بافت شهری محلههای شــرقی اصفهان هنوز هم رنگوبــوی قدیمی خود را تا حدی حفظ کــرده و ماشینرانی در این کوچههــای هفتپیچ همـیـشـــــه با جــنــگ اعصاب همراه است. اما در عوض دوچرخهسواری در این گذرهای تاریخی از هر کاری لذتبخشتر است. پس دوچرخههای خود را زین کنید و به چارسوی امامزاده اسماعیل بروید. اینجا آغاز مسیر ما برای سفر به محله کرّان است. محلهای باستانی با آثاری که هریک ریشههای عمیقی در تاریخ دارند. یکی از این آثار خود امامزاده اسماعیل است. اینجا اگر نگوییم زیباترین امامزاده ایران، حتما زیباترین امامزاده اصفهان است.
جواهر خوشینان
برای رسیدن به محله کران هیچ نقطه شـروعی هیجانانگیزتر از امامزاده اسماعیل و چارسوی قدیمیاش نیست. اینجا در قدیم محله خوشینان نام داشته است. خوشینان هم احتمالا یکی از روستاهای شهر یهودیه بوده است. تقریبا یکصدوسی سال پس از حمله اعراب به اصفهان در حدود سال150 ه.ق، در این محله مسجد جامعی توسط ایوب بن زیاد حاکم اصفهان بنا شد که به جامع خوشینان مشهور شد. ظاهرا بعد از مسجد جامعی که در محله زرتشتینشین شهرستان بنا شد، این دومین جامع اصفهان بوده است.
بعدازاین بود که شهر یهودیه موردتوجه اعراب مسلمان قرار گرفت و با محوریت میدان عتیق شهر چنان گسترش یافت که خوشینان و سایر آبادیهای اطراف تشکیل شهری به نام اصفهان را داد. حالا مسجد جامع عتیق در نزدیک میدان، جامع اصلی شهر بود. تصور اینکه امامزاده اسماعیل بازماندهای از آن مسجد جامع باستانی باشد بسیار هیجانانگیز است. برای رسیدن به امامزاده باید رکابزنان خیابان هاتف را به سمت زیرگذر میدان امام علی(ع) پیش بروید.
نرسیده به زیرگذر دست راست یک جلوخان زیبا، گنبد بزرگ چارسوی امامزاده را بهخوبی نشان میدهد. گنبدی که گفته میشود در دوره قراقویونلوها بنا شده و به خاطر ترک بزرگی که داشته شیخبهایی هیچوقت از زیر آن رد نمیشده است! وجود بقعه جعفریه در آنسوی خیابان درست روبه روی امامزاده اسماعیل نشان میدهد که این منطقه در گذشتههای دور قبرستان بزرگی بوده که بخشهایی از آن تا همین دوره پهلوی اول هم پابرجا بود.
قبرستان جادوگران
جلالالدین همایی درباره این قبرستان عجیب نوشته: «… بقعه امامزاده قبل از الحاق صحن و مدرسه و مضافات دیگر در وسط قبرستانی جدا از مقبره و مسجد شعیا بوده و در زمان صفویه متصل به یکدیگر به صورت فعلی در آمده و از بقایای قبرستان قدیم پشت دیوار جنوبی خارج بقعه قسمتی باقی مانده است که تا این اواخر بهعنوان قبرستان کهنه متروک و محل اعمال عجیب ساحران و جادوگران یهودی و مسلمان بود تا در سنه 1362 قمری که مرحوم میرزا حسینعلی طباطبایی تبریزی… دور قبرستان دیوار کشید و دست شیادان از آن کوتاه شد». میگویند هنگامیکه قبرستان را تخریب میکردند انبوهی از طلسمات و تعویذهایی را پیدا کردند که کنار قبرها خاک شده بود و معلوم نشد چه بر سر این یافتههای اسرارآمیز آمد.
در حاشیه همین قبرستان یک درخت چنار بسیار کهنسال هم بوده که مردم اصفهان قدیم به آن دخیل میبستهاند و این درخت هم احتمالا به دلیل کور شدن مادی فدن در این منطقه کمکم خشکید و از بین رفت. پشت دیوار جنوبی امامزاده هنوز چند قبر از آن قبرستان افسانهای باقی مانده که یکی از آنها مربوط به دوره صفوی و شخصی به نام قاضی زوارهای است. اکنون دیوارهای امامزاده در این بخش بدجوری نمزده و قبرستان جادوگران به انبار نخالههای ساختمانی و زبالهدانی تبدیل شده است.
