دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند،بهخصوص روستانشینان و کارگران، زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. سال 58 اولین قانون واگذاری و احیای اراضی جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید.
طبق این قانون زمین به چهارنوع دایر، بایر، موات و آیش تقسیم میشد. از بین اینها موات به تصرف دولت درآمد تا بین نیازمندان تقسیم شود. موات زمینی است که سابقه احیا و بهرهبرداری ندارد و بهصورت طبیعی باقی مانده است.
این زمینها تقسیم شدند؛ اما نتیجه آنی نبود که انتظار میرفت.مسئولان درگیر امورات روزمره اداره کشور شده بودند و ساختارهای اداری منسجمی وجود نداشت. جنگ شروع شده بود و تمامیت ارضی، جان، مال و ناموس کشور به خطر افتاده بود.
منافقان هم در کشور هر روز بلوایی درست میکردند. شهرداری نیز که از دولت پول میگرفت، فقط میتوانست از پس زبالههای شهر بربیاید؛ چه برسد به مدیریت مهاجرت به شهر و برنامهریزی برای مسکن و اراضی! اگر هم کاری صورت میگرفت، صرف نیازهای اولیه مثل آب، برق و گاز روستاییان میشد.
این بود که قانون واگذاری اراضی بهدرستی تحقق نیافت. قرار بود زمینها تقسیم و وامهایی برای ساخت آن داده شود؛ اما در عمل روستاییانی که تازه به حاشیهشهر آمده بودند، اراضی را فروخته و خرج مصرف روزانه خود میکردند.
سرمایهداران نیز اراضی را میخریدند و همزمان که قیمت زمینشان چندبرابر میشد، از همان حاشیهنشینان اجاره میگرفتند.در نتیجه دولت و شهرداری سیاست بیتوجهی به حاشیهنشینان را در پیش گرفتند. این بودکه اتفاقات عجیبی در دهه 60 پیش آمد؛ البته مهاجرت روستاییان به شهر در کل کشور کاهش محسوسی یافت؛ اما حاشیهنشینی در تهران 140درصد رشد کرد.
در سال 64، بیست منطقه به اطراف شهر تهران اضافه شد و 460هزار نفر به شهر تهران آمدند که این آمار ششبرابر جمعیتی است که سال 54 به شهر تهران اضافه شده است. تا اواخر دهه 60 نیز مساحت تهران سه برابر شد.هجوم جمعیت به شهرهای بزرگ در شهرهای دیگر نیز دیده میشد.
برای مثال به مشهد 500هزار حاشیهنشین اضافه شد یا مساحت کرمانشاه در سال 62 از 6 کیلومتر به 80 کیلومتر میرسد.

سرازیری جمعیت به شهرها در شلوغیهای آن دوره دیده نشد؛ سرازیری که حاصل توسعه شهرگرا و متمرکز است و نتیجه آن شششورش اجتماعی بین سال 70 و 73 شمسی بود که در حاشیهشهرها رخ داد.
موضوع اصلی که در این میان نادیده گرفته شد و نقش اصلی را برعهده داشت، توسعه قطبی بود. در آینده نقاط جمعیتی باتوجه به توان، سطح اقتصادی و رقابتپذیری، مقصد و مبدأ اصلی مهاجرت میشوند.
شهرها در رقابتی تنگاتنگ جمعیت سایر شهرها را جذب و به سود دیگر شهرها جمعیت خود را از دست میدهند. مهمترین مسئله، الگوی سلسله مراتبی مهاجرت است که از مکانهای کوچک به سمت مکانهای بزرگتر جریان دارد.
در آینده باید پیشبینی میشد که مکانهای کوچک بـدون داشتن تـوان و مزیت نسبی بهتدریج تخلیه شده و در مکانهای دارای توان مناسبتر متمرکز میشوند.
بدونتردید جمعیت همچون ماده سیال با توجه به ظرفیت مکان، جابهجایی خود را ادامه میدهد و بیش از هر زمانی زمینهها و تسهیلات این جابهجایی فراهم است.بااینوجود دهه 60، مردم هوای همدیگر را داشتند. خیلی از پولدارها به خودشان اجازه نمیدادند که با ماشین گرانقیمت بیرون بیایند یا وسایل خانهشان را تجملاتی بخرند.
محرومان در جامعه روی چشم جا داشتند و نه خاری در چشم! امام خمینی نیز با فرمانهایی بنیاد مسکن، جهاد سازندگی و حساب 100 امام را راهاندازی کرد تا رسیدگی به مشکلات مردم بهصورت منسجمتری اتفاق بیفتد و نابرابری کاهش پیدا کند.
این بود که جنگ و بحرانهای اجتماعی با همبستگی اجتماعی و ساختارهای جهادی و چابک سپری شد؛ اما در دهه بعدی وضعیت ساختارهای بهوجود آمده و تعاملات مردم تغییراتی کرد.