رؤیاهایی شیرین برای اصفهان!

«برای اصفهان چه رؤیاهایی در سر دارید؟» این پرسش را می‌توان از هر شهروند اصفهانی پرسید و از او خواست تا آنچه را برای شهرش در ذهن می‌پروراند، با دیگران در میان بگذارد. همین ایده به ظاهر ساده که البته از دلش ده‌ها و شاید صدها راهکار برای ارتقای کیفیت شهر اصفهان از جنبه‌های مختلف بیرون می‌آید، مبنای شکل‌گیری سلسله‌نشست‌هایی با نام «رؤیای اصفهان» شده که نخستین گردهمایی‌اش در عصر پاییزی هشتم مهر برگزار شد. برنامه‌ای که «مهدی ژیانپور»، «علی‌اکبر بقایی» و «محمود فروزبخش» سه تن از فعالان فرهنگی شهر اصفهان را در جایگاه رؤیاپردازی قرار داد و از آن‌ها خواست تا از رؤیاهایشان برای اصفهان بگویند. مشروح گفته‌ها و شنیده‌های حاضران در این نـشـسـت را در ادامه می‌خوانید.

تاریخ انتشار: 09:46 - شنبه 1400/07/10
مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه
no image

«اصفهان شهر مهمی است»؛ این جمله شاید به‌زعم کسانی که اصفهان را به درستی نمی‌شناسند یا به تعاریف گاه اغراق‌گونه‌ای که از اصفهان می‌شود گلایه دارند، قدری ناآشنا به نظر برسد. اما واقعیت این است که به گواه تاریخ، اصفهان شهری با سابقه تمدن طولانی و به دنبال آن شهری مؤلف و جریان‌ساز در عرصه‌های مختلف فرهنگی، هنری، معماری، شهرسازی، علمی، مذهبی و حتی صنعتی بوده است. شهری که در دوره‌های مختلف تاریخی میزبان خیل عظیم نخبگان و طبقه خلاق این سرزمین بوده و عظمت و شکوهی چشمگیر در همه این عرصه‌ها را یکجا در خود داشته است. با این وصف، انتظار می‌رود با میراثی که از گذشته برای اصفهان به‌جامانده، امروز با کمترین میزان مشکل مواجه باشد؛ در حالی که متأسفانه اصفهان امروز در جایگاهی که شایسته آن است قرار نگرفته و معضلاتی جدی و هولناک همچون معضلات زیست‌محیطی بر سر آن سایه انداخته است.
در چنین شرایطی می‌توان پای اهالی فرهنگ و هنر این شهر را (که اصفهان همواره از این دو سرچشمه غنی هویت خود را ستانده است) به میان کشید و از آن‌ها خواست تا با رؤیاپردازی برای اصفهان، آینده‌ای برای آن ترسیم کنند تا شاید در این میان راه‌هایی برای خروج این شهر از وضعیت بحرانی فعلی‌اش فراهم شود. مجموعه نـشـســت‌هـای «رؤیای اصفهان» نیز با همین محوریت و با مشارکت حوزه هنری اصفهان، مرکز پژوهش‌های شورای اسلامی شهر اصفهان و اندیشکده زنجیره گفت‌وگو ترتیب داده شده است.

قاعده بازی را در مدیریت اصفهان به هم بزنیم!

