وقتی پای در تخت فولاد میگذاری گویا وارد دنیای جدیدی میشوی. دنیایی که از بند زمان و مکان محدود کنونی آزاد است و جان را در فراخنایی به وسعت سیر تاریخی انسان از جاهلیت تا خلیفةاللهی و به ژرفای معارف حکیمانه اهل بیت (ع)، رها میسازد. وسعت تاریخی حاصل تلنگری است که گورستان به انسان میزند و او را با سرنوشت گذشتگان روبهرو میکند. سرنوشت محتومی که دامنگیر همه همنوعان میشود.
اینجاست که سیاهی ذلت و حقارت و جاهلیت انسان پررنگ میشود و غم و اندوه بر جان او سیطره میافکند و هرلحظه در انتظار رهایی از این غم است. اما عمق روحی و علمی کسانی که مدفون در تخت فولادند، پاسخ این انتظار و بستر این رهایی است. علما و بزرگانی که مانند هر انسانی دیگری جسمشان زیر خاک است. اما بهجای آنکه در کام مرگ فرورفته باشند، گویا مرگ را به کام خود و ما شیرین کردهاند.
چنان زندگیشان را به مدد علم و دانش به رنگ خدا کردهاند که معنا و زیبایی این زندگی در مرگ هم سرریز شده و این سیری است از جاهلیت به جانشینیخدا.
قدم آنطرفتر که میگذاری و وارد قطعه شهدا میشوی، گویا به یکباره در دل بهشتی آشنا فرود آمدهای. شاید در میان قبور علما همچنان احساس غریبی کنی و حسرت عمر هدررفته خود با غبطه بر عمر ثمرداده آنها گره بخورد. اما در قطعه شهدا، حسرتی در کار نیست و هرچه هست، غبطه و شوق است. شهادت رهایی است. حتی از زمان. هرچقدر هم از عمرت گذشته باشد، مسیر شهادت باز است.
امروز راه شهادت چنان گشوده است که هرچندگاهی خبر پرکشیدن جوانی یا ریشسفیدی به گوش میرسد؛ از شهید حججی گرفته تا حاج قاسم، از مسلم خیزاب و سجاد مرادی مدفون در گلستان شهدا تا ابومهدی المهندس مدفون در وادیالسلام. اما این روح واحده شهادت، هرجایی دام نگسترانده است و در هرسرزمینی برای خدا شاهد نمیگیرد.
علم و حکمت؛ بسترساز شهادت
اینکه چرا و چگونه میشود که بستر شهادت و محور مقاومت از میان تمام زمینهای این کره خاکی، در سرزمین ایران و عراق، در اصفهان و قم و مشهد و کربلا و بصره و نجف خودنمایی میکند، سؤالی است که ما را باز هم به تخت فولاد و وادیالسلام میکشاند. دوقبرستانی که مخزن علم و تقوا و دین است. نگاهی به سابقه علم و حکمت در تمدن اسلامی، نقش اساسی مکاتب علمی مکتب اهل بیت (ع) را بیش از پیش روشن میکند.
پیشینه پیوندهای ایران و عراق
گذشته از سابقه طولانی یکتاپرستی در تمدن ایران باستان و بینالنهرین، از لحاظ جغرافیایی، سیاسی، فرهنگی و زبانی، ارتباط دیرپایی میان ایران و عراق وجود دارد. شمال عراق در دوران باستان بخش اصلی امپراتوری آشور را تشکیل میداد. در زمان اشکانیان نیز شمال عراق و مناطق کردنشین مرکز دینی و بازرگانی ایران بودند. واژه «عراق» یک واژه فارسی است که عربیشده واژه «اراک» است. نام دیگر سرزمین عراق چنانکه در کتابهای جغرافیایی آغاز عصر اسلامی است، «دل ایرانشهر» است.
بغداد، نام پایتخت عراق امروزی، نیز ریشهای فارسی داشته و به معنی خداداد است (بغ به معنی خدا). در بیستکیلومتری جنوب بغداد، شهر مداین قرار دارد که در زبان فارسی به آن تیسفون گفته میشود.
