زهرا ماهر، عضو هیئت‌علمی دانشگاه اصفهان، از دلایل جامعه‌شناختی افزایش طلاق در اصفهان می‌گوید

چرا طلاق در اصفهان افزایش یافته است؟

آمارهای رسمی نیمه نخست ۱۴۰۴ نشان می‌دهد نسبت طلاق به ازدواج در سطح کشور افزایش داشته است. بر اساس داده‌های منتشرشده توسط سازمان ثبت‌احوال، در شش ماه نخست سال جاری نسبت طلاق به ازدواج برای کشور حدود ۳۷,۸ درصد گزارش شده است؛ رقمی که در برخی استان‌ها به مرز نگران‌کننده‌ای نزدیک شده و در برخی موارد از مرز ۵۰ درصد هم گذشته است.

تاریخ انتشار: ۰۹:۴۹ - چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه
چرا طلاق در اصفهان افزایش یافته است؟

به گزارش اصفهان زیبا؛ آمارهای رسمی نیمه نخست ۱۴۰۴ نشان می‌دهد نسبت طلاق به ازدواج در سطح کشور افزایش داشته است. بر اساس داده‌های منتشرشده توسط سازمان ثبت‌احوال، در شش ماه نخست سال جاری نسبت طلاق به ازدواج برای کشور حدود ۳۷,۸ درصد گزارش شده است؛ رقمی که در برخی استان‌ها به مرز نگران‌کننده‌ای نزدیک شده و در برخی موارد از مرز ۵۰ درصد هم گذشته است.

در این میان استان اصفهان نیز شرایط مناسبی ندارد. اصفهان با نسبت ۴۱,۵ درصد ازدواج به طلاق بالاتر از میانگین کشوری و در رتبه هشتم جدول شش‌ماهه نخست امسال قرار گرفته است.

مقایسه بلندمدت نسبت طلاق به ازدواج در دهه‌های گذشته تحول معناداری داشته است. در سال‌های نخست پس از انقلاب، نسبت طلاق به ازدواج رقم‌های پایین‌تری داشت و در دهه‌های بعدی این نسبت به‌تدریج افزایش‌یافت؛ به‌طوری‌که در ۱۳۵۸ نخستین سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حدود ۳۰۲ هزار ازدواج و تنها ۲۱هزار طلاق در کشور به ثبت رسید.

این بدان معناست که نسبت طلاق به ازدواج در آن سال تنها ۶,۹ درصد بود؛ یعنی در ازای هر 100 ازدواج کمتر از هفت طلاق رخ می‌داد؛ اما این نسبت به‌مرورزمان در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ رشد یافت و در برخی سال‌ها از مرز ۶۰۰ هزار مورد فراتر رفت. اوج ازدواج در ایران در نیمه دهه ۱۳۸۰ رقم خورد؛ زمانی که شمار ازدواج‌ها به حدود ۹۰۰هزار مورد رسید؛ در همین دوره طلاق نیز افزایش یافت؛ اما نسبت آن به ازدواج همچنان زیر ۱۵درصد باقی ماند.

در دهه ۹۰ ازدواج‌ها کاهش یافت و از ۸۷۴ هزار مورد در ابتدای دهه ۹۰ به حدود ۵۰۰ هزار مورد در پایان دهه سقوط کرد؛ هم زمان طلاق رشد کرد و از حدود ۱۲۰هزار مورد در ۱۳۹۰ به بیش از ۲۰۰ هزارمورد رسید. نتیجه این روند عبور نسبت طلاق به ازدواج از مرز ۳۰درصد بود؛ یعنی از هر سه ازدواج یکی به جدایی انجامید.