مهدی ژیانپور، رئیس جهاد دانشگاهی واحد اصفهان، از حاضران در این نشست، سخنرانی‌اش را با عنوان «اصفهان شهر کثرت مبالات» ارائه کرد. او در مقدمه، به داستانی از کتاب حمام‌ها و آدم‌ها، نوشته میخائیل زوشینکا، نویسنده طنزپرداز روس (1958-1894) اشاره کرد که در آن عده‌ای کودک رسم دروغ اول آپریل را به هم می‌زنند و به‌جای آن بازی اول مهر را شروع می‌کنند. درواقع، ماجرا از این قرار بوده که در روسیه قدیم آدم‌ها در اول آپریل افراد عادی را به بهانه‌ای مورد تمسخر قرار می‌دادند و این را دستمایه شوخی و خنده می‌کردند. تا اینکه تعدادی کودک تصمیم می‌گیرند این بازی را عوض کرده و با شوخی‌هایشان به آدم‌ها کمک کنند. ژیانپور با اشاره به این داستان گفت: «سخن من این است که باید در اصفهان دست به مبالات‌بازی بزنیم، رسم‌ها را وارونه کنیم و در این شهر مبالات را به بی‌مبالاتی تبدیل کنیم.»
این پژوهشگر در توضیح سخنش گفت: «من با نگاهی جامعه‌شناسانه معتقدم اگر می‌شود در شهر اصفهان کاری انجام داد آن کار در سطح روان‌شناسی اجتماعی است نه در سطح جامعه‌شناسانه. همچنین نمی‌خواهم حرف عمیق و دقیقی بزنم و دوست دارم حرف‌هایم کمی آشفته‌زا باشد!‌»
او با نمایش عکس‌هایی از شهرهای تهران، توکیو و استانبول گفت: «برای شرح رؤیایم درباره اصفهان باید بگویم که دوست ندارم اصفهان شبیه برخی از شهرهای دیگر شود. مثلا دوست ندارم اصفهان شهری غول‌پیکر، درهم‌پیچیده، باعظمت، باشکوه و پر از جاده و راه شبیه تهران شود؛ شهری که متأسفانه در این سال‌ها الگوی توسعه بسیاری از شهرهای ما ازجمله اصفهان بوده است. همچنین دوست ندارم اصفهان به شهری مانند توکیو بدل شود؛ شهری با آب و رنگ و سطح توسعه‌یافتگی و زرق‌وبرق فراوان. شهر دیگری که دوست ندارم اصفهان شبیه آن شود، استانبول است؛ شهری پر از گردشگر که باعث ازدحام و شلوغی زیادی در آن شده است؛ چراکه اصفهان تحملی برای این‌همه ازدحام و توان پذیرایی از خیل گردشگران را ندارد. شهر دیگری که دوست ندارم اصفهان شبیه آن شود دبی است که سریع‌ترین شهر در دنیا شناخته می‌شود. من این سرعت را نیز برای اصفهان دوست ندارم.»
او تأکید کرد: «بی‌مبالاتی برای اصفهان این است که چنین الگوهایی را برای آن دوست داشته باشیم و در نقش کارگزار و مدیر درصدد اجرای آن‌ها برای اصفهان باشیم؛ اما مبالات‌بازی این است که این الگوها را با تاریخ و طبیعت اصفهان مطابقت داده و وارونه کنیم.»

رؤیایم برای اصفهان کوچکی، کمی و کندی است!

این جامعه‌شناس در ادامه توضیحاتش با طرح این پرسش که «چه چیزهایی را برای اصفهان دوست دارم؟» خطاب به حاضران بیان کرد: «نخست اینکه دوست دارم اصفهان کوچک باشد. اصفهان شهری چندان بزرگ نیست و نباید عظمت و شکوه آن را در پهناوری‌اش جست‌وجو کرد. اصفهان شهری دست‌یافتنی است و من این کوچکی را برای آن دوست دارم. همچنین اصفهان را شهری کم به معنای شهری خلوت دوست دارم و کم‌جمعیت می‌پسندم. در سومین حالت نیز رؤیای من این است که اصفهان شهری سریع نباشد و هیاهو نداشته باشد. هیاهو از آن اصفهان نیست و این شهر نباید به شهری پرسرعت بدل شود؛ چراکه این سرعت به درد اصفهان نمی‌خورد.»
او با تأکید بر اینکه تحقق همه این رؤیاها در کنارهم تنها از عهده آدم‌های معمولی در این شهر برمی‌آید، شرح داد: «من اصفهان را شهری برای آدم‌های معمولی می‌خواهم که می‌توانند روندهای نادرست را به هم بزنند. اگرچه باید درباره این موضوع در سطح مدیریتی مباحثه کرد و تا سلیقه و درخواست ما و ذائقه آدم‌های معمولی در میان نباشد این اتفاق نخواهد افتاد.»

