شما جوانان عزیز در مرحله بسیار حساسی از زندگی خود هستید؛ چراکه تصمیمات و انتخابهایی که در این مرحله از زندگی خود میگیرید، میتواند بهصورت جدی و گهگاه غیرقابل بازگشتی، روی تمام زندگیتان تا آخر عمر اثر بگذارد و سعادت و خوشبختیتان و یا ناکامی، سرخوردگی و حسرتتان شود.
انتخاب شما کدام است؟
در این میان یکی از انتخابهای بسیار مهم و سرنوشتسازی که پیش پای شما قرارگرفته، آن است که آیا میخواهید یک زندگی بهاصطلاح عادی، بیسروصدا و مطـابــق بــا عــرفهــا، تعــریــفهـــا و خواستههای اجتماعی داشته باشید یا میخواهید فردی ساختارشکن، پیشرو، خلاق و ناسازگار باشید که مثل بزرگترین انسانهای تاریخ، تحولی شگرف را در زندگی خودتان و انسانها ایجاد کنید.
البته بنده به شما تا حدودی حق میدهم که عمدتا راه اول را انتخاب کنید و تلاش کنید که یک زندگی مطمئن، موردتأیید دیگران، ساده و با کمترین نوسان را انتخاب کنید و مثلا به این نتیجه برسید که باید بهعنوان یک فرد متخصص و البته کارمند، در شرکتی معتبر با حقوق و درآمد به نسبت خوب استخدام شوید. چرا؟ چون بنده هم میدانم که جامعه ما و البته اغلب جوامع، دارای فرهنگی هستند که مردم را وادار میکند بهاصطلاح همرنگ جماعت و مقلد هنجارها و الگوهای اجتماعی شوند، از ساختارشکنی، تنوع و پیشتازی دوری کنند و همیشه راه محافظهکاری، عرف گرایی و اخلاق را در پیش بگیرند. حتی در اغلب کشورها نهتنها فقط فرهنگ اجتماعی، بلکه سیستم آموزشی نیز بهصورت جدی پول، ثروت، متفاوتبودن، خلاقبودن و راه خاص خود رفتن را سرزنش و ملامت میکند و با الزام ما به آموختن حجم زیادی از اطلاعات حفظی و بیفایده، وادارمان میکند در مسیری که از قبل برایمان تعیین کردهاند، حرکت کنیم. در این فرهنگ و در این تحمیل، کسی موفق، معتبر و ارزشمند بهشمار میرود که مثلا در کنکور با رتبه خوبی قبول شود، وارد دانشگاهی معتبر شده و بعد مثلا با مدرک فوقلیسانس یا دکترا، بهعنوان یک متخصص جذب شرکتی معتبر و قدرتمند شود.
تأمل کنید
حال در این میان اینکه مثلا فرد هرگز دنبال آرزوهایش نرود و تا آخر عمر درگیر انـواع سـرخــوردگــیهــا، خــودخــوریهــا، افسردگیها و عدم رضایتمندی شود، برای جامعه و تمام کسانی که کورکورانه در سیستم آموزشی ما را وادار میسازند مشتی از اطلاعات را ازبرکنیم و بهاصطلاح کارمندانه از یک زندگی کسالتبار و بیهیجان لذت ببریم، کوچکترین اهمیتی ندارد. چهبسا حتی اگر مثلا یک معلم یا یک پدر که ذهنی بهشدت قاطع دارد، با جوان یا مرد میانسالی مواجه شود که علیرغم جایگاه اجتماعی بهظاهر مطلوب، از زندگی خود لذت نمیبرد و احساس میکند که بهخاطر دنبالنکردن آرزوهای خود و تبدیلنشدن به فردی به معنای واقعی بزرگ، موفق و اثرگذار در تاریخ بشر، خود را ملامت میکند، از او خرده میگیرد و او را متهم به بدبینی و ناشکری هم میکند.
نتیجه را ببینید
اما، یادتان باشد که زادهشدن ما و ورودمان به این دنیا حکمتی داشته که تحقق این حکمت نیازمند آن است که بهجای دنبالهروی، تقلید و همرنگ با جماعتشدن، راه بزرگانی مثل استیو جابز، ابرمرد حوزه تکنولوژی یا آلبرت انیشتین، ابردانشمند علم فیزیک را انتخاب کنیم؛ یعنی اینکه از خود شجاعت به خرج دهیم و بهجای تقلید بــهدنبــال شنـاسـایی آرزوها، استعدادها خود و البته علایق خود برویم و بدین واسطه ضمن دنبالکردن حکمت واقعی زندگیمان، به فردی بزرگ، موفق و اثرگذار در تمدن بشری تبدیل شویم که بهدلیل نقشآفرینی ارزشمند در زندگی تمام انسانها، از ارزشمندی و رضایت درونی به شکل مطلوبی بهره میبرد.
یادمان باشد که انسانهای بزرگ هرگز دنبالهرو و مقلد نبودند و بهخاطر خـرقعـادتهـا، شکستـن ساختـارهای خشک و پوسیده قبلی، نوآوری و متفاوت فکرکردن و البته زیرسؤالبردن عرفها، باورها و حتی اعتقادات و ارزشهای ناکارآمد توانستند تحولاتی شگرف را در زندگی بشر بهوجود آورده و حداقل تمدن بشری را یک گام به جلو هدایت کنند.بـا تقلیــد، همـرنـگ جاعتشــدن وبــدشمـردن خـــرقعــــادت، نــوآوری و ساختارشکنی شما در نهایت تبدیل به یک انسان معمولی میشوید که باید به یک زندگی ساکن، بیهیجان و بیاثر تن در دهید و یک عمر حسرتهای زیادی را برای اینکه نتوانستید از ظرفیتهای خدادادی خود استفاده کنید و به فرد تأثیرگذاری تبدیل شوید، تحملکنید.