تیسفون یا تیسپون یکی از مراکز تمدن ایران بزرگ در دوران هخامنشی (528 پیش از میلاد) و پایتخت شاهنشاهی اشکانی (247 پیش از میلاد) بوده و سلمان فارسی در حومه تیسفون اقامت داشته است. از دیگر شهرهای کهن عراق که با ایران پیوند تاریخی، نژادی و دینی دارد، بصره است که امروزه کانون شیعیان و دارای آداب و رسومات دینی تقریبا مشابه با ایرانیان است.
خطشکنی دانشمندان و تشکیل نقشه هویت مشترک
اما همه این اشتراکات، زمینهساز اشتراکی اصلی و هویتبخش در کل منطقه است. یکی از مهمترین بسترهای هویتساز تاریخی، سابقه تعامل علمی بین اصفهان و نجف اشرف بهعنوان مکاتب علمی است. از دوره حیات عالم بزرگ دینی و بنیانگذار حوزه نجف، مرحوم شیخ طوسی بیش از یکهزار سال میگذرد و حضور دانشمندان ایرانی، عراقی و ایرانیعراقی در این دوسرزمین، در طول این هزاره امری جاری و تأثیرگذار بوده است.
در اثنای شکلگیری دولت صفوی که تشیع در حال فراگیری در عراق بود، با تسلط تدریجی دولت عثمانی بر عراق، راه نفوذ تشیع در آن بخش، به خصوص شمال عراق، مسدود شد؛ از این رو شیعیان بهعنوان جاسوس دولت صفوی شناخته شده و در محدودیت شدید بودند.
محقق کرکی، نخستین عالم برجسته دوره صفوی، در نجف مستقر بود. اما دیری نپایید که به دلیل بروز مشکلات میان صفویان و عثمانیان، عراق برای عالمان شیعه ناامن شده و بهتدریج محوریت علمی جهان تشیع به ایران منتقل شد. با رسمیت مذهب تشیع در دوره صفوی و تأمین ثبات سیاسی، بزرگترین مراکز علمی شیعه در ایران و در شهر اصفهان شکل گرفت که از این دوره به نام «مکتب اصفهان» یاد میشود. به تبع مرکزیت علمی، تعاملات فرهنگی و عمومی نیز بین دو سرزمین روحی تازه یافت.
علوم مختلف از جمله فلسفه که دارای سابقهطولانی در ایران بود، به همت دانشمندان شیعی و طی چند قرن، تکامل یافت؛ تکاملی که به سمت شکلگیری پیوندی مستحکم میان فرقهها و مشارب مختلف علمی و مذهبی حرکت کرد. ضعفها و نقایص دیدگاههای مختلف، در بستر عرضه به قرآن و روایات شیعی، برطرف شد و همزمان علوم اسلامی از جمله فقه و اصول، ساختاری نظاممند و برهانی به خود گرفت که این نوآوریها و پیشرفتهای علمی باب جدیدی از معارف الهی را به روی تمدن اسلامی گشود.
محور اصلی دانشمندان مدفون در تخت فولاد اصفهان نیز مربوط به دوره صفوی و شاگردان و تابعین آنها تا به امروز بوده است. همچنین پس از دولت صفویه تا دوره معاصر، شهر نجف در جوار بارگاه حضرت علی (ع)، مجددا به مهمترین مرکز جهان تشیع و مقام مرجعیت تبدیل شد. اما این بار روحی واحد مناسبات اعتقادی و فرهنگی و سیاسی در دو سرزمین ایران و عراق را راهبری میکرد.
ایران پس از اسلام، بر میراث عراق پس از اسلام پیریزی شد و عراق پس از اسلام، بر میراث ایران پیش از اسلام ادامه حیات داد. طوری که گویا مرزهای جغرافیایی، زمانی و مکانی، کمرنگشده و جای خود را به مرزهای بیانتهای اعتقادی، فرهنگی و سیاسی داد. بسیاری از تحولات اساسی در ایران نظیر جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه، بهطور توأمان از مراجع دینی ایران و مراجع مستقر در عراق تأثیر پذیرفت.
