آرشیو سرویس داستان عاشقانه
چشمِ دل
12:21 - 24 مهر 1402

چشمِ دل

شیرین سینی طلایی را از کابینت بالایی برداشت. استکان‌های کمرباریک و نعلبکی‌های گل‌صورتی یادگار مادربزرگ را گوشه سینی چید. بشقاب رول دارچینی‌های لیلی‌پزی که مسعود عاشقش بود را توی ظرف گذاشت و کنار استکان‌ها جا داد.

هیچ‌آب (بخش اول)
17:03 - 4 تیر 1402

هیچ‌آب (بخش اول)

نسیم، گلبرگ‌های ریز شب‌بو را از شاخه می‌کند و در هوا می‌پاشید. هوا پر بود از عطر گل‌های بهاری. جریان آب باعجله از بین پله‌های سنگی می‌گذشت و صدای دل‌انگیز آن به گوش می‌رسید.