به گزارش اصفهان زیبا؛ رمضان، ماهی است که در آن فاصله بین آسمان و زمین کم میشود و دلهای مشتاق اسیرشده در زمین، راهی به سوی ملکوت مییابند؛ ماهی که آسمان جان، با ستارگان اشک، تقرب و دعا درخشان میشود و نسیم «اجیب الدعوه اذا دعان»، دلها را شور و امیدی وصفناشدنی میبخشد.
شاعران پارسیزبان، این ماه مقدس را با واژگانی آکنده از شور عشق و نغمههای آسمانی به تصویر کشیدهاند. مولانا رمضان را فصل شکفتن گلهای جان میخواند؛ زمانی که قلبها از قفس تنگ دنیا رها میشوند و به پرواز درمیآیند تا به ملکوت عشق نزدیکتر شوند. او در مثنوی، رمضان را آینهای میداند که زنگارهای نفس را میزداید و آینه دل را با نور الهی صیقل میدهد.
حافظ، رمضان را به شمعی در شبهای تاریکِ روح تشبیه میکند؛ شمعی که نه تنها راه را روشن میکند؛ بلکه گرمای عشق را در جانها میدمد. او در غزلیاتش، رمضان را فصل وصال با معشوق ازلی میخواند؛ زمانی که بندهای غفلت پاره میشوند و دلها به سوی آسمانِ معنا پر میکشند. سعدی نیز در گلستان، رمضان را به باغی پر از گلهای معطر تشبیه میکند؛ باغی که هر نفسش عطر آسمانی دارد و هر قدمش یادآوری رحمت بیکران پروردگار است.
رمضان در ادبیات فارسی، تنها یک ماه تقویمی نیست؛ بلکه فصل شکوفایی روح، زمان زندهشدن دلهای خفته و لحظههای ناب نزدیکی به حقیقت است. این ماه، با نوای دلانگیز تلاوت قرآن، با سکوتهای پر از معنای سحرگاهان و با اشکهای شوق در نمازهای شب، در شعر و نثر فارسی، جاودانه شده است. رمضان، ماهی است که هر لحظهاش نوید رستاخیز دلها را میدهد و هر ثانیهاش، فرصتی است برای پرواز به سوی افقهای بیکران معنویت. این ماه، چراغهایی در تاریکیهای وجودمان روشن میکند و ما را به سرچشمه نور رهنمون میسازد. رمضان، ماه عطر آسمان و نغمه دلهاست؛ ماهی که هر نفسش دعوت به پرواز است.
در این یادداشت قرار است که به بررسی ماهیت روزهداری از منظر سه تن از بزرگترین شاعران فارسیزبان، یعنی سعدی، مولانا و حافظ پرداخته شود. ابتدا، نگاه سعدی به روزه و فواید اعتدال در خوراک مورد واکاوی قرار میگیرد؛ سپس به نقد حافظ از جامعه دینی زمانه خود و آسیبشناسی روزهداری در آن جامعه پرداخته و در نهایت، برداشت عمیق و فاخر مولانا از روزهداری به تصویر کشیده میشود.
سعدی و نگاه اجتماعی به روزهداری
شیخ سخن، سعدی شیرازی به عنوان یک منتقد اجتماعی، در سرتاسر آثارش، از جمله گلستان و بوستان، نگاهی جامعهشناختی به مسائل دینی و مذهبی دارد. گاهی نیز روزه و رمضان برای او صرفا دستمایهای شاعرانه است؛ بیآنکه قصد داشته باشد تا حقیقت روزه را به مخاطب بشناساند.
