یکی از روزنامههای محلی اصفهان در خبری به تاریخ بیستم جمادیالاخر 1301 ه. ق آورده است: «در روز پنجشنبه بیستِ شهرِ (ماه) جمادیالاخر که جمعیت زیادی از رجال و نساء به تماشای سیلاب در بالای پلهای رودخانه ازدحام نموده بودند، یک زنی که طفل شیرخوارهای در بغل داشته، در یکی از غرفات بالای پلها رفته و نشسته، طفل خود را در دامن خود گذاشته، در حین آنکه سرگرم تماشا بوده از محـافظت طفل غفلت میکند.
حالا که چـشـم اصـفــهـانـیهـا بـه جمال باران پاییزی در برج عقرب روشن شده، گشتوگذار در میان صفحات خیسخورده تاریخ و مرور روزهای بارانی شهر در قدیم خالی از لطف نیست. باران برای شهری که نماد تاریخیاش (زایچه برج قوس) نبرد ابدی خشکسالی و حاصلخیزی است، همیشه یک اتفاق محسوب میشده است؛ اتفاقی که میتوانسته شیرین و خاطرهانگیز باشد یا در برخی موارد به یک فاجعه تبدیل شود.
بیش از هزار سال پیش، در سال 414 هجری قمری چهار مرد در لباس صوفیان، مخفیانه از سمت محله آهنگران و بیدآباد وارد اصفهان شدند. یکی از این چهار نفر مهمترین و مشهورترین دانشمند و پزشک تاریخ ایران بود که کتاب «قانون»اش تا همین قرن نوزدهم در مجامع علمی اروپا بهعنوان کتاب مرجع تدریس میشد. ابوعلی حسین بن عبدالله بنسینا در سال 370 قمری در بخارا متولد شد و به استناد کتاب تاریخ ابناثیر در اصفهان از دنیا رفت و شاید در مدرسه خودش هم دفن شد. کمی آنسوتر دومناره بلندبالا احتمال وجود یک مدرسه از دوره آل مظفر را در محله دردشت مطرح میکند. مدرسهای که به همت ملکه مقتول اصفهان، یعنی سلطان بختآغا بنا شده و پس از قتلش در همانجا هم دفن شد. اینگونه است که مدرسهآرامگاههای اصفهان پیوندگاه دانش و تاریخ در این شهر باستانی شد.
همه باید دست به دست هم بدهیم و بهخوبی «مهمانداری» کنیم. این شعار و سرلوحه منش و رفتار مردمان شهر گردشگرپذیر است. از طرف دیگر، گردشگری خودبهخود روحیه نظافت و آراستگی را هم به شهر و هم به شهروندان میدهد. گردشگری فقط آن نیست که مکانی تاریخی وجود دارد و دیگران از دور و نزدیک برای بازدید آن میآیند. «آنها ربطی به ما ندارند و ما نیز کاری به آنها نداریم» خیر، گردشگری کل ارکان شهر و شهروندان را تحتتأثیر خود قرار میدهد.
امروزهروز میدان نقش جهان خالی از اتومبیل شده است. نظافت و بهداشت آن در سطح مطلوبی است. ماهیت مغازههای اطراف میدان و حتی بازارهای دورو بر با موضوع گردشگری تناسب دارد. اما آیا پنجاه سال پیش هم میدان این وضعیت را داشته است؟ این مطلب پاسخی به این سؤال است.
وقتی برای دیدن قد و بالای عالیقاپو کلاه از سر برمیداریم، درواقع داریم به دروازه ورودی شهر ممنوعه صفویان در اصفهان نگاه میکنیم. محلهای با باغها و کاخها و انبارها و مطبخها و ادارات مختلف دولتی که به دولتخانه صفوی مشهور بوده است. اینجا قلب امپراطوری صفوی بوده است. قلبی هنوز تپنده اما زخمی. دوچرخههای خود را زین کنید که میخواهیم این بار دولتخانه صفوی را رکاب بزنیم و چه لذت بالاتر از رکابزدن در یک شهر ممنوعه باستانی.