اکنون روند کاهش ازدواج و افزایش طلاق تا آنجا ادامه یافته که در برخی استان‌ها می‌توان گفت از هر دو ازدواج، یک مورد به طلاق انجامیده است. این وضعیت مقدمات بحثی اجتماعی و پژوهشی را فراهم می‌کند: چرا نسبت طلاق در جامعه ایرانی همواره روبه‌افزایش است؟ از طرفی باوجوداینکه استان اصفهان، همچنان به‌عنوان بافتی با ساختارهای مستحکم خانوادگی و مذهبی شناخته می‌شود، چرا با چنین آماری از طلاق‌ها مواجه است؟

در این راستا، زهرا ماهر، عضو هیئت‌علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه اصفهان، در گفت‌وگو با «اصفهان‌زیبا» با رویکردی تحلیلی به دلایل ساختاری، عوامل میانی و پیامدهای اجتماعی افزایش نسبی طلاق پرداخته است.

باتوجه‌به اینکه شما به طور مشخص در حوزه خانواده پژوهش داشته‌اید، چه عواملی را در کشورمان باعث افزایش آمار طلاق نسبت به ازدواج می‌دانید؟

مطابق آماری که از میزان ازدواج و طلاق اخیرا منتشرشده، طلاق در کلان‌شهرها بالاتر به نظر می‌رسد؛ اما وقتی این موضوع را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که بیشتر پژوهش‌ها عوامل خرد یا میانی را در نظر می‌گیرند؛ مثلا، عدم هم‌کفوبودن دختر و پسر، عدم سنخیت فرهنگی، دخالت اطرافیان یا اینکه زوجین انتظارهایشان از همدیگر برآورده نمی‌شود، مشکلات ارتباطی زوجین، اعتیاد، ناهمسان‌همسری، عدم مهارت‌های ارتباطی و مانند این‌ها. درست است که این عوامل خرد و میانی مهم هستند و در بیشتر پژوهش‌ها هم به آن‌ها اشاره شده است، اما فکر می‌کنم یک عامل ساختاری‌تر و کلان‌تر، به‌غیراز این عوامل، هست که اثرگذار است؛ چون این مسائلی که من نام بردم، مثل دخالت اطرافیان، مشکلات اقتصادی، عدم همسان‌همسری و… قبلا هم بوده‌اند؛ پس چرا در این برهه زمانی این‌قدر طلاق زیاد داریم؟ در گذشته و نسل‌های قبلی که خیلی بیشتر ازدواج تحمیلی داشتند، اطرافیانشان خیلی گسترده‌تر دخالت می‌کردند یا خانواده‌ها خیلی مردسالارتر بودند؛ پس چرا الان آمار طلاق بیشتر است؟ این یعنی باید از عوامل خرد و میانی عبورکرده و به ساختارهای کلان جامعه توجه کنیم. این ساختارها در چهارچوب مدرنیسم قابل‌بررسی هستند.

مدرنیسم را چطور تعریف می‌کنید؟

مدرنیسم دو مؤلفه اصلی دارد: عقلانیت ابزاری و فردگرایی. عقلانیت ابزاری به این معناست که انسان از عقل خود برای تأمین مصلحت و منفعت شخصی استفاده می‌کند و فردگرایی، یعنی انسان خودش را محور همه امور می‌داند. جامعه ایرانی امروز شکل خاصی از مدرنیسم را تجربه می‌کند که با تأکید بر عقلانیت ابزاری افراطی و فردگرایی تعریف می‌شود. افراد به خودمداری و خودخواهی گرایش پیدا کرده‌اند؛ خودشان را کانون مناسبات اجتماعی می‌بینند و چندان به پیامدهای کنش‌هایشان برای دیگران توجه نمی‌کنند.

