به گزارش اصفهان زیبا؛ حدودا از دهه هشتاد بود که سینمای ایران با اوجگیری تولید فیلمهایی با مضمون اجتماعی، به یک سینمای تقریبا اجتماعی بدل شد و این مسئله تا شروع دهه 90 که نقطه اوج این سینما بود، کشانده شد.
این موضوع تا آنجا مورد اهمیت قرار داشت که حتی بسیاری از کارگردانان فیلماولی برای عرضاندام در سینمای حرفهای، اولین کارهای خود را با موضوعهای اجتماعی میساختند؛ مردم نیز که از همان ابتدای قوتگرفتن این ژانر، همراه و حامی این ژانر بودند، بیش از پیش به تماشای این فیلمها مینشستند و جمعیت و فروش بسیار زیاد را تقدیم تولیدکنندگان این آثار میکردند.
کرونا و تغییر ذائقه و سلیقه هنری مردم
اما با نزدیکشدن به سالهای آخر دهه نود که تأثیر کرونا نیز بر سینمای ایران دیده میشد، کمکم ذائقه و سلیقه مردم به سمت فیلمهایی با ژانرهای دیگر تغییر پیدا کرد. به ناگاه فروش آن دست از فیلمهایی که حقیقتا بسیاری از آنها کپی دستچندمی از فیلمهای اجتماعی موفق بود، کاهش یافت و از آنجا گاردگیری جدیدی در خصوص تماشای فیلمهای اجتماعی از سوی مخاطب شکل گرفت.
مخاطبی که سالها با فیلمهای اجتماعی زندگی و حتی تولیدکنندگان را مجاب کرده بود که برای جذب مخاطب در فیلمهایی با ژانرهای غیراجتماعی، سعی کنند موضوعهای اجتماعی را بیان کرده تا موفق باشند، حال بهیکباره از این سینما فاصله گرفته بود و عملا دیگر روی خوشی به این ژانر نشان نمیداد.
اما این موضوع بیدلیل اتفاق نیفتاده بود؛ بلکه دلایل مختلفی داشت که همه و همه دست به دست هم دادند تا ژانر اجتماعی که میتوان آن را موفقترین ژانر سینمای ایران دانست، از لیست فیلمهای موردعلاقه مردم کنار برود. اولین دلیل آن را همانطور که بالاتر اشاره کردیم، مسئله همه گیری کرونا باعث شد.
همهگیری ویروس کرونا و اتفاقهای تلخ و ناگواری که برای همه مردم جهان رقم زد، باعث شد تا مردم دیگر به سمت فیلمهایی که در آنها مشکلات و معضلهایی مطرح میشوند، نروند؛ چرا که به اصطلاح از این حجم ناراحتی و رنج اشباع شده بودند و به دنبال مأمنی برای آرامش میگشتند؛ نه معضلی برای تنش.
اگر از دلیل اول که میتوان لقب نقش کمرنگ را به آن بدهیم، عبور کنیم، حالا باید به دلیل دوم که علت محکمی برای کمرنگی ژانر اجتماعی در نگاه مخاطب سینمای ایران است، اشاره کنیم و آن، چیزی نیست جز ضعف در فرم و ساختمان اصلی فیلمهای اجتماعی جدید.
تولیدکنندگان آثار اجتماعی جدید بعضا یا از روی دست فیلمهای موفق اجتماعی کپی میکردند یا آنچنان محو نشاندادن و بیان مشکلات عدیده میشدند که یادشان میرفت دارند فیلم سینمایی میسازند و قرار است مخاطب را حداقل یک ساعتونیم روی صندلی با انگیزه
بنشانند.
حلقه مفقوده بسیاری از فیلمهای ژانر اجتماعی دهه اخیر
سینما هرچه باشد، باید برای مخاطب چنان جذابیتی فراهم کند که تا پایان فیلم با کلیت این اثر همراه شود و پس از پایان فیلم نیز چه از فیلم خوشش آمده یا خوشش نیامده باشد، حداقل خود را برای یک ساعتونیم روی یک صندلی نشستن شماتت نکند.
این همان چیزی است که حلقه مفقوده بسیاری از فیلمهای ژانر اجتماعی دهه اخیر است؛ البته از این مطلب نباید بگذریم که در بسیاری دیگر از این فیلمها اگزجرهشدن فرم به دلیل تأکید کارگردان بر بعضی موارد نیز میتواند دلیل فاصلهگیری مخاطب با این ژانر باشد.
اینکه قرار است از ابتدا تا انتهای یک فیلم اجتماعی فقط فلاکت ببینیم به کنار؛ اما اینکه این فلاکت قرار است با میزانسن های مفلوک نیز به ما برسد، چیزی است غیرقابلتحمل.
در بخش طراحی صحنه اکثرا آنقدر این فیلمها از طراحی صحنههای کثیف و شلخته برخوردار بودند که مخاطب اواسط فیلم احتمالا با حالت اکراه فقط سعی در تحمل دقایق برای پایانیافتن فیلم دارد.
همه چیز خراب و مفلوک است؛ از خانهای که شخصیتها در آن قرار میگیرند تا وسایل نقلیه آنها؛ حتی این فلاکت را به خیابان هم تعمیم میدهد؛ مثلا در یکی از این فیلمها عمدا از نقطهای از خیابان تصویر میگیرد که جدولها شکستهاند یا رنگورو رفتهاند؛ در دکوپاژها نیز کارگردانان اینسری از فیلمها باز به واژه مفلوک وفادار میمانند و آنقدر از اگزجرهبودن سود میبرند که دست در گردن طراحی صحنه همه چیز را پر از معضل و مشکل و چالش بیان کنند.
آنجا که تعمدا لنزها تله انتخاب میشوند تا عمق را بکشند و اصطلاحا شخصیتها را در یک بیعمقی و پرسشدگی قرار دهند تا مثلا با همان دیوار کثیف پشتسرشان یکی بشوند و مخاطب همه اینها را یکجا و تختشده تحویل بگیرد یا به حال شخصیتها زار بزند یا بر این نوع زندگی افسوس و حسرت بخورد.
یا اگر بخواهیم در مرحله مونتاژ بررسی کنیم، از کاتهای همراستا با دکوپاژ که بگذریم، به تم رنگی فیلم میرسیم که همه یا خاکستری است یا از سردترین رنگها بهره میبرد تا مخاطب اندکی گرما یا شور و شعف را نتواند در خلال چند معضل متصور شود.
در نهایت و برای جمعبندی باید بگویم این بیمبالاتی در ساخت فیلمهای اجتماعی و نداشتن توجه دقیق به اصلیت ژانر اجتماعی باعث شده است مخاطب اصطلاحا دوربرگردانی به سمت دیگر ژانرها داشته باشد؛ چرا که اصولا نشاندادن دردها و معضلها نه برای ارائه راهکار یا روشنشدن جرقه رهایی از آن، بلکه فقط برای نالیدن و غرزدن، نهتنها مخاطبی را همراه نمیکند، بلکه مخاطبان را از گرد اثر پراکنده میسازد.
در اینجا بهتر است نقش نهادهای نظارتی در تولید این آثار نیز موردتوجه قرار گیرد و بر همان اصل پیشگیری بهتر از درمان، نهادهای ذیربط هنگام برخورد اولیه با فیلمنامههای این آثار، تذکرهای لازم برای یافتن راه صحیح اثر را به تولیدکنندگان بدهند.