التفات مدیران به تاریخ و طبیعت اصفهان یک ضرورت است

ژیانپور ســپــس به ارائه تـوضیحی درخصوص واژه «مبالات» پرداخت و گفت: «این واژه در لغتنامه دهخدا به معنای باک‌داشتن، تدبیر و اندیشه داشتن، التفات‌کردن، بصیرت و آگاهی است. برخی از بی‌مبالاتی‌ها در برخی موقعیت‌ها ارزش و در برخی دیگر ضدارزش به شمار می‌روند. مثلا در یک فروشگاه بزرگ لباس همیشه افرادی هستند که لباس‌هایی را که مشتری‌ها نامرتب کرده‌اند، مرتب کنند. این وظیفه آن‌هاست و از این بی‌مبالاتی هم ناراحت نمی‌شوند. در اینجا بی‌مبالاتی به ایجاد نقش و تولید کار منجر شده است؛ ولی این اتفاق در همه‌جا قابل‌تکثیر نیست. در نزد مدیران، کارگزاران و تصمیم‌گیرندگان در شهر اصفهان نیز بی‌باکی یعنی التفاتی به تاریخ و طبیعت این شهر نداشتن که امری نامطلوب است.»
او با بیان اینکه نمی‌توان درباره اصفهان بی‌ملاحظه تصمیم گرفت، تأکید کرد: «این مسئله در سطح نخبگی، شهروندی و کارگزاری معنا می‌یابد و به هم پیوستن آن‌ها رؤیای ما را درباره اصفهان محقق می‌کند. غباری را می‌زداید و ذات چیزی را جلا می‌دهد. این به معنای میل به بازگشت و روح نوستالژیک نیست، بلکه ماهیتی است که باید متناسب با آن حرکت کرد.»

ای کاش هرکس سر جای خودش باشد!

«اصفهان شهری بدون گمشده» عنوان سخنرانی دیگری بود که از سوی «علی‌اکبر بقایی»، از چهره‌های فرهنگی شهر ارائه شد. او رؤیایش برای اصفهان را دستیابی به شبکه‌ای دانست که در آن اگر یک نفر کاری انجام داد، بقیه از آن متأثر شوند؛ چنان‌که مثلا اگر کسی کتابی منتشر کرد دیگران نیز از آن تأثیر بپذیرند. بقایی با بیان اینکه در حال حاضر چنین شبکه‌ای در شهر وجود ندارد، توضیح داد: «برای فهم بهتر ماجرا دو موقعیت را برای شما تصویر می‌کنم: نخست اینکه فرض کنید فرد محترمی پشت یک میز در رستورانی نشسته است. گارسون حین عبور سهوا کمی شربت روی لباس او می‌ریزد و او بی‌آنکه ناراحت شود کاملا اخلاق مدارانه با این ماجرا برخورد می‌کند. دوم اینکه فرض کنید یک فرد بازاری متشخص که همه بازار او را قبول دارند روز جمعه هنگام ظهر مغازه‌اش را برای شرکت در نماز جمعه تعطیل می‌کند.»
او ادامه داد: «برای این دو موقعیت دو تصویر مکمل ارائه می‌کنم: در تصویر اول فرض کنید آن فرد محترم در مسیر رسیدن به رستوران با موقعیتی روبه‌رو شده که در آن چند نفر در حال کتک‌زدن پیرمردی بوده‌اند و این فرد با دیدن این ماجرا هیچ واکنشی نشان نداده و به راهش ادامه داده است! داوری ما درباره این فرد در اینجا قدری دچار مشکل می‌شود. اینکه این فرد از کتک‌خوردن پیرمرد به راحتی عبور کرده و بعد در رستوران آن‌طور اخلاقی رفتار می‌کند، محل بحث است. برای موقعیت دوم هم فرض کنید آن بازاری متشخص در روز دهم محرم سال 61 هجری قرار دارد. این فرد جایش در آن روز میان میدان کربلاست نه در بازار. یعنی دغدغه این فرد در آن روز نباید رفتن به نماز ظهر جمعه باشد، بلکه باید در کربلا حاضر شود و از امام حسین (ع) دفاع کند.»
او نام این حالت را «گمشدگی» گذاشت و گفت: «در این دو موقعیت افراد در جایی که باید قرار داشته باشند، قرار ندارند و همین باعث شده کارهایشان بی معنا شود. رؤیای من این است که در شهر اصفهان مردم به نوعی توانمندی برسند که سر جای خودشان باشند تا در این صورت کارهای ما معنا داشته باشد.»

