به گزارش اصفهان زیبا؛
باستانگرایی فضیلتمحور
هرچند زن مسلمان در تمام دنیا به حجاب شناخته میشود و آیات، روایات و سیره مربوط به حجاب و عفاف در دین اسلام مسلم است، اما از دیدگاه ما، عفاف و حجاب در تاریخ ایران باستان ریشههایی عمیقتر و عقبتر از دین اسلام دارد. پیش از این نیز دیگران بهعنوان سندی از کرامت زن در ایران باستان به کتاب فاخر شاهنامه فردوسی استناد کردهاند؛ اما این مقاله سعی دارد ابعاد جدیدتری را مطرح کند.
شاهنامه فردوسی مفصلترین کتاب نمودار فرهنگ پرفضیلت ایران باستان است. چگونه میتوان ایرانی بود و به چنین گذشته درخشانی افتخار نکرد؟ فردوسی شاهنامه را از روی منابع و گفتههای موبدان و دهقانان با جزئیات و وسواس زیاد از نظر صحت و دقت به نظم درآورده است که امروز اطلاعات آن برای ما قابلدسترسی و ارزیابی است.
با وجودی که شاهنامه بیشتر تاریخ پادشاهان و شرح جهانگشاییهای آنان است، ولی درعینحال گوشههایی از تاریخ اجتماعی ما را نیز نشان میدهد و در این میان بارها نهتنها به «پوشیدهرویان» درباره زنان ایران و همسایگان اشاره شده، بلکه چندین بار به حجاب «چادر» نیز اشاراتی دارد و نشان میدهد که زنان ما از دورانهای باستان دارای پوشش چادر بودهاند.
1.پادشاهی ضحاک و حجاب دختران جمشید
عجیبترین مواجهه با عفاف و حجاب در شاهنامه، از همان دفتر اول کتاب با داستان پادشاهی ضحاک آغاز میشود. فردوسی خود در مقدمه اثر تأکید میکند که مطالب شاهنامه را دروغ و فسانه ندانید، و هرکجا با خرد تطبیق ندارد باید بهصورت رمز و نمادین معنی شود:
تو این را دروغ و فسانه مدان/ به رنگ فسون و بهانه مدان
از او هرچه اندر خورد با خرد/ دگر بر ره رمز و معنی برد
پادشاهی اساطیری ضحاک هزار سال به طول انجامید. هرچند به دلیل نارضایتی که از پادشاهی جمشید ایجاد شده بود، ابتدا از ضحاک استقبال شد، اما ضحاک با فریب شیطان، به سمت آیین جادوگری، غارت و کشتار پیش رفت. ابیات زیر اشاره میکند که چگونه ضحاک، دو دختر پاکدامن جمشید به نامهای «شهرناز» و «ارنواز» را که افسر زنان زمان خود بودند، از خانه خارج کرد، به ایوان ضحاک آورد و آنها را نیز به فساد و جادو وادار کرد. در این ابیات، حجاب و پوشیدگی دختران جمشید مشاهده میشود:
چو ضحاک شد بر جهان شهریار/ بر او سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز/ برآمد برین روزگار دراز
نهان گشت کردار فرزانگان/ پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز/ به نیکی نرفتی سخن جز به راز
دو پاکیزه از خانه جمشید/ برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر بدند/ سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیدهرویان یکی شهرناز/ دگر پاکدامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان/ بران اژدهافش سپردندشان
بپروردشان از ره جادویی/ بیاموختشان کژی و بدخویی
ندانست جز کژی آموختن/ جز از کشتن و غارت و سوختن
شهرناز و ارنواز در ایوان ضحاک
2. پوشیدهرویان در شاهنامه
فردوسی مستوری زنان را مایه ارزشمندی و شکوه آنان میداند. به همین سبب در بسیاری از موارد به جای واژه «زن» عبارتهای «پوشیدهروی» و «پوشیدهرخ» را به کار میبرد. هنگامی که «جندل» فرستاده «فریدون» میخواهد دختران پادشاه یمن را برای پسران فریدون خواستگاری کند؛ از زبان فریدون دختران او را «پوشیدهروی» و «پوشیدهرخ» خطاب میکند:
ز کار آگهان آگهی یافتم/ بدین آگهی تیز بشتافتم