هدف و منفعت شخصی بر همه چیز اولویت دارد. این نوع نظام شخصیت خودمدار و مبتنی بر عقلانیت ابزاری افراطی می‌تواند بسیاری از آسیب‌های اجتماعی، ازجمله طلاق را توضیح دهد. وقتی بحران‌های اقتصادی و فشارهای اجتماعی با این نوع عقلانیت ترکیب می‌شوند، شاهد افزایش طلاق هستیم؛ برای نمونه، زنانی که مهریه را سریع به اجرا می‌گذارندو مناسبات خانوادگی را بر پایه سود و منفعت شخصی تنظیم می‌کنند و نه عشق یا تعهد مشترک، نمونه‌ای از خودمداری و فردگرایی افراطی را به تصویر می‌کشند. این امر باعث می‌شود پدیده‌های جایگزین مانند هم‌باشی‌ها یا ازدواج سفید نیز رشد پیدا کند.

به گفته شما باید با افزایش طلاق‌ها، هم‌باشی نیز به‌عنوان راه‌حل جایگزین افزایش پیدا کند؛ درحالی‌که مطابق آخرین داده‌های پیمایش نگرش ایرانیان، این رقم کاهش‌یافته است؛ این یعنی داده‌ها متقن نیست؟

شاید این‌طور بتوان تبیین کرد که زنان در دوره‌ای مسیری را طی کردند و سپس افزایش آگاهی آنان باعث شد در برخی موارد رغبت به ازدواج‌های آسیب‌زا کمتر شود و آن‌ها به حقوق خود حساس‌تر باشند؛ به‌طورمثال، زنان متوجه شدند ممکن است مهریه یا سایر حقوقشان در این نوع هم‌زیستی‌های به‌ظاهر ازدواجی، رعایت نشود.

بسیار خب، برگردیم به همان نگاه ساختارگرا و عناصرش. مواردی هست که این مسئله را تشدید کند؟

سایر تغییرات اجتماعی‌فرهنگی در جامعه ایرانی ازجمله کاهش نقش خانواده گسترده و سنتی در حمایت و میانجیگری میان زوجین، کاهش نظارت اجتماعی و تغییر سبک زندگی از خانواده‌های گسترده به خانواده‌های هسته‌ای، در افزایش آمار طلاق مؤثرند؛ زیرا افراد کنترل اجتماعی کمتری را روی خود احساس می‌کنند؛ به‌طورمثال، نگاه فردگرا باعث شده است جوانان کمتر به خانواده رجوع کنند و تصمیم‌های خود را مستقل می‌گیرند؛ حتی در شهری مثل اصفهان که نسبت به سایر کلان‌شهرها مذهبی‌تر است، نسل جدید باتکیه‌بر عقلانیت خودمدار تصمیم می‌گیرد و کمتر به حمایت خانواده توجه دارد.
گمنامی ناشی از زندگی شهری هم اثرگذار است. افراد در شهرها آزادی بیشتری برای تصمیم‌گیری درباره زندگی شخصی خود ازجمله طلاق دارند؛ چون کمتر با نگاه منفی جامعه مواجه می‌شوند و انگ اجتماعی طلاق کاهش‌یافته است. این کاهش انگ اجتماعی باعث‌شده طلاق به‌عنوان گزینه‌ای قابل‌قبول مطرح شود و به‌نوعی، عمومی شود. در گذشته اگر کسی طلاق می‌گرفت، با قضاوت و سرزنش دوستان و خانواده مواجه‌شده و به‌عنوان فردی شکست‌خورده دچار طرد و انزوای اجتماعی می‌شد؛ اما اکنون این انگ اجتماعی کاهش‌ یافته و طلاق بیشتر به‌عنوان راه‌حلی برای حل اختلاف‌ها پذیرفته می‌شود. رشد فضای مجازی و بازنمایی طلاق در رفتار سلبریتی‌ها نیز این روند را تقویت کرده است. وقتی جوانان می‌بینند شخصیت‌های محبوبشان طلاق گرفته‌اند، راحت‌تر این گزینه را تجربه می‌کنند و این موضوع در سطح جامعه عمومی می‌شود.

