به گزارش اصفهان زیبا؛ اگر خوب گوش کنی صدای بیبی لوعه را میشنوی که برای رزمندهها شعر میخواند و به آنها روحیه میدهد، لباسهایشان را میشوید و برایشان غذا میپزد. بیبی درِ خانهاش به روی رزمندهها باز است.
بیبی لوعه را رزمندهها خوب میشناسند. به خصوص رزمندگان لشکر امام حسین (ع). بیبی لوعه، مادر یک شهر است؛ مادر رزمندگان، مادر جبههها.
بیبی لوعه متولد ۱۲۹۴ است. او در ۱۲ سالگی با کارمند مخابرات شرکت نفت ازدواج میکند و از آن به بعد ساکن دارخوین میشود.بیبی حمله انگلیسیها به جنوب ایران در زمان اشغال ایران توسط متفقان را به چشم خود دیده است.او و همسرش خبر آمدن انگلیسیها را به تهران میدهند؛ اما ارتش پوشالی رضاخان میرپنج کاری برای دفاع از وطن از دستش برنمیآید. همه مجبور به ترک دارخوین میشوند حتی بیبی لوعه.او به معنایواقعی، رنج و محنتکشیده است. آری بیبی لوعه، چند سال بعد دوباره شاهد جنگ میشود؛ حمله رژیم بعث عراق به ایران. اما این بار فرق میکند. ایران امام دارد. همه جانانه از خاک وطن دفاع میکنند.
بیبی هم میماند و میشود مادر رزمندگان. «چقدر خوب بود دارخویه، نشستیم، تنور روشنه، چونه هم گرفته بودوم. سر غافلی اومد برامون صدام گور تو گورش، زن و مرد و همه قاتیپاتی شهید شدند، بیبی، خیلی هم شهید شدند، نترسیدم بابا جان، اصلا نترسیدم.» اینها را بیبی با لهجه شیرین عربیاش میگوید. « دیگه بچههامونه، فرق نمیکنه، براشون لباساشونو میشوریم، چایی دم کردم براشون، غذا بخورن، ایران مال خودمونه، ایران بچهها خودمونه، ایران عزیزمونه.» بیبی با چشمهای اشکبار بر سینه میکوبد و از جوانهایی میگوید که شهید شدند. از سربازی که جلوی چشمهای بیبی سرش قطع شد؛ اما بدنش همچنان راه میرفت. بیبی با دو دست بر سینه میکوبد و میگوید حالا به مادرش چه بگویند. بیبی لوعه بالای صد سال سن دارد اما همه چیز را خوب به یاد میآورد. سربازهای لشکر امام حسین، قاسم سلیمانی، صیادشیرازی، شمخانی و… حتی بنیصدر. همه به خانه بیبی آمدهاند.
بیبی با لبخند میگوید: «حالا بعضیهاشون اصفهانن و اینا میان برام میپرسند بیبی هستش؟ زندهست؟ میخوایم بریم ببینیمش. چی بگم بیبی همهشون روی سرم» آری بیبی لوعه همیشه زنده میماند.