نسبت خودمان با دیگران، محیط و اتفاق‌های شهر را بشناسیم

بقایی در ادامه به چهار نوع توانمندی برای تحقق رؤیایش در اصفهان اشاره کرد و گفت: «نخستین قدرتی که مردم باید به آن مجهز شوند، قدرت جایابی است؛ یعنی من نسبت خودم را با بقیه و محیط اطرافم بشناسم. دومین قدرت، قدرت جاگیری است؛ یعنی من بفهمم چه اتفاق‌هایی دارد در اطرافم رقم می‌خورد و بعد جای خودم را در نسبت با آن اتفاق‌ها بدانم. سوم، قدرت جهت‌یابی و جهت‌گیری است که بدانم در خصوص وقایع اطرافم چه موضعی بگیرم و چه رفتاری نشان بدهم. چهارم، توان حرکت‌کردن است.»
او افزود: «متأسفانه توجه ما غالبا روی توان حرکتی متمرکز شده و بر توان های سه‌گانه اولیه چندان تمرکز نداریم. در حالی‌که وقتی جای ما اشتباه است و خطای راهبردی داریم حتی اگر راهکارمان هم درست باشد، نتیجه‌ای به دست نمی‌آوریم. بدترین حالت این است که ما خطای راهبردی بدون خطای راهکاری داشته باشیم؛ یعنی کارهای بد را خوب انجام دهیم! ما دغدغه توان جایابی را برای مردم ایجاد نمی‌کنیم و این وظیفه متولیان فرهنگی است. در این صورت ما گمشده‌ای در شهر نخواهیم داشت و همه سر جای خودشان قرار می‌گیرند و به سازمان عریض و طویل فرهنگی با پروژه‌های عظیم هم نیازی نخواهد بود.»

در آرزوی شهری بدون زندان

«رؤیای بعدی من این است که در اصفهان هیچ منبعی گم نشود. یعنی مردم خودشان را واسطه‌هایی بدانند که باید منابع را بگیرند و به دیگران منتقل کنند. اگر بگیرند و منتقل نکنند یعنی زندان و محبس در شهر ایجاد شده است.» این بخشی از سخنان بعدی علی‌اکبر بقایی بود که در توضیح آن گفت: «اگر من دغدغه این موضوع را داشته باشم، آن وقت شهری بدون زندان خواهیم داشت. افراد این شهر چیزی را نزد خودشان نگه نمی‌دارند و به‌عنوان یک واسطه آن را به دیگران منتقل می‌کنند.»
او افزود: «یکی دیگر از رؤیاهای من برای اصفهان اکوسیستم فرهنگی است که بر اساس آن خودتولیدی، خودتنظیمی و خودمصرفی شکل می‌گیرد و لازم نیست افراد را به شکل دستوری قاعده‌مند کنیم، فقط باید به آن‌ها فرصت بدهیم تا خودشان به این توانمندی برسند که در این صورت آن شبکه مردمی شکل می‌گیرد.»
او با تأکید بر ضرورت دستیابی به شبکه نرم در ارتباطات مردمی، تصریح کرد: «شبکه‌های مردمی غالبا در ذهن ما قالب‌هایی تکراری دارند؛ ولی اگر با افراد دیگر مرتبط باشیم و از آن‌ها اطلاعات بگیریم و به آن‌ها اطلاعات بدهیم آن‌وقت به مفهوم شبکه نرم می‌رسیم که در آن فعالیت‌های دیگران را در حوزه علاقه و تخصص خودمان رصد کرده و متناسب با اتفاق‌هایی که در شهر رقم می‌خورد جاگیری و جهت‌گیری می‌کنیم. در این صورت اگر کسی به تولید اثری هنری دست بزند، روی حرکت بقیه هم تأثیر می‌گذارد. این رؤیای نزدیکی است که می‌تواند به‌زودی محقق شود. ولی برای تسریع آن باید دغدغه‌مند باشیم و واسطه‌گری فرهنگی را جدی بگیریم.»