توبه کند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مست است
یا در جایی دیگر:
باز آ که در فراق تــو چشم امیــدوار
چون گوش روزهدار بر الله اکبر است
از همین گونه است این ابیات:
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است
روزهداران ماه نو بیننــد و ما ابروی دوست
سعدی در این ابیات، نگاهی محدود و درجه سومی به رمضان دارد و روزه را به مثابه مخلوقات دیگری نظیر سرو و گل و … صرفا توصیف میکند. اما گاهی نیز نگاه او درجه دوم است؛ یعنی با حفظ شأن و منزلت روزه، از آن برای انتقال مفهومی اخلاقی استفاده میکند؛ برای مثال، در حکایتی از بوستان، پسر خردسالی که قصد روزهگرفتن دارد، به دلیل فشار گرسنگی، به طور پنهانی چند لقمه میخورد و خود را روزهدار نشان میدهد. سعدی از این حکایت نتیجه میگیرد که اگر نیت خالص نباشد، عبادت بیفایده است و اینچنین حکایت را به پایان میبرد:
پس این پیر از آن طفل نادانتر است
که از بهر مردم به طاعت در است
کلیـد در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گذاری دراز
سعدی همچنین در مواضعی، نگاه جامعهشناسانه به روزهداری نشان میدهد. در حکایتی، زنی از شوهرش میخواهد که از مطبخ سلطان برای فرزندانش غذا بیاورد؛ اما سلطان آن روز را روزه گرفته و مطبخ خالی است. زن لب به شکایت میگشاید و روزه سلطان را به باد انتقاد میگیرد:
که سلطان از این روزه گویی چه خواست؟
که افطار او عید طفلان ماست
خورنده که خیرش برآید ز دست
به از صائمالدهر دنیاپرست
سعدی در این حکایت، عباداتی را که فایده اجتماعی ندارند، ناقص میداند. به نظر او، روزهای که به گرسنگی خلق بینجامد، ارزشی ندارد. در مواردی سعدی نگاه درجه اول به روزه دارد و از اهداف آن سخن میگوید. هر چند از خود ِروزه نامی نمیبرد؛ بلکه به تبیین آداب خوردن و پرهیز از شکمبارگی و فواید کمخوری میپردازد. برای مثال، در حکایتی از بوستان، عابدی را که شبی ده من طعام خورده و تا سحر به نماز مشغول بوده، مورد انتقاد قرار میدهد:
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی
سعدی در جای دیگری، از طبیبی نقل سخن میکند که به خدمت پیامبر(ص) میرسد و از ایشان چنین میپرسد که چرا در دیار او کسی بیمار نمیشود. پیامبر(ص) پاسخ میدهد: «این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بود که دست از طعام بردارند.» سعدی از این حکایت نتیجه میگیرد که اعتدال در خوردن، کلید تندرستی است:
سخن آنگه کند حکیم آغاز
یا سر انگشت سوی لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش به جان آید
سعدی در وداع ماه رمضان نیز منحصرا به ستایش و مدح آن میپردازد و از سر روزهداری رازگشایی نکرده و حقیقت این عمل را تبیین نمیکند:
برگ تحویل میکند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سیر زود برفت
دیر نشست نازنین مهمان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
البته در تمام این قصیده فقط یک بیت به حقیقت روزه اشاراتی دارد:
مهـر فرمــان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان
حافظ و نقد جامعه دینی
حافظ، به عنوان یک مصلح دینی و منتقد اجتماعی، در اشعار خود به آسیبشناسی جامعه دینی زمانه خود میپردازد. به اعتقاد او، ریا، غرور، خودپسندی و تعصب، بدترین آفات جامعه دینی هستند. حافظ معتقد است که اگر اعمال شرعی منجر به غرور و خودپسندی شوند، میپرستی از آنها بهتر است:
به میپرستی از آن نقش خود زدم بر آب
کــه تا خـراب کنـم نقـش خـودپـرستیــدن
حافظ در جای دیگری، گناهی را که از عجب و خودپسندی بکاهد، از ثوابی که موجب ریا و غرور شود، بهتر میداند:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به همین دلیل، حافظ رمضانی را که موسم ریا و غرور باشد، بیارزش میداند:
ســاقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم «ناموس» و «نام» رفت
این نوع نگاه، تداعی نگاه دکتر علی شریعتی است که از ترک طواف کعبه توسط امام حسین (ع) چنین تعبیر میکند: «حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن، نیمهتمامگذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است تا همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ و مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید زید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانه بت مساوی است.»
از منظر حافظ روزهداری، عبادت، حج و… تنها زمانی مقبول است که از خدمت خود درآمده و به خدمت خدا درآید. حافظ معتقد است که آنچه از نفس برمیآید، حتی اگر عبادت و عمل نیکو باشد، به خدمت نفس است و نتیجه عکس میدهد. اما آنچه از دل برآید، مفید واقع میشود. اینچنین است که حافظ طریقه رندی و ملامتگری را بر زهد ریاکارانه ترجیح میدهد.
نگاه متعالی و پیشتاز مولانا به رمضان
مولانا، به عنوان یکی از بزرگترین عارفان و شاعران فارسیزبان، نگاهی درجه یک، متفاوت و متعالی به روزه و رمضان دارد. او روزه را نه تنها به عنوان یک عمل عبادی، بلکه به عنوان فرصتی برای پرهیز از حرام و تقرب به خداوند میبیند. او معتقد است که اگر انسان بتواند در این ماه از حلال دست بکشد، به طور قطع از حرام در دیگر ایام نیز دوری خواهد کرد. این نگاه، نشاندهنده عمق تفکر مولانا درباره روزه و رمضان است:
روزه گـویــــد کرد تقــوا از حـلال
در حرامش دان که نبود اتصال
در نگاه مولانا، روزهداری فرصتی است برای رهایی از قید و بندها و غذاهای مادی و رسیدن به قوت اصلی انسان، که همان نور الهی است. او معتقد است که انسان به دلیل عادت به غذاهای دنیوی، از غذای اصلی خود غافل شده است. به گفته مولانا، غذای اصلی انسان، نور عقل و حکمت است، نه نان و آب:
قوت اصلــی بشــر نور خداست
قوت حیوانی مر او را ناسزاست
یا در جایی دیگر چنین میسراید:
گر خوری یک لقمه از مأکول نور
خــاک ریـــزی بر ســر نــان و تنــور
این عارف برجسته، وجود انسان را به چشمی تشبیه میکند که غذای آن نور است. همانطور که چشم بدون نور قادر به دیدن نیست، انسان نیز بدون نور الهی نمیتواند به حقیقت وجود خود پی ببرد:
اغتذ بالنور کن مثل البصر
وافق الاملاک یا خیرالبشر
در اندیشه او آدمی همانند کسی است که مبتلا به بیماری گلخواری شده و غذای اصلی خود، یعنی نور را فراموش کردهاست. جنس طعام این دنیا خاک است؛ در حالی که جنس غذای حقیقی انسان نور است. خاصان درگاه حق نیز همچون فرشتگان قوت و قوَت خود را از نور حق میگیرند:
قوت جبریل از مطبخ نبود
بعد از دیدار خلاق وجود
هم چنین این قوت ابدال حق
هم ز حق دان نه از طعام و از طبق
جسمشان را هم ز نور اسرشتهاند
تا ز روح و از ملک بگذشتهاند
آن غذای خاصگان دولت است
خوردن آن بیگلو و آلت است
مولانا در اشعار خود، آدمی را به فاصلهگرفتن از غذاهای دنیوی ترغیب میکند و از او میخواهد تا از غذاهای دنیوی فاصله بگیرد و به غذای اصلی خود، یعنی نور الهی، روی آورد:
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
لب فرو بند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
غذای جسم و غذای روح
مولوی غذای جسم را با غذای حیوانات مشترک میداند و معتقد است که انسان اگر تنها به غذای جسمانی اکتفا کند، سرانجام به سرنوشتی مشابه حیوانات دچار میشود. او میگوید:
خوی معده زین که و جو باز کن
خوردن ریحان و گــل آغــاز کــن
معده تن سوی کهدان میکشد
معده دل سوی ریحان میکشد
هر که کاه و جو خورد قربان شود
هر که نور حق خورد قرآن شود
مولوی آدمی را بهمثابه آن خیاطی میداند که در دکان خود به پارهدوزی و وصلهکردن کهنهها مشغول است؛ اما نمیداند که در زیر دکانش گنجی عظیم نهفته است. در نظر او، پارهدوزی خوردن، آشامیدن پوشیدن و … است که سبب مسدودشدن گنج خداوند بر ما شده:
هر زمان میدرد این دلق تنت
پاره بر وی میزنی زین خوردنت
ای ز نسل پـادشاه کـــامیار
با خودآ، زین پارهدوزی ننگ دار
مولوی هشدار میدهد که هنگامی که آدمی قصد آن میکند که از تن بکاهد و به روح توجه کند، شیطان او را چنین فریب میدهد که این تن، مرکب توست و تا تن تو خوش نباشد، روحت نیز بال و پر نخواهد گشود. حال آنکه چاره کار چیز دیگری است:
هم بدین نیت که این تن مرکبست
آنچه خو کردهست آنش اصوب است
هین مگردان خو که پیش آید خلل
در دمــاغ و دل بــــرآیـــد صــد علــــل
ایــن چنیـــن تهــدیــدهـا آن دیو دون
آرد و بر خلق خوانــد صــد فســـون
لذا آدمی تنها با دوری و نافرمانی از شیطان، لایق نور حضرت حق خواهد شد و در سایه تلاش و ارادهای قوی راهی به آسمان راهی پیدا خواهد کرد.
پس حیات ماست موقوف فطام
انـدک انــدک جهــد کــن تــمالکلام