در این فیلم همه چیز دست در دست هم داده است تا اثر به سرمنزل مخاطبپسندبودن پیش نرود. از فیلمنامهای بیظرافت و کارگردانی کمکار تا سفارشدهندهای که هدفش از ساخت فیلم نشاندادن پدافند بوده (به گفته تهیهکننده در برنامه سینما ملت شبکه تهران). / های پاور
وقتی اثری با این نیتِ اساسا غیرسینمایی به تیمی تازهکار سفارش داده میشود، میتوان متوجه عاقبت اثر شد. عاقبتی که معالاسف منجر به دستمالی سوژههایی پرظرفیت میشود. قطعا و یقینا نیت سازندگان این اتفاق نبوده. / های پاور
ولی تفاوت است میان نیت ما و آن چیزی که اتفاق میافتد. نمیخواهم ستاری منصور را با این فیلم مقایسه کنم؛ ولی ستاری منصور دوستداشتنیتر، شریفتر و هوشمندانهتر بود.
البته نمیتوان اهمیت بودجه فیلم را هم نادیده گرفت. بنابر ادعای فیلمساز، این فیلم بودجهای بسیار پایین داشته و خب میتوان از کم و کاستیهای تکنیکی این را متوجه شد و بر آن صحه گذاشت.
اما کمبود بودجه دلیل خوبی حداقل برای نواقص فیلمنامه نیست؛ چیزی که علتالعلل خوبشدن یا بدشدن یک اثر است. فیلمنامه ضعیف هیچگاه به نتیجه درست و مخاطبپسند نمیرسد.
حتی با قدرتترین کارگردانان جهان. مشکل اصلی این فیلم از فیلمنامهاش شروع میشود و تا ریز جزئیات دیگر پیش میرود. فیلمنامه اگر خوب و سینمایی نباشد، نه بازیگر میتواند در آن بدرخشد و نه حتی کارگردانی توان استفاده از ظرفیتهای تکنیکی سینما را به دست میآورد.
بازیگر منصور ستاری مناسب این نقش نیست. حتی در حفظ خصوصیات ظاهری در راستای واقعیت مراتب دقت لحاظ نشده است. شهید ستاری کشیدهقامت و لاغراندام بوده، ولی بازیگر این نقش برعکس انتخاب شده و همین امر باعث این شده در نگاه اول مخاطب، احساس نزدیکی با کاراکتر به وجود نیاید و نوعی از فیلم دور ایستادن به وجود بیاورد.
بخواهیم واقعبین باشیم، تصویری که فیلم منصور به ما داده از شهید ستاری، به خاطر تقدم زمانی ساخت و لحاظ ظرافت و دقت بیشتر، یک نوع الگوسازی کرده و ما (مخاطب) همه ستاریهای دیگر را به آن تصویر میسنجیم.
چون ستاری با فیلم منصور در اذهان شناخته شده و در حافظه تصویری به جا مانده و خب این اتفاق اگر بخواهد نقض شود، باید اثر قوی دیگری بیاید تا از حیثهای مختلف قویتر از کار قبلی باشد تا بتواند مرجعیتی در ذهن مخاطب بسازد.
در غیر این صورت، در تمام طول مدت فیلم با فیلم قبلی و مرجعیت ذهنی ساختهشده، سنجیده و مقایسه میشود و این مقایسه چیزی بود که کارگردان فیلم از آن آزردهخاطر بود و معترض به آن.
فیلمنامه آنقدر دارای حفره بود که اگر بخواهیم به آن بپردازیم، باید صفحههای متوالی را به آن اختصاص دهیم که در این گزیدهنگاشت، مجالش نیست.
از لحاظ کارگردانی دوربین رو دست چشمآزاری مدام تلاش میکرد انرژی به صحنه بدهد که خود باعث آزار میشد و نقض قرض میکرد.
لنز تلههای بیجا و کارگردانی نسبتا شلخته، گزینشی از کل نقایص دیگر کار هست که میتوان ذکر کرد. کاش مضامین و شخصیتهای ملی که میتوانند روحیه جمعیمان را قوت ببخشند و آینه نشاندادن توانمندیهایمان هستند، به این راحتی و با سادهخیالی به دست کارگردانانی که هنوز نتوانستهاند اسب چموش تکنیک سینما را مهار کنند، سپرده نشود.
هرچند این حرف نمیخواهد از ارزش دغدغه سازندگان این کار کم کند.