رؤیای من برای اصفهان واگذاری امور فرهنگی به مردم است

در بخش دیگری از این نشست، «محمود فروزبخش»، نویسنده کتاب «اصفهان شهر گنبدهای فیروزه‌ای و کاشی‌های شکسته»، رؤیایش برای شهر اصفهان را برخورداری از یک حکومت مرکزی مقتدر دانست. حکومتی که به تعبیر او حرف و عملش یکی باشد، مسیر و انگیزه‌ای برای حرکت داشته باشد و با برخورداری از یک افق اعلا بتواند حرکتی توانمند را رقم بزند.
او با بیان این مطلب افزود: «بعد از دستیابی به چنین حکومتی لازم است امور فرهنگی شهر به دست مردم بیفتد. نمی‌خواهم نقش نظارتی دولت را مطلقا حذف کنم؛ اما معتقدم اگر مردم امور فرهنگی را به دست بگیرند با سرمایه در گردشی که در دست دارند سبک و نوع فعالیت‌هایشان کاملا مردمی خواهد شد. شاخص‌ترین مصادیق این امر، حکومت مرکزی صفویه در دوران شاه‌عباس است که در آن اداره شهر تا حد زیادی برعهده مردم قرار داشت. چنان‌که افرادی مانند ساروتقی، الله‌وردی‌خان یا علیقلی آقا (که گرچه از مقامات حکومتی هستند اما شاه هم نیستند) با تمکن مالی‌شان بانی ساخت آثار مهمی در اصفهان می‌شوند. الله‌وردی‌خان پل الله‌وردی‌خان را می‌سازد که اقدامی جزئی از یک پازل مشخص است تا ارامنه امکان آمدوشد به شهر و تجارت را پیدا کنند.»

برای اجرای امور فرهنگی محدودیتی قائل نشویم

به رســمـیــت شــنـاخــتن تـکـثـرهــا در سرمایه‌گذاری برای امور فرهنگی، موضوع دیگری بود که فروزبخش با اشاره به آن گفت: «باید به این تکثرها فرصت بروز داد. یعنی اولا در راه اجرای امور فرهنگی برای آن‌ها محدودیتی قائل نشد و دوم اینکه راه را برای استفاده از رانت‌های حکومتی برای گروه‌های فرهنگی دیگر باز نکرد.» او ادامه داد: «در حقیقت رؤیای من این است که اصفهانی‌ها بر مبنای سختگیری و تلاشی که در نهادشان دارند، امور فرهنگی را به دست گرفته و جهت بدهند نه بر مبنای فرصت‌طلبی؛ درحالی‌که امروز متأسفانه شهر ما به درد فرصت‌طلبی گرفتار شده و این امر تیشه بر ریشه نظم و سخت‌کوشی مردم که بنیان هویتی آن‌هاست، زده است.» او راه مقابله با این فرصت‌طلبی را کوچک‌سازی دولت و باز کردن حوزه اختیارات مردم در امور فرهنگی دانست و گفت: «در میان تکثرهای موجود در حوزه امور فرهنگی، اصفهان همچون یک مسیر واحد است که افراد باید به آن احساس تعلق داشته باشند. یعنی افراد باید به اصفهان به‌عنوان یک هویت برآمده از گذشته و افق اعلایی که برآمده از آینده این شهر است، باور و تعلق داشته باشند. به این معنا که چون هویت اصفهان اساسا هویتی دینی است افق اعلای این شهر هم دینی باشد. دینی در اینجا به معنای مظاهر اسماء الهی است. یعنی شهری که در آن صفات خداوندی مانند رزاقیت، رحمانیت و… تجلی داشته باشد. در این صورت، این تکثرها در مسیری واحد در پازل اصفهان جای می‌گیرند و سایر علوم نیز در راستای تنظیم این تکثرها عمل می‌کنند.»
او از ضرورت اجرای دو رکن مهم در اصفهان سخن گفت و تصریح کرد: «در نگاه من مساجد شهر باید به سمت مساجد جامع بروند. یعنی مساجدی که همه نیازهای مردمی در آن‌ها پاسخ داده شود که این نیز نیازمند ساختاری بومی و منطبق با نیازهای مردمی است. دوم اینکه باید حوزه علمیه و دانشگاه با نوعی نشانه‌گذاری و هدف‌گذاری در اصفهان فعالیت داشته باشند. یعنی شرایط به‌گونه‌ای باشد که افراد در دانشگاه نه فقط در سطح کارشناسی، بلکه تا پایان دوره دکتری در اصفهان بمانند و در حوزه علمیه هم از حیث حکمت و معرفت، دروس تا سطح چهار برای طلاب موجود باشد تا ناچار به رفتن از اصفهان نباشند.»

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    فرناز کلباسی

برچسب‌های خبر