تغییرات در حوزه زیست‌جهان جنسی نیز نقش مؤثری در افزایش طلاق دارند. مشکلات اقتصادی و افزایش فاصله زمانی تا ازدواج، همراه با تغییر ذائقه‌های جنسی و افزایش محرک‌های جنسی در شبکه‌های اجتماعی، موجب شکل‌گیری روابط خارج از چهارچوب مشروع شده است؛ در همین حال، خانواده‌ها دیگر نقش تربیتی و سنتی گذشته را ایفا نمی‌کنند و کارکرد نظارتی و هدایت‌کننده آن‌ها کاهش‌یافته است. این عوامل در کنار فقدان الگوهای جایگزین مناسب، فضایی ایجادکرده که جامعه در آن با اختلال در هنجارهای جنسی مواجه است.

پیامد این شرایط آنومی جنسی است؛ یعنی افزایش هرج‌ومرج جنسی، رشد روابط خارج از چهارچوب ازدواج و شیوع خیانت‌های زناشویی، حتی در شهرستان‌ها و روستاها. این روند در نهایت بر فرایند ازدواج و استمرار زندگی مشترک نیز اثرگذار است و یکی از زمینه‌های ساختاری افزایش طلاق محسوب می‌شود.

شما یکی از علل کاهش آمار هم‌باشی را آگاهی مردم درخصوص پیامدهای آن بیان کردید. ممکن است با گذر زمان پیامدهای منفی طلاق چه از بعد اجتماعی و چه عاطفی، باعث کاهش آن در جامعه شود؟

نمی‌توان به‌طور قطعی پیش‌بینی کرد و به پژوهش‌های آینده‌پژوهی نیاز است تا بتوان پیامدهای بلندمدت اجتماعی و عاطفی طلاق را دقیق‌تر بررسی کرد؛ اما ازطرفی طلاق، پدیده‌ای ساختاری و پایدار است؛ زیرا تا زمانی که مدرنیته، جهانی‌شدن و فضای مجازی همچنان بر جامعه اثرگذار باشند، طلاق به‌عنوان راه‌حل یا گزینه‌ای برای حل تعارض‌های فردی باقی می‌ماند. تا زمانی که فرهنگ‌سازی و رشد اخلاقی صورت نگیرد، ورود گسترده فضای مجازی و تکنولوژی‌های مدرن موجب ایجاد فاصله میان ارزش‌ها و رفتارهای اجتماعی می‌شود.

این وضعیت باعث می‌شود آسیب‌ها در حوزه‌های مختلف، ازجمله طلاق، به‌صورت طبیعی ادامه یابند؛ مگر آنکه فرهنگ‌سازی به‌صورت ساختاری و کلان صورت گیرد. از سوی دیگر، تقویت روحیه و اخلاق هم‌زیستی در میان افراد اهمیت دارد.

کاهش روحیه گذشت و آستانه صبر پایین‌تر، در کنار سایر عوامل ساختاری، بر شدت آسیب‌ها افزوده است. ما نیازمند توجه به ارزش‌هایی مانند گذشت، عذرخواهی، پذیرفتن نقش دیگران در حل اختلاف‌ها، رحمت و شفقت به‌عنوان یک راهکار موقت یا تسکین نسبی در حل مسائل خانوادگی هستیم.

در درازمدت باید به فرهنگ‌سازی و تقویت کدهای اخلاقی و هنجاری در جامعه توجه ویژه‌ای مبذول شود. در جامعه‌ای که تحت‌تأثیر تغییرات اجتماعی و فرهنگی ناشی از مدرنیته، شبکه‌های اجتماعی مجازی و فرهنگ جهانی قرار گرفته است و سوژه‌های آن گرایش به فرهنگ دموکراتیک دارند، نیاز است کدهای اخلاقی به‌طور شفاف با توجه به شرایط فعلی تعریف و نهادینه شوند تا امکان کاهش آسیب‌ها و ازجمله طلاق درجامعه فراهم شود.