کجا از پس پرده پوشیدهروی/ تو داری سه پاکیزه نامجوی …
سه پوشیدهرخ را سه دیهیم جوی/ سزا را سزاوار بیگفتوگو
حکیم فرزانه توس حتی دختران تورانیان (دشمنان ایران) را نیز «پوشیدهروی» میخواند:
همه دخت توران پوشیدهروی/ همه سروبالا همه مشکبوی
همچنین در شاهنامه اشاراتی به «پوشیدهرویان» کشورهای چین و روم که همسایگان آن زمان بوده و با ایران رابطه داشتهاند نیز شده است. در این مورد میتوان به نامه نوشتن خاقان چین برای دادن دختر خود به انوشیروان اشاره کرد:
یکی را ز فرزانگان برگزین/ که آید به نزدیک خاقان چین
که در پرده «پوشیدهرویان» اوی/ ز دیدار آن کس نپوشند روی
3.داستان بیژن و منیژه در دفتر پنجم
منیژه دختر افراسیاب است و بیژن نوه دختری رستم است، که درواقع پس از مرگ تراژیک سهراب، رستم به تربیت و آموزش بیژن پرداخته است. هنگامی که بیژن برای شکار گراز از مرزهای ایران وارد سرزمین توران میشود، منیژه که با خدمتگزاران خود در بیشه مشغول خوشگذرانی است، از زیبایی و تنومندی بیژن به وجد آمده، او را با داروی خوابآور بیهوش میکند و به قصر خود میبرد. این ماجرا از چشم وزیر افراسیاب پنهان نمیماند، لذا به دستگیری بیژن اقدام میکند و منیژه نیز توسط پدرش به مجازات سختی میرسد. بیژن را اعدام نمیکنند؛ اما درون چاهی تاریک غل و زنجیر میشود و منیژه از قصر بیرون رانده شده و جالب آنکه بهعنوان مجازات، حجاب او نیز گرفته میشود.
کشان بیژن گیو از پیش دار/ ببردند بسته بران چاهسار
ز سر تا به پایش به آهن ببست/ بر و بازو و گردن و پای و دست…
نگونش به چاه اندر انداختند/ سر چاه را بند برساختند
وز آنجا به ایوان آن دخترش/ بیاورد گرسیوز آن لشکرش
همه گنج و گوهر به تاراج داد/ ازین بدره بستد بدان تاج داد
منیژه برهنه به یک چادرا/ برهنه دو پای و گشاده سرا
ورود رستم به ماجرای بیژن و منیژه
رستم و لشکریانش برای نجات بیژن در چهره یک کاروان بزرگ تجاری وارد توران میشوند و به نجات او اقدام میکنند. منیژه که رستم را نمیشناسد، اما برای گله از روزگار به رستم روی میآورد و چنین میگوید:
منیژه خبر یافت از کاروان/ یکایک به شهر اندر آمد دوان
برهنه نوان دخت افراسیاب/ بر رستم آمد دو دیده پر آب…
منیژه بدو گفت کز کار من/ چه پرسی ز بد بخت و تیمار من
کزان چاه سر با دلی پر ز درد/ دویدم به نزد تو ای رادمرد…
منیژه منم دخت افراسیاب/ برهنه ندیدی تنم آفتاب
کنون دیده پرخون و دل پر ز درد/ ازین در بدان در دوان گردگرد
همانطور که دیده میشود، زنان شاهنامه همواره مواظب تن خود هستند و منیژه از اینکه تاکنون آفتاب تن او را ندیده بود، گلایه میکند.
4. وصیتهای کیخسرو در تقسیم گنج
کیخسرو فرزند سیاوش جوانمرگ است، همان سیاوشی که از عشق ناپاک و پنهانی سودابه میگریزد اما سودابه به او اتهام خیانت میزند. سیاوش پس از عبور از آتش و رفع اتهام اما با ناجوانمردیهایی که از پدرش کیکاووس در جنگ میبیند، به سرزمین دشمن پناهنده میشود و با دختر افراسیاب ازدواج میکند. این عملی اشتباه در اعتماد به دشمن بود؛ چراکه به هرحال سیاوش در غربت به قتل میرسد. فرزند خردسال سیاوش (کیخسرو) سالها گمنام و مخفی زیست، اما با عشقی که مردم ایران به سیاوش داشتند، بالاخره او را یافتند و به جای کیکاووس به پادشاهی رساندند. در زمان کیخسرو است که دشمن دیرین و چندصدساله ایرانیان یعنی افراسیاب، شکست میخورد و به دست کیخسرو کشته میشود.