شهریت یک شهر را چه چیزی میسازد؟ چه چیزی اصفهان عصر قاجار را به اصفهان امروز رسانید؟ بیگمان چند پروژه بزرگ در اصفهان در نیمه اول قرن حاضر شمسی به اجرا درآمد که اصفهان را از شرایط یک روستای بزرگ که در اواخر قاجار وجود داشت، به شهری با استانداردهای شهری مدرن منتقل کرد. ما در اینجا به موضوع آب و فاضلاب شهر میپردازیم.
شوق به گردش در سرزمین علم و دانش و پیمایش مسیری برای کسب دانش ساختمانی مدارس ایرانی و آشنایی با بهترین این نمونهها، شناخت منطقه باستانی «گندیشاپور»، آشنایی با فضاهای مدرسه از «حجره» تا «مدرَس»، کشف رموز مدرسه «خان شیراز»، تماشای زیباییهای مدرسه «غیاثیه خرگرد» و ویژگیهای ساخت مدرسه «آقابزرگ کاشان» سبب شد تا مسیری جذاب را برای گردشگری معماری این هفته معرفی کنیم.
شاید هیچ خیابانی در اصفهان تعریض و تکمیل آن به اندازه خیابان شمسآبادی طول نکشید، خیابانی که شاختنش به شکل امروزی حدود 10 میلیون تومان در 1352 خرج روی دست شهرداری گذاشت و 12 سال هم طول کشید تا بالاخره کشمکشها به ساختن آن بینجامد. داستان جالب خیابان شهناز سابق و آیتالله طالقانی فعلی را در ادامه بخوانید.
وقتی در دورههای مختلف از شهر اصفهان سخن میگوییم یعنی دقیقا کجا؟ اصفهانی که در قرون اولیه اسلامی بود، یک شهر دوهستهای در شمال پل شهرستان و محله جوباره کنونی بود. اصفهانی که در دوره دیلمیان به دور آن حصار کشیدند، محله جویباره و اطرافش را شامل میشد. اصفهانی که عصر صفوی را تجربه کرد به یکباره چند برابر گردید و به سمت جنوب متمایل شد. اصفهان عصر قاجار بسیار کوچکتر شد. اصفهان عصر پهلوی کجا بود؟
صدای ناقوس کلیساها با صدای همهمه مردم در بازارها و گذرها و میدان شهر درهمآمیخته و همراه با نغمهسرایی پرندگان گوش را مینوازد. انعکاس نور خورشید در شیشههای رنگی خانهها و قصرها دیدنی است. کوچههای شهر با درختان و جویبارهایش تصویر یک شهر خوشاقبال را پیش چشم میآورد. جابهجا گنبدها و برجهای ناقوس کلیساهای پرتعداد، تلفیق دلنشین معماری اسلامی و مسیحی را نشان میدهد. اینجا جلفا است، جلفای نوی اصفهان؛ شهرکی با بیش از سیهزار نفر جمعیت در دوران اوجش. اما این تصویری چهارصدساله است و زیستن در آن امکانپذیر نیست. چشم که میگشایم وسط میدان جلفا ایستادهام و صدای گوشخراش موتورسیکلتها و خودروها خاطرات شیرین جلفای صفوی را مخدوش میکند.
دو خیابان چهارباغ عباسی وچهارباغ پایین در امتداد هم قرار گرفتهاند، اما لحظه تولد آنها حدود سیصد سال با هم اختلاف دارد! باید بگوییم چهارباغ عباسی در محلی ساخته شده که مسکونی نبود؛ بلکه باغهای اطراف رودخانه و سرزمینی بود که میشد هر طرح معماری را روی آن پیاده کرد؛ بر عکس چهارباغ پایین در سال 1314 خورشیدی و در میان بافت مسکونی باید میگذشت. به همین خاطر خانههای تخریبشده و دیوارهای ویران اطراف همیشه آن را آزار میداد و نمای بصری آن را خدشهدار میکرد. در مطلبی که در ادامه میآید، در سال 1341 شخصی به نام محمد سعید امامی به مقایسه میان این دو چهارباغ پرداخته و از مسئولان امر میخواهد به چهارباغپایین نیز توجه کنند. مطلب مذکور از این جهت اهمیت دارد که به ما نشان میدهد شصت سال پیش اوضاع و احوال این دو خیابان اصلی شهر اصفهان به چه شکل بود.