از شعیای نبی تا دختر شاه اسماعیل سوم
اگرچه قصدمان رکابزنی در محله باستانی کران است؛ اما امامزاده اسماعیل را نمیشود ندیده رها کرد. از گنبدخانه مقرنسکاری شده و مطلا تا درهای ششصدسالهاش، این بنا موزه معماری، منبتکاری و تذهیب است. همجواری مقبره یکی از مقدسین یهودی با یک امامزاده شیعه هم در نوع خود بسیار جالبتوجه است.
همین همجواری مقدس و شجرهنامه خدشهناپذیر این امامزاده که اسماعیل را با چند واسطه به امام حسن مجتبی(ع) متصل میکند، باعث شده در طول تاریخ، امامزاده اسماعیل مکانی متبرک برای دفن درگذشتگان باشد. یکی از جالبترین سنگ مزارهای امامزاده در ضلع جنوب بقعه قرار دارد و متعلق به زینت نسا بیگم دختر شاه اسماعیل سوم است.
میرزا ابوتراب چاقوساز که یکی از نوادگان دور صفوی محسوب میشد در دوره زندیه آفتاب اقبالش برای مدتی کوتاه طلوع کرد و کریمخان زند و همپیمانانش او را بهعنوان شاه صفوی معرفی کردند تا بتوانند با تکیه بر مشروعیت خاندان صفوی بر ایران حکومت کنند. اما نه سلسله صفوی برگشتنی بود و نه میرزابوتراب با لقب شاه اسماعیل سوم قدرت شاهان گذشته این خاندان را داشت. زینت نسا بیگم دختر او در سال 1196 قمری یعنی در انتهای دوره صفوی از دنیا رفت و در این امامزاده دفن شد.
به طرف دارالبطیخ
تقسیمبندی تاریخی محلههای اصفهان با آنچه امروزه هست بسیار متفاوت بوده است. محله باستانی و بزرگ کرّان (که در بعضی منابع کهران هم نوشته شده) در دورههای بعدی به چند محله فرعیتر مانند پایین دروازه، احمدآباد، یزدآباد و درالبطیخ تقسیمبندی شد. اما اینطور که معلوم است محله کران در روزگار بسیار دور از قلعه طبرک تا جوباره گسترده بوده و یکی از دروازههای شرقی اصفهان هم به همین نام در این محله واقع بوده است.
رکابزنان از در شرقی امامزاده که خارج شویم در شبکه بههمپیچیدهای از کوچههای قدیمی شهر قرار میگیریم. کوچهای بهنام سراج الملک که نام قدیمیاش کوچه کرباسیها بوده ما را مستقیم تا کوچه پاچنار و محله دارالبطیخ پیش میبرد. دارالبطیخ را اصفهانیها دالبتی تلفظ میکنند و به معنای بازار میوه یا خربزه است. ریشههای لغوی این نام در درازنای تاریخ گم شده؛ اما قبرستان قدیمی محله با همین عنوان تا دوره پهلوی هم معروف بوده است. قبرستان را در دوره پهلوی دوم تخریب کردند و به جای آن مدرسه ساختند؛ اما امامزاده ابراهیم و بقعهای اسرارآمیز از آن قبرستان باقی ماند. این بقعه اسرارآمیز یکی از بزرگترین رازهای تاریخ اصفهان را نیز در خود دارد: راز همسایگی شاه و وزیر در یک مقبره؛ شاه و وزیری که احتمالا قاتل یکدیگر بودند!
رازهای تربت نظام
محله کران در کنار محلههای جوباره و دردشت از بزرگترین و آبادترین محلههای اصفهان دوره سلجوقی بوده است. دورهای که اصفهان پایتخت یک امپراتوری غولآسا بود. از کوههای هندوکش تا سواحل مدیترانه زیر پرچم شاهان سلجوقی و از همین اصفهان اداره میشد. از همین اصفهان و از همین میدان عتیق که دولتخانه سلجوقیان بود، قلم خواجه نظامالملک روی کاغذ میچرخید و فرمانهایش به چهارگوشه جهانِ سلجوقی صادر میشد.
