به گزارش اصفهان زیبا؛ مرور سفرنامههای تاریخی، فرصت نابی است برای نگریستن دوباره به شهری که سالها در آن زیستهایم؛ اما این روزها به سبب عادت، از درک آن بازماندهایم.
میرزا غلامحسین افضلالملک، مورخ و نویسنده برجسته دوره قاجار، در «سفرنامه اصفهان» تصویری را ارائه میدهد که با خواندن آن، میتوان به درک تازهای از طبیعت زنده و اقلیم منحصربهفرد اصفهان در روزگاران گذشته رسید.
او در بخشی از این سفرنامه، درباره منابع آبی اصفهان چنین مینویسد: «چاههای آن اکثرا از چهار ذرع تا هفت ذرع به آب میرسد و چاههای هزار ساله در آن جا هست.» این توصیف، هم از وفور و دسترسی آسان به منابع آب زیرزمینی در گذشته حکایت دارد و هم از دانشی عمیق و ریشهدار در حفر و بهرهبرداری از چاهها؛ دانشی که در هماهنگی با اقلیم شکل گرفته بود و زمانی به شکلی مؤثر بهکار گرفته میشد؛ اما امروز، تنها نشانی از آن در اسناد تاریخی و سازههای فراموششده باقی مانده است.
اصفهانِ امروز درگیر بحرانی بیسابقه در حوزه منابع آبی است؛ بحرانی که زندگی روزمره شهروندان و آینده زیستپذیری این پهنه تاریخی را به خطر انداخته است. دیگر از چاههایی که در عمق اندک به آب میرسیدند خبری نیست. بسیاری از آنها سالهاست که خشکیدهاند یا تنها به آبهایی آلوده و کمکیفیت میرسند.زایندهرود، شاهرگ حیاتی و نماد زیست در این منطقه، بیشتر ایام سال خشک است و رد بستر بیآب آن، همچون زخمی عمیق، بر چهره شهر باقی مانده است. میرزا غلامحسین افضلالملک با دقتی ستودنی، هم به استحکام بستر خاک اصفهان اشاره میکند و هم از موقعیت لرزهخیز آن سخن میگوید.
او چنین روایت میکند: «خاکش بادوام است. این شهر بر روی عرق زلزله واقع شده است؛ مگر در سال دویستوسیونه در عهد متوکل که در جمیع ایران و هند زلزله سختی آمد، در اصفهان هم خرابی رسید.»
امروز، اگرچه زلزله تهدیدی فوری برای این شهر به شمار نمیآید؛ اما خطری خاموش به نام فرونشست زمین در کمین است؛ پدیدهای که ریشه در خشکسالیهای مداوم و برداشت بیرویه از سفرههای آب زیرزمینی دارد و سالانه باعث فرورفتن تدریجی بخشهایی از شهر به میزان چندسانتیمتر میشود.
افضلالملک در توصیفی از گستره جغرافیایی اصفهان بیان میکند: «طرف شمال شهر تا پانزده فرسخ کشیده شده است و جنوب آن از نیم فرسخی گرفته است.» از این روایت میتوان دریافت که گسترش اصفهان در گذشته بر مبنای فهمی عمیق از اقلیم و ظرفیتهای جغرافیایی صورت میگرفته است.
با این حال، توسعه شهری امروز اغلب بیاعتنا به همان اصول پیش میرود. رشد افسارگسیخته شهر، بهویژه در غرب و جنوب، بدون توجه به زیرساختهای طبیعی، منابع محدود آب و مسیر بادهای غالب، نهتنها تعادل اکولوژیکی منطقه را برهم زده؛ بلکه به یکی از عوامل اصلی در تشدید آلودگی هوا و کاهش کیفیت زندگی شهری بدل شده است.
در ادامه روایت، میرزا غلامحسین افضلالملک تصویری شاعرانه و در عین حال دقیق از جریان باد و کیفیت هوای اصفهان ارائه میدهد: «بادهای شمالی از کوه کرکس که در تابستان برف دارد میآید و از جبال قهرود ییلاقی برخاسته، صاف شده به اصفهان میرسد و طرف جنوب را که مهب ریاح عفنه حاره است، از کوههای صفه و شاهکوه و هزاردره محفوظ است.»
همین توصیف کافی است تا دریابیم طبیعت چگونه در گذشته نقشی بنیادین در پالایش و سلامت هوای اصفهان ایفا میکرده است. بادهایی خنک و زلال که از کوهستانهای برفی و ییلاقی برمیخاستند و به شهر میرسیدند و در برابرشان، دیوار کوههای جنوب، چون صفه و هزاردره، سد مستحکمی در برابر نفوذ بادهای گرم و آلوده بودند.
اما امروز، آن توازن هوشمندانه دیگر برقرار نیست. بادهایِ تازه مجال ورود ندارند، کوهها دیگر سپری مؤثر نیستند و آسمان اصفهان بهجای آبی زلال، بارها در زمره آلودهترین پهنههای ایران نشسته است. توسعه افسارگسیخته صنعتی در پیرامون شهر، فعالیت بیوقفه نیروگاهها و پالایشگاهها، رشد بیرویه مناطق مسکونی و انفجار جمعیت خودروهای شخصی، همگی چون چنبرهای بر گلوی شهر افتادهاند و تنفس را برای مردمانش دشوار کردهاند.
اصفهانِ قاجاری، با همه محدودیتهای فنی آن دوران، رابطهای سنجیده با طبیعت داشت؛ رابطهای که در آن، کوه، باد، آب و خاک همچون ارکان اصلی زندگی شهری عمل میکردند؛ اما امروز، در پی پیشرفتهای تکنولوژیک و غفلت از ظرفیتهای بومشناختی، از طبیعتی فاصله گرفتهایم که روزگاری حافظ حیات، سلامت و زیبایی این شهر بود.
با این حال، هنوز هم امیدی وجود دارد. اگر به سفرنامههای نویسندگانی چون افضلالملک بهمثابه آیینهای برای امروز بنگریم، شاید بتوان از آسیبهای ناشی از این گسست جلوگیری کرد. کوهها، بادها، خاکها و حافظه تاریخی اصفهان همچنان زندهاند. تنها کافی است که به آنها گوش بسپاریم؛ نه فقط برای شنیدن صدای تاریخ، که برای نجات آینده.