حضور امام خمینی(ره) در دوران تبعید در عراق که با استقبال بینظیر علما و مردم همراه شد، از مهمترین نمودهای ارتباط وثیق شیعیان در این سرزمین است. حتی حضور حزب بعث که ایرانستیزی در نهادش بود، نتوانست این پیوند هویتی و تاریخی را حتی با جنگی هشتساله، از هم بپاشد.
در دهههای بعد از انقلاب اسلامی، روابط گسترده علمی، سیاسی و نظامی بین روحانیت و فعالان دوکشور در قالب ارتباطات حوزههای علمیه ایران با حوزه نجف، بنیانگذاری حزب الدعوهالاسلامیه توسط علامه محمدباقر صدر و آیتالله محمدباقر حکیم که ابومهدی المهندس بهعنوان یک ایرانیعراقی از اعضای آن بود، تشکیل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، پایهریزی گروههای نظامی مانند کتائب حزبالله و حشد الشعبی توسط ابومهدی المهندس و همکاری با سپاه پاسداران، شکل گرفت.
مراسم اربعین و حضور میلیونی مردم ایران و عراق، یکی دیگر از مظاهر روشن مرزهای تمدنی است. تعاملات ادبی و زبانی میان دو فرهنگ نیز وجه دیگر ماجراست. پیوند زبان فارسی و فرهنگ اسلامی و معارف قرآنی بر کسی پوشیده نیست.
ادبای مجتهد مانند استاد جلالالدین همایی از بزرگان این عرصهاند. همچنین در دورههای مختلف تاریخی میتوان ردپای زبان فارسی را در فرهنگ عراق یافت. امروزه جریانی از نوجوانان و جوانان عراقی در حال فراگیری زبان فارسی هستند و آن را بهعنوان زبان دوم جایگزین انگلیسی کردهاند. حوزه علمیه نجف نیز با زبان فارسی مرتبط است. زیرا برخی از طلاب آن از ایران، پاکستان، افغانستان و هند به نجف رفته و به زبان فارسی تسلط دارند.
مداد العلماء افضل من دماء الشهداء
«ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده میشود. خطر قلم بیشتر از مسلسل است و خطر بیان بیشتر از توپ و تانک است. خطر علم بیشتر از همه اینهاست؛ لکن اگر به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد، تمام اینها ارزش پیدا میکند. مسلسل هم همچون قلم میشود، قلم هم همچون مسلسل.»
صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۴۹ قلم اهل علم همان برهانهایی است که تار و پود هویت شیعی را در اثنای تاریخ، قاطعانه در هم میتند تا سرانجام با خون مجاهدان رنگین شود. اگر نبود مجاهدتهای دانشمندان و علمای تاریخ تشیع، این بستر پربرکت شهادت به روی ملت ایران چنین گشوده نبود. اگر امروز تخت فولاد و وادیالسلام پذیرای شهدای اسلام است، تعجبی نیست؛ چرا که میوه شهادت امروز از درخت علم دیروز است.
آیتالله سیدجمالالدین گلپایگانی که امروز هممزار ابومهدی المهندساست، شاگرد جهانگیرخانی است که هممزار شهدای مدافع حرم در تخت فولاد است. اگر امروز اصفهان شهید دارد، ثمره روح عقلانیت، شهادت و معنویتی است که از چشمه آقامحمدبیدآبادی در تخت فولاد، بهواسطه صدرالدین کاشف دزفولی، تا سید علیآقا قاضی در وادیالسلام جاری است.
ثمره صفای آیتالله ناصری است که در نجف و به دست سید جمالالدین گلپایگانی عمامه بر سرگذاشت و شاگردی حاج شیخ عباس قوچانی را کرد. بیراه و اتفاقی نیست که دلهای ایرانیان پر میزند برای کربلا و نجف و دلهای عراقیها برای مشهد امام رضا (ع). اتفاقی نیست که تخت فولاد، وادیالسلام ثانی است.