به گزارش اصفهان زیبا؛ مصادف با 30 مهر 1388، در شانزدهمین سالگرد شهید مهران حریرچیان، در گفتوگو با محمود فروزبخش، پژوهشگر فرهنگ، به بررسی نحوه الگوگیری از این شهید برای نسلهای آینده پرداختهایم.
به نظر شما آیا شهید مهران حریرچیان و زندگانی او میتواند درسآموز و الگوی نسل جدید باشد؟
درسآموزی و الگوگیری از اشتراک میآید و جوان و نوجوان امروز مثل هر زمان دیگر، فطرتی پاک دارد. پس در هر صورت زمینه برای این الگوگیری وجود دارد؛ اما پیش از هرگونه درسگرفتن از زندگانی شهید، شناخت آن چهره لازم است.
پس رسیدیم به همان کلیشه همیشگی که ما شهیدانمان را به نسل جدید بهخوبی معرفی نکردیم.
فراتر از این میخواهم بگویم. صرف اینکه برنامهای بگذاریم و ابعاد زندگانی شهید را بگوییم، کافی نیست. به شکل بهتر و مفصلتر در مدارس این کار بهوسیله کتابهای درسی انجام میگیرد؛ حتی دانش آموزان باید حفظ کنند و امتحانش را بدهند؛ اما میبینید شناخت آنان در سالهای آینده از همان شخصیتهای معرفیشده در کتابها هم کم است.
مشخصا چرا چنین اتفاقی میافتد؟
خب این برمیگردد به نحوه مواجهه ما با مشاهیرمان. دو گونه میتوان بزرگان را معرفی کرد. طریق اول آن است که آنها را مانند ستارههای درخشانی ببینیم که هرکدام به طریق جداگانهای در آسمان میدرخشند و به طرزی تَکی نورافشانی میکنند. در اینجا ما با شخصی طرف هستیم که سرشار از خصلتهای خوب است که البته مخاطب به خاطر داشتن فطرت آماده، میتواند بهرهای از آن چهره ببرد.اما طریق دوم حکایت مفصلتری دارد.
در اینجا مشاهیر و بزرگان ستارگان تابناکی هستند؛ اما هرکدام از آنها انگار به سقف آسمان چسبیده شدهاند. در اینجا با کمک از تعابیر قدما آسمان را مانند یک سقف یکپارچه در نظر گرفتم؛ سقفی که ستارهها هرکدام سر جای خودشان به آن میخ شدهاند. در اینجا شما دیگر با ستارهها و نورانیبودنشان کار ندارید؛ بلکه برای رسیدن به فهم درست باید خود ماجرای آسمان را هم بفهمید. این آسمان است که ستارهها را به هم ربط داده و معنای جدید به آنها بخشیده است.
دقیقا منظور شما از این تشبیه چیست؟چگونه میشود ماجرای آسمان را فهمید؟
منظور از آسمان مشخصا حرکت تاریخ است. وقتی قومی بر عهدی استوار میشوند، بهصورت اجمالی افقی را پیش خود میبینند. تاریخ یک حرکت ممتد است؛ پیوستار است. البته که در آن گسستهایی رخ میدهد؛ اما هر قومی که دارای عزم و عهد میشود برای حرکت خود میتواند پیوستاری را ترسیم کند که به سمت آن ایده و آرمان میرود. آنوقت حرکات آن میانه راه هم برایش معنای دیگری پیدا میکند و به همین طریق ستارگانش هم دومعنا مییابند. یکی آن هنرمندی فردی و توانمندیهای خاصشان که آنها را از معمول زمانه ممتاز میکند و دوم آن نقشی که در این صیرورت تاریخ داشتهاند.
با توجه به مطالبی که ذکر کردید شهید مهران حریرچیان کجا قرار میگیرند؟
بهجای درستی در بحث رسیدیم. شهید حریرچیان فرزند زمانهای است که با هیاهوهای خود درگیر است. انسان بزرگ در معرکه است و گرفتار معرکه نیست. حریرچیان به حکم سن و سالش در انقلاب چندان تأثیری نمیتوانسته داشته باشد؛ اما در دوران دفاع مقدس البته که حضور هم داشته. حالا اینجا شما هم میتوانید به عظمتهای شخصیتی ایشان نظر داشته باشید و هم حضورشان در تاریخی که بهموقع بوده و این مقطع تاریخی، خود قسمتی از پیوستار بوده است.
