کرده بود. زمانی رسید که آمریکایی‌ها گرچه غیر رسمی و پنهانی با فرستادن مک فارلین، مشاور امنیت ملی خود به‌همراه یک هواپیما اسلحه و مقداری هدایا به تهران قصد کردند باب روابط جدیدی بگشایند که اگر این مسئله از جانب ایران پذیرفته می‌شد از همان زمان روابط دو کشور در مسیر دیگری قرار می‌گرفت و طبعا امروز شما هم یادی از اشغال سفارت نمی‌کردید و این سوال‌ها را نمی‌پرسیدید. بعدها هم که خانم آلبرایت وزیر خارجه و کلینتون رئیس جمهور آمریکا نسبت به مداخلات گذشته آمریکا اظهار ندامت و عذرخواهی کردند، باز می‌توانست مسائل ایران و آمریکا حل و فصل شود، اما از سوی ایران پذیرفته نشد. توافق برجام را به عنوان یک راه حل بنگرید می‌بینید ادامه غرب‌هراسی و تداوم آمریکاستیزی ربطی به آن واقعه و اقدام دانشجویان ندارد. به نظرم امروز هم حل و فصل مسائل دو کشور در گرو تجدیدنظر نسبت به آن واقعه نیست. مگر جنگ سرد خاتمه نیافت؟ مگر آن‌همه کودتا و دسیسه چینی علیه دولت‌های دموکراتیک ملی خاتمه پیدا نکرد؟ حالا چه کسی رفته از طرف مقابلش عذرخواهی کند؟ دنیا تغییر کرده و مسائل زیادی پیش آمده که سرنوشت مشترکی برای بشریت رقم زده است. جوامع به هم نزدیک‌تر شده و درد مشترکشان را فریاد می‌زنند. چهره کریه تروریسم، بنیادگرایی دینی از نوع داعشی و خشونت بارترینش که در آخرین نمونه این روزها سر یک معلم تاریخ در پاریس را بریده و به نفرت و انزجار عمومی دامن زده یا همین ویروس کرونا و پاندمی کووید 19 که می‌تواند حیات تمدن بشری را با خطر جدی مواجه سازد یا بحران‌های ناشی از تغییرات اقلیمی و نظایر آن، مگر ما را به تجدیدنظر در مناسباتمان با جهان خارج و شراکت در دستاوردهای علمی فرا نمی‌خواند؟ قبلا چند بار مثال زده‌ام؛ بعضی بهار عربی را که منجر به سقوط چند حکومت در خاورمیانه شد به جرقه خودسوزی یک جوان سبزی‌فروش تونسی به نام بوعزیزی نسبت دادند که در ظاهر درست است. اما هیچ کس این خودسوزی را علت سقوط دولت‌های عربی نمی‌داند. همه می‌دانند علت چیز دیگری بود و آن استبداد است. اعتراضات مردم به حکومت‌های مستبد دیر یا زود شروع می‌شد. چنین نبود که اگر آن جوان خودش را آتش نمی‌زد بهار عربی شروع نمی‌شد. بعد از آن  چرا این همه خودسوزی رخ داد ولی جنبشی برنخاسته است؟!

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط