به گزارش اصفهان زیبا؛ اصفهان قدیم، شهری بود پر از دیفالهای سیفید و گنبدهای آجری، پیندریهای چوقی با شیشههای رنگی، طاخچهها، گنجههای چوقی، زیرزیمینهای نمور، باخچههای کوچیکآبزرگ، کامسراها، مرغآچوریهای تو حیاط. در این شهر چه غذاهای خوشمزهای پخده میشد!
حلیمبادنجون، شلاماشا قمری، یخنیترش و سرگنجیشگی که هوش از سر میبرد. هر خانهای در اصفهان قدیم قصهای داشت و هر دیفالی، خاطرهای و اینها بخشی از فرهنگ و زندگی مردم اصفهان قدیم بود.
در ویژهنامه پیش رو، بهانهای دست داد تا با مرور کتابی که از آغاز تا انجام همه به لهجهٔ اصیل اصفهانی، آدابورسوم مردم این شهر را در روزگاران نهچندان دور در قالب شعر مکتوب کرده، خاطرههای گذشته اصفهان باصفا و خوش را مرور کنیم. بیا تا با هم با شعر و لهجه اصفهانی سفری به این شهر زیبا داشته باشیم و حالوهوای آن روزگاران را زنده کنیم.
خواندن لهجه اصفهانی بهصورت مکتوب قدری مشکل بهنظر میآید و اگر علامتگذاری روی کلمات نباشد، چهبسا برای درک صحیح، حداقل میبایست چندین بار مرور کرد تا معنای آن را دریافت.
با «یه وخدی بود» سفری در زمان گذشته خواهیم داشت و اصفهان قدیم را با لهجه دلنشین اصفهانی تداعی میکنیم.
کتاب «یه وخدی بود» با استفاده از لهجه و اصطلاحهای خاص اصفهانی، داستانهای زندگی مردم اصفهان قدیم را به زیبایی بازگو میکند. در دل این اشعار، خاطرههایی از عیدهای پرشور، ماه رمضان و آداب آن، مراسم سنتی و لحظههای ناب زندگی در این شهر تاریخی نهفته است.
هر بیت از این اشعار به «بود» ختم میشود که نهتنها هماهنگی خاصی به ابیات میدهد، بلکه جذابیت لهجه اصفهانی را نیز بهخوبی منعکس میکند.
یکی از ویژگیهای برجسته این کتاب، توانایی نویسنده در ایجاد ارتباطی صمیمی و دوستانه با خواننده است. با خواندن هر بخش از کتاب، احساس میکنید که در کنار یک دوست قدیمی نشستهاید و او برایتان داستانهای شیرین و خاطرهانگیز از گذشتههای دور اصفهان را روایت میکند.
این ابیات، خواننده را به دل تاریخ و فرهنگ اصفهان میبرد و حسوحال زندگی در آن دوران را به زیبایی منتقل میکند.
بخشی از این کتاب به توصیف معماریهای زیبای اصفهان قدیم، ازجمله پلها، مساجد و بازارهای تاریخی میپردازد. در این توصیفها، با استفاده از لهجه اصفهانی، حسوحال زندگی در آن دوران بهخوبی منتقل میشود؛ همچنین، داستانهای کوتاهی از زندگی روزمره مردم اصفهان قدیم در کتاب گنجانده شده است که هرکدام از آنها، به نوعی تصویری زنده از زندگی در این شهر را به نمایش میگذارند.
اینجا قسمتهایی از این کتاب زیبا را با هم میخوانیم:
یه وخدی بود، دیفالی خونا قشنگ بود/ کاگلی بود، کاگلا رنگوارنگ بود
سردری خونا گچبری داشد آجر بود/ کتیبهشون با کاشی آبی پر بود
جنسی درا بیشدر چوقی چنار بود/
غرقی هنر بود پری ابتکار بود
بالاسری در یه آیه ون یکات بود/
تو هر کوچه ازین چیزا زیات بود
بوکوا قشنگی به درا خونه بود/
یکیش مالی ضیفا، یکی مردونه بود
گل میخا مقبول که ردیف رو در بود/
مثی ستارای تو دلی سحر بود
تو هر خونه به هشدی آخرند بود/
دالونی اون دراز آ دلپسند بود
آی چقده نخشه خونا قشنگ بود/ پیندری داشد، پنجره رنگوارنگ بود
پیندری آ هزارهشون کاشی بود/
رو هر دیفال آینه آ نقاشی بود
تاقی اتاق با قوسی هفدا پنج بود/ طحری زیرش به طره آ ترنج بود
تو هر اتاق پنجره خورشیدی بود /
رنگی دراش کرمی آ گلبیدی بود
بشنه دیفال سیفیدی به پارچه بود/دورآورش آینه بود آ طاخچه بود
تو هر اتاق گنجه زیری طاخچه بود/ بالاسری گنجه یه دو تا بخچه بود
رخد آ لباسی نو تو عید دخیل بود/
گنجه پر از شینیری بود آ آجیل بود
بازاری سبزه شبی عید به را بود/
تو کوزهچی آ تو چنتا سینیا بود
شمدونی آ شببو دمی ایوونا بود/ شینیری آ گز کناری گلدونا بود
عیدیدادن رسمی بزرگترا بود/
باعثی خوشحالی همهٔ بچا بود
این عادتی بینی همهٔ بچا بود/
که عیدیشون جلدی تو قلکا بود
تا سینزه عید عیددیدنی بهپا بود/ بریکتی زندگی با خدا بود
گلکاری باخچا کاری باغونا بود/قشنگترینش خونه عیونا بود
شیشهگری یه چشمه از هنر بود/
که حاصلش برا همه پرثمر بود
قاشوقسازی از هنرای ظریف بود/
اوسا کارش خبره بود آ حریف بود
کورهپزیم یه شغلی پرستم بود/
کارش زیات آ مزی خیلی کم بود
حلیمبادنجون که همهروزه بود/
خوراکی مخصوصی تو ماروزه بود
یه آش می پخدند که تو اون سماق بود/ بابی دلی آدمایی قولچماق بود
سرکه چغندر که قاطی اوماج بود/
راحتی طبعی گرم آ گرممزاج بود
آش کشک می پخدند که تو اون کلم بود/خوردنی اون باعثی رعفی غم بود
آشی شلازرد غذایی پربها بود/
نرذی حسین شهیدی کربلا بود
دوری محلا که به چنتا باغ بود/
رو همه درخداش یه خونه قلاغ بود
تو زیرزیمین خمره پری سرکه بود/
از انگورای باغی دمی برکه بود
تو بولونیا سرکه بود آ پیاز بود/
هر ترشی تو طولی سال نیاز بود
ملاقه آ کفگیر که سیفید کرده بود/
یکی گلی میخ بود، یکی رو نرده بود
تو انباری کماجدون آ سینی بود/
مجب آ دیگ بود، آکاسه چینی بود
استاد حسن رشتیان، فرزند هنرمند نقاش، مرحوم میرزاعلی به سال 1319 در محله جوزدان «واقع در خیابان کاشانی اصفهان» متولد شد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را دراین شهر گذراند و برای ادامه تحصیل راهی کشور آلمان شد و تا مقطع کارشناسیارشد «رشته طراحی صنعتی» در این
کشور به تحصیل پرداخت؛ سپس راهی سرزمین مادری شد و شروع به تدریس کرد.
با گذشت هفت دهه از عمر، همچنان پویا و خوش برخورد به نظر میرسد؛ مهمتر از هرچیز، لهجه غلیظ اصفهانیاش بود.