هیچگاه در تاریخ پس از اسلام، ایران چنین وزیر مقتدری به خود ندیده است. اقتداری که البته دشمنان زیادی داشت و دستآخر هم به قتل او منجر شد. خواجه نظام را در نیمهشب دوازدهم رمضان سال 485 هجری قمری در نیمهراه بغداد با خنجر آبدیدهای که بهنام حسن صباح ثبت شد به قتل رساندند؛ اما برخی منابع معتقدند این خنجر به دست فدائیان اسماعیلی بود اما از آستین دشمنان خواجه بیرون آمده بود. دشمنانی نظیر ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی و وزیر دسیسهبازش، تاجالملک. حالا که رکابزنان به کوچه پاچنار رسیدیم چشمها به دنبال بنای باشکوهی که شایسته نام چنین وزیر بزرگی باشد میگردد. اما جز یک سردر نهچندان قدیمی و سقاخانه کوچک کنارش چیزی به چشم نمیخورد.
اینجا در تاریخ اصفهان به تربت نظام معروف شده؛ جایی که گفته میشود خواجه نظامالملک طوسی و ملکشاه و همسرش ترکان خاتون به همراه چندتن از اعضای خاندان سلطنتی در آن دفن شدهاند.
اما این روایت اِشکال تاریخی دارد. هندوشاه نخجوانی در کتاب تجاربالسلف درباره دفن خواجه نظامالملک طوسی چنین نوشته است: «…این واقعه در رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعمائه بود. و در آنوقت خواجه 77 سال داشت و غلامان و متعلقان خواجه شخص او را در اصفهان بردند در محله کرّان در موضعی که جوی آب بزرگی در میان آن مقام میرود به غایت نزه و خوش دفن کردند. و آن مقام را اهل اصفهان تربت نظام گویند».
روایت شاردن
ژان شاردن که شش قرن بعدازاین واقعه در اصفهان بوده از تربت نظام در همین محله صحبت کرده است. وارد مقبره که میشویم در ایوانی نهچندان عریض چندین سنگ مزار از دورههای مختلف به چشم میخورد. قدیمیترین سنگ مزار این مجموعه با سنگبُری بسیار زیبا از سنگ سماق قرمز رنگ مربوط به دوره تیموری است. چند قبر کمتر شناختهشده مانند قبرهایی با نام میرعلی شهید یا محمد مؤمن یا میرزاتقی خان کوزه کنانی هم از دوره صفوی تا اواخر قاجار در این مقبره دیده میشود.
اما مناقشهبرانگیزترین سنگ مزار این بقعه مربوط به سنگی است که اگرچه هیچ نشانی از مزارهای دوره سلجوقی ندارد؛ اما به دلیل سنگنوشتهاش آن را به خواجه نظام منتسب میکنند. این سنگ از جنس مرمر به طول 2 متر و عرض 45 سانتیمتر است که قدمت زیادی ندارد و گفته میشود سنگقبر اصلی را در دورههای پیشین به سرقت بردهاند. بالای سنگ مزار منتسب به نظامالملک به خط ثلث برجسته این جمله نوشته شده: «واصل گشت به جوار مرحمت و غفران و فایز شد بغرفات جنان و روضه رضوان حضرت مغفرت مآب قیام بصفت رحمه دیان… المفاخر و افتخار الاکابر و اعاظم. الوزراء … خواجه … الملک … .»
اسم صاحب این قبر در کتیبهاش مخدوش شده اما کلماتی نظیر خواجه و وزرا و الملک خواننده را به شک میاندازد. چند قدم دورتر از این مزار، یک سکوی بزرگ کاشیکاری شده، دو مزار دیگر در خود جای داده که در میان عوام به سنگ مزار ملکشاه و همسرش ترکان خاتون مشهور شده است. این همان اِشکال تاریخی است که بر این مقبره قدیمی سایه انداخته است. چطور ممکن است ملکشاه سلجوقی و همسرش که بهاحتمالزیاد عاملان قتل خواجه نظام بودهاند در کنار خواجه دفن شوند؟
ما میدانیم که در اصفهان اواخر قرن پنجم قمری دستهبندیهای سیاسی، طرفداران نظامالملک را که شافعی مذهب بودند، با هواداران حنفی مذهب ملکشاه و همسرش درگیر کرده بود.بهطوریکه این درگیری تا سالها پس از مرگ این دوتن جو سیاسی و اجتماعی اصفهان را ملتهب ساخته بود. حالا چطور ممکن است طرفداران و پسران پر تعداد خواجه اجازه داده باشند که قاتل پدرشان در کنار او دفن شود؟
همچواری قبر شاه و وزیر؟
غیرازاین تحلیل، اسناد تاریخی محکمی هست که همجواری مزار شاه و وزیر را رد میکند. هندوشاه نخجوانی به صراحت نوشته: «پس از فوت ملکشاه در بغداد در روز جمعه منتصف شوال سنه 485… کالبد سلطان ملکشاه را به اصفهان آوردند و در مدرسه ملکشاهی دفن کردند».
جایی که خواجه دفن شده مدرسه ملکشاهی نیست. شاهان سلجوقی نظیر ملکشاه و سلطان محمد را در مدارسی که خودشان بنا کرده بودند دفن کردهاند. احتمال داده میشود یکی از این مدارس در مکان مسجد علی و مدرسه حاج حسن باشد و بدین ترتیب هویت امامزاده هارونیه که در اصفهان همواره مورد پرسش بوده در قالب مزار یک شاه سلجوقی در این مجموعه معنا مییابد.
ضمن اینکه ژان شاردن، سفرنامه نویس عصر صفوی، از وجود باغی بزرگ در محدوده مسجد حکیم خبر میدهد که به گفته او مقبره ملکشاه سلجوقی در میانه آن باغ قرار داشته و میشود احتمال داد مدرسه ملکشاهی آنجا بوده است. با همه این اما واگرها تربت نظام یکی از مهمترین بناهای اصفهان است؛ زیرا دستکم چهارصد سال است که در میان مردم به مدفن خواجه نظامالملک طوسی یکی از مهمترین وزرای تاریخ ایران مشهور است و همین امر کافی است که با آزادسازی زمینهای اطراف این مقبره، باغ و موزهای بهنام این مرد بزرگ در اینجا بنا شود.
حکیم فراموششده
رازهای تربت نظام پایانی ندارد؛ اما رکاب زنی ما در محله کران باید پایان خوشی داشته باشد و چه پایانی بهتر از رسیدن به دروازه قدیمی کران در محدوده پاقلعه. بنابراین رکابزنان از مقبره خواجه نظام دور میشویم و با عبور از جلوی امامزاده ابراهیم که بازمانده قبرستان قدیمی محله است به خیابان خواجه نظامالملک میرسیم. چه خوب یک خیابان نام این مرد بزرگ را در اصفهان دستکم در یادها زنده نگه میدارد.
در تقاطع این خیابان با خیابان احمدآباد ناخودآگاه نگاهها به سردر شاه سلطان حسینی یک مدرسه صفوی خیره میماند. مدرسه جلالیه که توسط میرزا جلالالدین حکیم مخصوص شاه سلطان حسین بنا شده و اتفاقا مزار خودش هم در این مدرسه است. ایکاش میشد در رکاب تاریخ به این مدرسه هم سری زد و از یکی از فراموششدهترین مدارس صفوی اصفهان بازدید کرد. آیا وجود مزار پزشک مخصوص شاه صفوی در یک بنای سیصد ساله، بهترین جذابیت گردشگری محسوب نمیشود؟
خداحافظی در دروازه کرّان
امتداد خیابان گلزار ما را به پایان رکابزنی تاریخی در محله کران میرساند؛ جایی که امروزه خیابان گلزار به چشمه باقرخان منتهی میشود کوچهای هست به نام کهران. دقیقا در نقطه برخورد کوچه با خیابان گلزار بر اساس نقشه قدیمی سید رضا خان، دروازه باستانی کهران و نواقلی (گمرک خانه) این بخش قرار داشته است. دروازه کران یکی از قدیمیترین و مهمترین دروازههای شرقی شهر اصفهان بوده و پیدا کردن محدوده تـاریــخــــیاش در مـیــان کوچههـا و خیابانهای آسفالتشــــده بـــســیـار هیجانانگیز است.
چند قدم بالاتر از چشمه باقرخان، در روزگاری نهچندان دور یکی از بزرگترین قلعههای دفاعی ایران قرار داشته؛ یعنی قلعه طبرک که چشمه باقرخان خندق طبیعی آن بوده و محله پاقلعه با روایتهای عامیانه و جاهای دیدنیاش که آن خود داستان دیگری است.















