به گزارش اصفهان زیبا؛ آیتالله محمدرضا خراسانی، بنیانگذار جریانی اصیل در حوزه علمیه اصفهان در دوره پهلوی دوم بود. او با مرام خاص خود توانست شاگردان فراوانی را تربیت کند، شاگردانی که در عرصههای گوناگون زبانزد بودند.
بیشک او ستون اصلی این بنای مستحکم، یعنی روحانیت فعال و پویا و خستگیناپذیر است. ظهور تمامی بزرگانی که در مدرسه چهارباغ به تدریس و تحصیل مشغول بودند، صدقهسر حضور و زحمتهای آیتالله محمدرضا خراسانی بود.
این بزرگمرد که توفیق شاگردی آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی و حاجآقا رحیم ارباب را داشت، در دورانی که خفقان سیاسی و اجتماعی شدیدی در جامعه حاکم، و اوضاع مدارس علمیه نابسامان بود، وارد میدان عمل شد.
با ورود جدی به مدرسه چهارباغ که در معرض تغییر کاربری و تصرف توسط سازمان میراثفرهنگی بود، روح تازهای به آن بخشید و از نابودی مرکزی دینی در مرکز شهر جلوگیری کرد.
آیتالله خراسانی اقدامات مهمی در راستای احیای مدرسه و نظمدهی به آن انجام داد که هریک تکهای از جورچین روحیه عزت، مداومت و استواری در خدمت را در طلاب شکل میداد.
♦ رویکارآوردن بزرگترین فضلای شهر برای تدریس (نام ایشان در ابتدای نوشته آمد).
♦ سختگیری و سنجش دقیق علمی، از ویژگیهای بارز مدیریت آیتالله خراسانی بود. میرزا اسدالله جوادی میگوید: «قریب به 10 سال آیتالله خراسانی 20 تا 30 طلبه را در مدرسه چهارباغ گزینش کردند. ازجمله شرایطش این بود که 30 سال داشته و دوره سطح را خوانده باشند. متأهل باشند. امتحان بدهند و معدلشان از 14 کمتر نباشد. 12 تا درس را امتحان دادیم و آمدیم. ویژگی دیگر ایشان نظم فوقالعاده بود. میگفت: طلبه باید یا شبها در مدرسه بیتوته کند یا تا سه ساعت پس از مغرب مطالعه کرده و کارهایش را بکند؛ بعد به خانه برود؛ ما هم این تعهد را دادیم.»
پسپرده چنین گزینشی، چیزی فراتر از سختگیریهای نامحترمانه و پادگانی، نهفته است که حقیقت این غربالگری را بسیار متفاوت میکند.
برخی از سختگیریهایی که بهعنوان زیطلبگی، استادان نسبت به طلاب و طلاب نسبت به خود، مخصوصا در دوره ابتدای طلبگی یعنی دوره سطح، روا میدارند، در سادهزیستی و عذوبت و تمرین زهد و عبادت خلاصه میشود.
بار معنایی اصلی چنین زهد و زیستنی، سلب و دوری از بسیاری از امور است، اموری که حرمت شرعی هم ندارد؛ اما گویا به تشریع زاهدانه، بر طلبه حرام است! حتی اگر سختگیری در درس و بحث هم باشد، باز به نیت و غایت همان زهد سلبی است.
این سختگیریهای زاهدانه که لازمهاش هم اجبار و اکراه نفس است، بهصورت مشروط میتواند بسیار پربرکت باشد و این یعنی در معرض آفتی بزرگ و تبدیلشدن به خطری پنهان برای علم قرار دارد و ازاینجهت، رسیدن به کمال از طریق چنین زاهدانه زندگیکردن، کار بزرگان است و نه طریق امن عوام طلاب؛ زیرا خطر و آفت در کمین آن است که رواداشتن این اکراه و اجبار به هوای پیمودن ره صدساله، بر نشاط و شوق علمآموزی غلبه کند و علم را به حاشیه براند.
اگر زهد از علم فاصله بگیرد، به تحجر و خمودگی و خلاصهشدن همت در امور شخصی میانجامد و این دقیقا نقطه مقابل و مخالف با هدف آیتالله خراسانی است.
او بهدنبال طلابی بود که اولا استواری خود در مسیر طلبگی را در پرتو فهم عظمت علمی این معارف به اثبات رسانده باشند؛ ازهمینرو، باید حدود 10 سال دروس سطح را گذرانده باشند و خوب هم گذرانده باشند؛ پس باید از پس امتحانی موشکافانه بهخوبی بربیایند؛ همچنین باید مسئولیتپذیری را تمرین کرده باشند تا بتوانند از پس وظیفهای که در خصوص معارف دارند، بهخوبی بربیایند؛ پس تأهل یکی دیگر از شروط است.
علاوه بر آن، باید دانست که این سختکوشی و جهد پایان ندارد؛ چون دریای علم را کرانی نیست؛ حتی اگر در سنین دهه چهارم زندگیات بوده و متأهل باشی و سطح علمیات هم خوب باشد، همچنان باید هموغم و وقت اصلیات خرج علم و کار طلبگی بشود. موتورمحرکه و نیروی درونی سرشاری برای این مداومت نیاز است که همان نور علم است و هر مردهدلی را زنده و هر اکراهی را به شوق مبدل میکند. این نوع سبک زندگی علمی را میتوان زی حقیقی طلبگی دانست.
اکنون چنین طلبهای سزاوار بهترین استادان و محیط علمی است. نتیجه اجتماع آن بزرگان و فضلا در مدرسه چهارباغ، فضایی وزین و سرشار از فضایل علمی و اخلاقی است که تعامل رودرروی روزانه طلاب با تکتک این اشخاص و نیز نفس قرارگیری در فضایی چنین پرمعنا، عظمت و بزرگی معارف دینی را در عمق جان طلاب رسوخ میدهد و مستقر میکند؛ بهنحویکه همواره در خصوص این معارف بلند خود را مشتاق و مدیون و وظیفهمند بدانند؛
همچنین این طلبه ثابتقدم، شایسته امکانات مادی نیز است. اینجاست که سومین اقدام آیتالله خراسانی در مدرسه چهارباغ، معنادار میشود.
♦ آیتالله خراسانی در دورانی که عموم طلاب مقرری نداشتند، به طلاب خود شهریه داده و به رفاه و عزت آنها اهمیت میدهد و به تمیزی و کیفیت لباس تن آنها حساس است؛ اموری کاملا متضاد با آنچه بهعنوان زهد در اذهان برخی از طلاب جای گرفته است.
میرزا اسدالله جوادی میگوید: «روزی یکی از طلاب مدرسه چهارباغ از جلوی حجره ایشان رد شد. عبای این طلبه از پشت وصله داشت. گفتند: صدایش کنید. وقتی آمد، گفتند: این عبا چیست که پوشیدهای؟ گفت: آقا من که پول ندارم عبای نائینی بگیرم. گفتند: خیر، طلبه اگر گرسنه هم است، لباسش باید مرتب و تمیز باشد. گفت: خوب چه کار کنم؟ گفتند: بنشین همینجا. خادم مدرسه را صدا زدند و گفتند: برو منزل ما آن عبای نائینی نو را که روی رختخوابهاست (عبای خیلی زیبایی بود) بگیرید و بیاورید. آوردند. گفتند: آن را دور بینداز و از این استفاده کن. یکی دیگر اینکه میگفتند: اتوبوسها را سوار نشوید، تاکسی سوار شوید. اگر هم پول ندارید، بیایید از من بگیرید. آن زمان (دوران شاه) در اتوبوسها شلوغ کرده و بعضیها به این لباس توهین میکردند. ایشان خیلی حواسشان جمع بود. میگفتند: حتی اگر پول ندارید، پیاده بروید و سوار این اتوبوسها نشوید.»
این نشان از اهمیت بالای شئون اجتماعی و بروز ظاهری طلاب برای ایشان دارد. در بستر چنین تربیت و فضایی است که طلبه خدوم و عزیزی چون آیتالله حاج شیخ اسدالله جوادی گورتانی، پرورش مییابد و سالهای سال، در وسعت زیاد به اسلام و معارف الهی خدمت میکند؛ نمونههای والامقامی که هماکنون نیز در میان ما هستند و با مرور حیات ایشان میتوانیم اهمیت حرکت علمی آیتالله خراسانی را درک کنیم.