به گزارش اصفهان زیبا؛ سرم پر از حرف است. نمیدانم از کجا شروع کنم؛ از شادی جاریشدن رود بگویم یا از غم موقتی بودنش؟ از روزهای پرهایوهوی زندهبودن رود بگویم یا از خشکشدن و میرندگی بعدش؟ در این روزها که پس از مدتها انتظار، خون تازهای در رگهای زایندهرودمان جریان یافته است، مردم را خوشحالتر میبینم.
انگار که این تنها یک رود نیست؛ این شور زندگی است که پس از وقفهای طولانی در بین مردم تکاپویی زیبا بهوجود آورده است؛ پیک امیدی که آمدنش رنگ به رخسار شهر پاشیده است. ممکن است اغراقآمیز به نظر برسد، اما بسیاری از مردم اصفهان چشم امیدشان به همین آب در بستر رود است تا لحظهای فارغ از دغدغهها، در کنار خانواده از آن لذت ببرند.
شلوغی خیابانهای منتهی به آن در روزهای پرآب بودنش گواهی بر این مدعاست. در این ایام در هر گوشه و کناری میتوان خانوادههایی را دید که در کنار هم اوقات خوشی را میگذرانند. بساطهای کوچک بلال و آش رشته و خوشمزههای دیگر. بچهها در آب بازی میکنند و بزرگترها با اشتیاق به تماشای آنها میپردازند. این رود داستانهای زیادی با خود دارد. در پس تمام چیزهای دلانگیزش، روزهایی را میبینم که کشاورزها به بیآبی اعتراض کردند، روزهایی که لولههای انتقال آب تخریب شدند، روزهایی که رد شدیم و به جای آب، خاک خشک بیباروبر دیدیم.
بااینکه آب زایندهرود مطالبهای عمومی است و جدا از کشاورزان که حیات کارشان به آن وابسته است، مردم هم خواهانش هستند؛ اما سالهاست وضع به همین منوال باقی مانده است؛ حیاتش فقط چند روز تداوم دارد و پسازآن به ممات میگراید. درست است که با این وضعیت کمآبی در سراسر کشور و بارشهای اندک در مرکز، چنین اتفاقهایی دور از انتظار نیست، بهنظر میآید مقداری از مشکلات بر سر راه جریان زایندهرود هم ناشی از سیاستگذاریهای نادرست و غیرمسئولانه است؛ مسئلهای که با تغییر دولتهای گوناگون هم حلنشده باقیمانده و به صنعت گردشگری نیز ضربه میزند. برای مردم اصفهان تنها مجادلههایی با دیگر شهرها باقیمانده است.
برخی میگویند شما آب را از ما گرفتهاید، دستهای دیگر میگویند آبی را که حق ماست، به ما ندادهاید. دراینبین سهم شهروندان اصفهانی جادهای خاکی است که از وسط شهر میگذرد و در بیشتر مواقع سال از آب بیبهره است. علیایحال این است وضع و روزگار ما. فکر میکنم بهتر است لااقل در این روزهای اندک، اقداماتی چند را برای استفاده بهتر در دستورکار قرار دهیم؛ اولین اقدام برخوردهای انعطافپذیرانهتر با مردم عادی است؛ برای مثال، پیرمردهایی که در دهنههای پل خواجو زیر آواز میزنند، بخشی از فرهنگ ما هستند، چرا باید با همین دورهم جمع شدنهای کوچک هم مقابله شود؟
این انسانهایی که بدون نقض قوانین، لحظهای نشاط را به خود و دیگران هدیه میدهند، اهالی همین شهر و دیار هستند و در زندهرود سهیماند. دومین مسئله چیزی است که برخورد جدی میطلبد. مدتی قبل در زمان بازگشایی آب، شاهد حضور افرادی بودیم که با کرایهدادن قلیان، بهزعم خود قصد تکمیل لذت از مکان را داشتند. چنین پدیدهای درواقع به عادیسازی مصرف دخانیات در فضاهای عمومی میانجامد که پیامدهای ناخوشایندی را بهدنبال خواهد داشت؛ لذا امیدواریم با پیگیری این موضوع، دیگر شاهد آن نباشیم. و آخرین مورد؛ به دلیل استقبال و حضور فراوان جمعیت در اطراف پلها، نیاز به زیرساخت سازی در این مواقع بیشتر احساس میشود.
بهداشت مناسب، وسایل ورزشی و تفریحی استاندارد و مفرح و… مثلا، یکی از ایدههای خلاقانه در گذشته، حضور مربیانی برای آموزش بازیهای گروهی به خانوادهها بود که میتوان آن را دوباره به اجرا گذاشت. خلاصه کلام اینکه اگر نمیتوانیم جریان همیشگی رود را به مردم هدیه دهیم، اسباب آرامششان در همین مدت را فراهم کنیم.