بعد از دفاع مقدس، نوبت به روزگار سازندگی میرسد. مردم و دولت و در و دیوار شهر، خلاصه همه رفاه و توسعه و آبادانی میخواهند و سررشته زمانه به دست مهندسها میافتد.
این وسط با تغییرات فرهنگی جامعه که عمدتا بر اثر تغییرات اقتصادی بعد از فضای جنگ است، نوعی احساس نیاز در فضای فرهنگ جدی میشود. در همینجاست که کلیدواژههای عمیقی مثل تهاجم فرهنگی هم مطرح میشود. حالا ما نیاز داریم به عدهای که مشخصا به کار فرهنگی بپردازند؛ بهخصوص با حجم بالای جمعیت. میدانیم که در نیمه دهه هفتاد تعداد دانشآموزان ایرانی به بالاترین حد ممکن خود رسید. این بازه زمانی عقلا را به مفهوم نوجوانی و کار فرهنگی با آنان معطوف کرد و البته با این چاشنی حتمی که کار فرهنگی باید جهادی باشد؛ یعنی با همان طعم و رنگ اصلی جبههها.
اینکه گفتید بعد از جنگ نیاز به کار فرهنگی زیاد احساس شد، حرف تازهای نیست و مراکز فرهنگی هم در این دوره جهش داشتند.
بله؛ حرف جدید نزدم؛ چون میخواستم مقدمهای بگویم. اصل حرف من این است که نسل نوجوان فعلی باید در این تاریخ پیوسته حضور داشته باشد تا بتواند حریرچیان را تماما درک کند؛ یعنی پیوستار این تاریخ را بداند. انقلابی شد و دفاع مقدسی و کارهای فرهنگی و جهادی آمدند و یکی از قهرمانان این حضور مهران بود. حالا این پیوستار امروز به چه روزگاری رسیده است و من کجای این قصه هستم و اصلا این قصه دارد کجا میرود؟ من اگر مشخصا بدانم که کجای این آسمان هستم، ارتباطم با ستارهها زیرورو میشود.
شما میخواهید صراحتا بگویید که امروز این نگاه آسمانمدار و پیوستاری آسیب دیده. چرا و به چه سببی آسیب دیده است؟
این نگاه انقلاب و جنگ و جهاد فرهنگی که مشخصا تا دهه نود هم ادامه داشت و مشهود بود، دچار خدشههای جدی شده است؛ زیرا همه آن در چارچوب فهمی سیاسی و حکومتی از اسلام شکل گرفته بود که در پایان، این حکومت حقه و صالحه را به ظهور امام زمان (عج) پیوست میداد. حال بسیاری از مردم و حتی کسانی که با این مسیر در سالهای گذشته جانانه همراه بودهاند، به رخدادن چنین افق اعلایی شک کردهاند. پس این پیوستار تاریخی تقولق شده و جایگاهها به هم ریخته است و الآن جوانی که این پیوستار و ادامهاش را درک میکند، میداند که باید کجا باشد، چه کند و از زیبایی گلی مانند حریرچیان چگونه شهد بگیرد.
مشخصا این آسیب از کجا وارد شده است؟
اینکه خودش یک مصاحبه جداگانه میخواهد؛ اما سربسته بگوییم و رد شویم که چهل سال بعد از یک حرکت، حالا دیگر کارآمدی خیلی مهم است و انسانهای معمول بهحکم معمولیبودنشان باید اثر و کارآمدی آن حرکت را به چشم ببینند و مطالبی از این دست.
پس یعنی ما میخواهید بگویید علت ارتباطنگرفتن نسل جدید با امثال «مهران»ها لزوما این نیست که کار خوب فرهنگی برای شناخت آنان ایجاد نشده است. شما معضل را در سطحی بالاتر میبینید.
بله؛ درک نورانیت یک ستاره تنها کافی نیست. باید ببینیم آن ستاره در کدام آسمان بوده و با آن جایگاهش در آسمان چگونه معنا میگرفته و اکنون من با نگاه به آن ستاره هم لذت میبرم و از ویژگیهای خاصش بهره میگیرم و هم نگاه میکنم و میبینم در کجای امتداد راه آن شهید هستم و چون جایگاهم را
در این پیوستار تاریخی دیدهام، نوعی شبکه ارتباطی تکمیلکننده با آن شهید ایجاد میکنم؛ شبکهای که شاید حتی با یک مراجعه و نه حتی سعی و کوشش بسیار و صرف هزینههای هنگفت میتواند من را با آن
شهید مانند دوبرادر در تاریخی، همراه کند.