پس از شکست دشمن دیرینه، دیگر کیخسرو دلیلی بر پادشاهی خود نمیبیند و پس از بزمی یکهفتهای در میان لشکریانش، از پادشاهی استعفا میدهد و گنجهای خود را نیز در میان آنها تقسیم میکند. نکته جالب، بخشی از وصیت کیخسرو در نحوه مصرف گنج است که به سهم زنان بی شوی و بی چادر اشاره میکند:
ببودند یک هفته زین گونه شاد/ کسی را نیامد غم و رنج یاد
بهشتم نشست از بر گاه شاه/ ابی یاره و گرز و زرّین کلاه
چو آمدش رفتن به تنگی فراز/ یکی گنج را درگشادند باز
چو بگشاد آن گنج آباد را/ وصی کرد گودرز کشواد را
بدو گفت بنگر به کار جهان/ چه در آشکار و چه اندر نهان
که هر گنج را روزی آگندنیست/ به سختی و روزی پراگندنیست
نگه کن رباطی که ویران بود/ یکی کان به نزدیک ایران بود
دگر آبگیری که باشد خراب/ از ایران وز رنج افراسیاب
دگر کودکانی که بیمادرند/ زنانی که بی شوی و بی چادرند
دگر آنکش آید به چیزی نیاز/ ز هرکس همی دارد آن رنج راز
بر ایشان در گنج بسته مدار/ ببخش و بترس از بد روزگار…
5. شکایت خواهران اسفندیار در اسارت
گشتاسپ هرچند مروج دین زرتشت است، اما پادشاه لجباز و بیلیاقتی است. ارجاسپ به ایران حمله کرده و دو دختر پادشاه (دو خواهر اسفندیار) را هم به اسارت برده است. آنها در دژ رویین اسیر هستند. اسفندیار پس از عبور از هفتخوان، در چهره و جامه بازرگانان با تنی چند از لشکریانش به قلعه نفوذ و خواهران خود را آزاد میکند. اما در این ابیات از دفتر ششم، دو خواهر اسفندیار که او را در لباس مبدل نمیشناسند، شکایت از رنج اسارت و برهنگی سر نزد رئیس کاروان تجاری (همان اسفندیار) میبرند:
بدو گفت خواهر کهای ساروان/ نخست از کجا راندی کاروان
که روز و شبان بر تو فرخنده باد/ همه مهتران پیش تو بنده باد
ز ایران و گشتاسپ و اسفندیار/ چه آگاهی است ای گو نامدار؟
بدین سان دو دخت یکی پادشا/ اسیریم در دست ناپارسا
برهنه سر و پای و دوش آبکش/ پدر شادمان روز و شب خفته خوش
برهنه دوان بر سر انجمن/ خنک آنکه پوشد تنش را کفن
6. خسرو و شیرین
داستان عاشقانه خسرو و شیرین الهامبخش برخی از شعرای ایرانزمین بوده است و شاهنامه نیز طبیعتابه آن پرداخته است. اما خسروپرویز به دست افراد پسرش شیرویه به قتل میرسد. شیرویه که از همسر اول خسروپرویز است، شیرین را متهم میکند که برای اینکه بانوی اول ایران شود، پدرش را جادو کرده است. شیرین از او میخواهد انجمنی از بزرگان را گرد آورد تا پاسخ اتهام و شرح فداکاریهای خود را بدهد. این ابیات از دفتر نهم، اشاره مستقیم و زیبایی به خصوصیات بانوی ایرانی و پوشیدگی موی سر او با چادر دارد.
چنین گفت شیرین کهای مهتران/ جهان گشته و کار دیده سران
به سه چیز باشد زنان را بهی/ که باشند زیبای گاه مهی
یکی آنکه با شرم و با خواستست/ که جفتش بدو خانه آراستست
دگر آنکه فرخ پسر زاید او/ ز شوی خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود/ بپوشیدگی نیز مویش بود
بدانگه که من جفت خسرو بدم/ به پیوستگی در جهان نو بدم
چو بیکام و بیدل بیامد ز روم/ نشستش نبود اندرین مرز و بوم
از آن پس بران کامگاری رسید/ که کس در جهان آن ندید و شنید
وزو نیز فرزند بودم چهار/ بدیشان چنان شاد بد شهریار
[نام چهار پسر خود را مطرح میکند…]
بگفت این و بگشاد چادر ز روی/ همه روی ماه و همه پشت موی
سه دیگر چنین است رویم که هست/ یکی گر دروغست بنمای دست
مرا از هنر موی بد در نهان/ که آن را ندیدی کس اندر جهان
نمودم همه پیشت این جادویی/ نه از تنبل و مکر وز بدخویی
نه کس موی من پیش ازین دیده بود/ نه از مهتران نیز بشنیده بود
ز دیدار پیران فرو ماندند/ خیو زیر لبها برافشاندند…
به اعتقاد فردوسی همانگونه که از زبان شیرین نقل شد، آنچه زن را زیبا و شایسته تخت سروری میکند متانت، وقار، عفاف و حجاب است. شاعر اندیشمند و معتقد خراسان، پوشیدهرویی را هنر زنان و مایه افتخار و سربلندی آنان میداند.
7. جنگ سهراب و گردآفرید
ریحانه فرامرزی در مجله پیام زن، معتقد است: حجاب و عفاف زنان شاهنامه سبب خانهنشینی آنان نیست، بلکه زنان در پهنههای گوناگون حضور دارند. به گونهای که حتی تعدادی از آنان مانند «همای دختر بهمن»، «پوران دخت» و «آزرم دخت» به پادشاهی میرسند.
در فضای خاص حماسه شاهنامه فردوسی، جنگاوری و سپاهیگری زنان جایگاه ویژه خود را دارد. وصف «گرد آفرید» در جنگ با «سهراب» نمونه بارز پهلوانی زنان پاکدامن شاهنامه است. گردآفرید عفیف و باوقار با موی پوشیده، به نبرد سهراب دلیر میرود و آنچنان دلیرانه دفاع میکند، که اصلا به فکر سهراب خطور نمیکند که همنبرد او «زن» باشد!
بپروردشان از ره جادویی/ بیاموختشان کژی و بدخویی
کجا نام او بود گردآفرید/ زمانه ز مادر چنین ناورید…
بپوشید درع سواران جنگ/ نبود اندر آن کار جایی درنگ
نهان کرد گیسو به زیر زره/ بزد بر سر ترک رومی گره
فرود آمد از دژ به کردار شیر/ کمر بر میان بادپایی به زیر
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد/ چو رعد خروشان یکی ویله کرد
که گردان کدامند و جنگ آوران/ دلیران و کارآزموده سران
هنگامه نبرد، با رها شدن بند زره گردآفرید، سهراب تازه درمییابد همنبرد او یک زن است.
ضحاک زمانه را بشناس!
نتیجه آنکه: در دنیای شعر فردوسی، زن ایرانی، نژاده، عفیف، خویشتندار و پوشیده است و دارای صفات والای انسانی. زنان باحیای شاهنامه، پاک هستند و صاحبجمال و همواره خود را از چشم اغیار میپوشانند و به این امر میبالند.
مجدداً به آغاز مقاله بازمیگردیم که فردوسی خواسته بود داستانهای شاهنامه را دروغ و فسانه ندانیم و آنها را نمادین معنا کنیم. امروز نیز لازم است ضحاک زمانه خود را بشناسیم. آنچه ضحاک ماردوش انجام میداد، بهواقع خوردن مغز جوانان نبود، بلکه افساد فیالارض و فاسد کردن مغز جوانان بود، همانطوری که دختران جمشید را نیز کژی و جادویی آموخت. امروز کدام آینه جادویی است که به فساد جوانان و دختران ایرانزمین رو آورده است؟ بهراستی آیا آنچه فضای مجازی و اینستاگرام و مسیح علینژادها از دختران ایرانزمین در فحشا و کشف حجاب در کف خیابانها میخواهند، چه نسبتی با باستانگرایی فضیلتمحور ایران عزیزمان دارد؟
تا کجا و کی باشد که کاوه آهنگری پیدا شود و درفش کاویان برآویزد و به نبرد با ضحاک فساد برود.
تندیسی از زن اشکانی با پوشش سر و لباس بلند- واقع در موزه پالمیرا کشور سوریه (متاسفانه توسط داعش تخریب شده است)
حجاب زنان صابئین ایران؛ پیروان حضرت یحیی (ع) با 2000 سال حضور در اهواز
حجاب زنان زرتشتی ایران در یک مراسم آیینی؛ امروز همه زنان زرتشتی به حجاب پایبند نیستند؛ اما حجاب در تمام مراسمهای آیینی زرتشتیان دیده میشود.
حجاب زنان ارمنی در اصفهان دوره قاجار عکس از مهندس آلمانی ارنست هولتسر