ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

سر از مهر جدا کردم. الحمدلله تشهد را نگفته بودم که همه‌جا خاموش شد.

تاریخ انتشار: 08:41 - پنجشنبه 1403/11/25
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

به گزارش اصفهان زیبا؛ سر از مهر جدا کردم. الحمدلله تشهد را نگفته بودم که همه‌جا خاموش شد. دخترک شش‌ساله‌ام در اتاقش بود. وسط هال، نماز عشا می‌خواندم. جیغ کشید. ارتفاع صدایم را بلندتر کردم.
– کمک! یه حیوون اینجاست!
چشم‌هایم برق می‌زد. دست‌های خودم را هم نمی‌دیدم. صدای پایش را شنیدم و صدای زمین‌خوردنش روی سرامیک‌های راهرو. نماز را سلام دادم.
– نترس بابا.
یادم نبود گوشی را کجا رها کرده‌ام.

روی فرش دست می‌کشیدم که سر انگشتم به چیزی خورد. سر خورد و رفت جلو. صدای گریه دختر ارتفاع گرفت. گوشی را پیدا کردم. نور انداختم توی راهرو. گریه‌اش قطع شد. مثل جوجه‌ای بال درآورد. رد نور را گرفت و خودش را چسباند به من. بغلش کردم. رفتم طرف اتاقش.

نور که افتاد کف اتاقش، خرس سفید و صورتی کف اتاق پیدا شد. همان حیوان ترسناک چند لحظه پیش بود. یاد کتاب «مغز ما» افتادم؛ آنجا که از آمیگدالا سخن گفته بود. بخشی از مغز در انتهای پیچ‌درپیچ، جایی که فرمان ناخودآگاه برای حفاظت از جان صادر می‌کند، با شنیدن کوچک‌ترین پیامی زنگ خطر را روشن می‌کند.

هرچه احتمال خطر بیشتر، بالاوپایین پریدن آمیگدالا بیشتر. زیاد اشتباه می‌کند؛ اما برای انسان اولیه به حفاظت از جان می‌ارزید. به‌خصوص در تاریکی. آنجا که مهم‌ترین قدرت انسان یعنی بینایی تعطیل می‌شد. هزار بار هم اگر تکه چوب را اشتباهی مار گزارش کند، باز ارزش یک دفعه درست گفتن و نجات جان را داشت.با دخترک روی مبل لم داده بودیم. زل زده بودیم به صفحه روشن گوشی. خانه با همه وسعتش تنگ شده بود. یک کف دست نور از همه خانه ارزشش بیشتر شده بود.

دخترک سرش را روی سینه‌ام گذاشت. به این فکر می‌کردم که آمیگدالا در دنیای مدرن چه جایگاهی دارد؟ انسان در خطر شکار شدن کجا و انسان ساختمان‌های بتنی کجا؟ چشم از گوشی گرفتم. سیاهی همه‌جا را دوره کرده بود. صحنه‌هایی از فیلم «تنگه وحشت» جلوی چشمم آمد. وکیل بیچاره‌ای که مجرم آزادشده از زندان، قصد انتقام از او را داشت. دشمنی که مخفیانه به خانه نفوذ کرده بود. کودکش در تاریکی جیغ می‌کشید. اگر آمیگدالا نبود، قطعا پیش‌دستی‌های او برای فرار هم نبود. این فرمانده پدافند در مغز فقط برای فرار از شکار شدن نیست؛ چون خطر فقط شکارچی نیست. درست که در تاریکی بیش‌فعال می‌شود. شاید به خاطر این است که آدمی بیشتر در تاریکی از دشمنش ضربه خورده است.

ولی اگر آدمی مثل کور تفاوت ظلمت و نور را نفهمد چه؟ نور که نباشد، نمی‌فهمی شرمندگی یک پدر از سیر کردن شکم کودکانش یعنی چه. نور که نباشد، آمار کشته‌های جنگ عادی می‌شود. تفاوت چهل‌وپنج هزار و دو نفر با چهل‌وپنج هزار و سه نفر را نمی‌فهمی. با وجودی که هر شماره خودش زندگی‌نامه‌ای مجزاست.

در کتب معتبر روایی آمده امام صادق اوصاف آخرالزمان را برای یاران خاصش می‌فرمود: «روزی می‌رسد که خونریزی برای همه کاری آسان و عادی می‌شود.» اصحاب مثل طفل مادرمرده زار می‌زدند. خودشان را در آن تاریکی چند لایه می‌دیدند و ضربه‌های دشمن به وجودشان را تصویر می‌کردند.ما اگر مثل آن‌ها گریه نمی‌کنیم، ایراد از آمیگدالا نیست.

ایراد از درک نکردن تاریکی و دشمن است. چند سال پیش شاهد بودم یکی از مراجع تقلید بر سر منبر هق‌هق اشک می‌ریخت. از شیوع ربا در جامعه مسلمین ناله می‌کرد. اما مخاطبان به‌جز زل زدن و نهایتا نچ‌نچ کردن واکنشی نداشتند. ایشان مثل بیماری بود که دردی بزرگ تحمل می‌کند؛ اما هیچ مخاطبی درد او را درک نمی‌کرد. چرا؟ چون او تاریکی و خطراتش را می‌فهمید و ما هیچ خطری احساس نمی‌کردیم.یاد خاطره آیت‌الله سید جواد عاملی، صاحب کتاب «مفتاح الکرامه» افتادم. شبی استادش، علامه بحرالعلوم، او را احضار کرده بود. خشم و توبیخ استاد او را متحیر کرده بود.

– سید جواد، از خدا نمی‌ترسی؟ همسایه‌ات چند شب است گرسنه است و بقال به او نسیه نداده است!
سید جواد سر زیر انداخته بود و ابراز بی‌اطلاعی کرده بود.
– اگر می‌دانستی و کاری نمی‌کردی که مسلمان نبودی. توبیخ می‌شوی که چرا نمی‌دانی!

علامه خطر را می‌دید. تاریکی را می‌دید. اما ما امروز درکی از این ظلمت‌ها نداریم که مثل او آشفته شویم. از کار افتادن آمیگدالا برای ما عادی شده است. خواب ما دلیل غفلت شیطان، این دشمن قسم‌خورده، نمی‌شود. چه لذتی می‌برد از افسار کردن بنی آدم و تحقق وعده «لاحتنکن ذریته»(۶۲ اسرا). راوی می‌گوید وقتی امام حسین از آخرالزمان و تاریکی‌های آن برایم فرمود، با ناامیدی گفتم که در آن زمان هیچ خیری نیست. اما سیدالشهدا حرفم را رد کرد و گفت همه خیر است؛ چون فرزندم مهدی است.

آری، وقتی نور هست، همه خیرات هست و راه نجات از دشمن رفتن به سمت نور است. باید توجه به نور کرد و خدا را خواند که اللهم رب النور العظیم. ما را به نور وصل کن. و زمین چقدر زیبا می‌شود وقتی مصداق آیه وَأَشرَقَتِ ٱلأَرضُ بِنُورِ رَبِّهَا (زمر ۶۹) ظهور می‌کند. او که امیرمؤمنان در موردش فرمود اگر از طلوع‌کننده از شرق پیروی کنید، شما را به راه روشن پیامبر هدایت می‌کند. کوری و کری شما را شفا می‌دهد (الکافی: ج 8 ص 66 ح 22).

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

13 − نه =