به گزارش اصفهان زیبا؛ در یکی از کوچهپسکوچههای محله تاریخی مسجد جامع اصفهان، جاییکه معماری سلجوقی هنوز در خشتها و دیوارها جریان دارد، در اردیبهشتماه ۱۳۱۵ کودکی به دنیا آمد که بعدها صدای فلز را شنید و با آن سخن گفت. استاد علی ظریفی اصفهانی، نامی ماندگار در قلمزنی ایرانی، هنرمندی که بیش از هفتدهه، با چکش و قلم به فلز روح بخشید و روایتهایی را خلق کرد که نهتنها بر مس و نقره، بلکه بر دلها نقش بست.
فلز دست مرا میگیرد و با خود همراه میکند
کودکی استاد ظریفی در همان فضای سنتی و پرصلابت اصفهان گذشت؛ جاییکه فرم و معنا به یکدیگر گره خوردهاند و آجرها حکایتگر تمدناند. در چهارسالگی، او وارد کاروانسرای حاجیعلی شد؛ محلی که آن روزگار، خاستگاه بزرگترین هنرمندان اصفهان در نقاشی، میناکاری و قلمزنی بود. او زیر نظر استادانی کارآزموده، هنری را آموخت که برایش تنها یک مهارت دستی نبود؛ بلکه سلوکی درونی و راهی برای کشف معنا بود. خود درباره این پیوند رازآلود با فلز گفته بود: «فلز با من حرف میزند، دستم را میگیرد و با خود همراه میکند.»
دهسالگی؛ آغاز عشق به قلمزنی
در دهسالگی، عشقی عمیق به قلمزنی در جانش ریشه دواند؛ عشقی که او را به وادی تجربههای بیپایان کشاند. با پشتکاری ستودنی، همه شیوهها را آزمود؛ گاه شکست خورد، گاه از نو ساخت و سرانجام به قلمزنی بدل شد که فلز را چون کاغذ و چکش را چون قلم در دستان خود داشت. خلاقیت خیرهکنندهاش تا آنجا پیش رفت که حدود بیستسال پیش، اثری برجسته بر فلز نازک خلق کرد؛ اثری یکپارچه، بیهیچ وصلی، که همعصرانش آن را مجموعهای از قطعات جداگانه میپنداشتند. اما راز آن اثر، نه در تکنیکهای متداول، بلکه در پیوند پنهان میان دستهای استاد و جان فلز نهفته بود.
هنرمند بااخلاص، آموزگار دلسوز
با اینحال، هنر استاد تنها در آفرینش آثار ماندگار خلاصه نمیشد. او آموزگاری دلسوز و بیادعا بود که گنجینهای از دانش، تجربه و بینش را بیچشمداشت در دانشگاه هنر اصفهان به نسلهای جوان منتقل کرد. بسیاری از شاگردانش، امروز استادانی هستند که نام و راه او را در قالبهایی نو ادامه میدهند. آثار جاودانهاش چون «دختران تاک»، «از کودکی تا پیری» و «همیشه در یادها»، زینتبخش موزههای ایران و جهاناند؛ هر یک برگ زرینی از فرهنگ بصری این سرزمین کهن.
مردی که در سایه جنگ طلوع کرد
در روزهای تیره و پرآشوب جنگ تحمیلی نیز استاد ظریفی در سایه نماند. با نگاهی عارفانه و قلبی سرشار از مسئولیت، هنر خود را به سلاحی معنوی بدل کرد و رهسپار مناطق غربی کشور شد. خود میگفت: «در زمان جنگ، هنر من جنگیدن بود و قلمم اسلحه شد.» این جمله نه صرفا روایت یک حضور، که ترجمان روحیهای است که هنر را برای حقیقت، تعهد و انسانیت میخواست، نهتنها برای زیبایی.
پیوند هنر تجسمی با طبیعت اصفهان
در کنار تعهد اجتماعی، پیوند عمیق استاد با طبیعت، بهویژه با گیاهان، به آثارش جان دیگری میبخشید. برگ درخت انگور، با آن پیچوتابهای لطیف و شاعرانه، بارها در طرحهای او جان گرفت. گویی استاد در همین برگ کوچک، تصویر زندگی را میدید؛ افتادنی زیبا، همچون پایانی آرام برای یک زیستن پرشور. این نگاه تأملبرانگیز در تعریف عارفانهاش از هنر نیز نمود دارد: «ه» هستی، «ن» نیستی و «ر» رهایی؛ برای او، هنر عبور آگاهانه از بودن، پذیرش نیستی و رسیدن به رهایی بود.
زندگی و سلوک استاد علی ظریفی اصفهانی در مستند «درویش فلزات» به کارگردانی محمد یارمحمدلو به تصویر کشیده شده است؛ عنوانی برازنده او که درویشیِ هنر را با تمام وجود زیست. مردی کمادعا که بیهیاهو، تأثیری ژرف بر تاریخ هنر این سرزمین گذاشت؛ هنرمندی که فلز را به سخن و تماشاگر را به سکوت واداشت؛ سکوتی سرشار از احترام و حیرت در برابر شکوه هنر ایرانی.
میراث گرانبهای هنر استاد ظریفی
اکنون، پس از گذشت دههها از نخستین ضربههای چکش بر مس، نام علی ظریفی اصفهانی در ردیف درخشانترین استادان هنر این سرزمین میدرخشد؛ نگینی بر سینه فلز و طرحی جاودانه بر ظرفهایی که به دست او جان گرفتند. هنر او، حدیثی است ماندگار از گفتوگوی روح انسان با ماده، از تلفیق سکوت و صدا، از رهایی در دل خطوطی که نهفقط زیبایی، که معنا را مینگاشتند. استاد ظریفی تنها یک هنرمند نبود؛ او حافظ سنت، راوی فرهنگ و سازنده میراثی بود که نسلها از آن بهره خواهند برد. بدون شک یاد این استاد بزرگ همیشه زنده و الهامبخش خواهد ماند.