آنچنان که می خواهی یا آنچنان که خدا می خواهد

شبهای قدر گذشتند؛ ماه دعا نیز می گذرد، دعاها و توسلات برگزار شد، چون با کمی توجه و حضور قلب بود؛ یک لحظه اندیشیدم.

تاریخ انتشار: 15:59 - چهارشنبه 1402/01/30
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
آنچنان که می خواهی یا آنچنان که خدا می خواهد

شبهای قدر گذشتند؛ ماه دعا نیز می گذرد، دعاها و توسلات برگزار شد، چون با کمی توجه و حضور قلب بود؛ یک لحظه اندیشیدم. گفتنی ها را که گفتم؛ خواسته هام را هم که خواستم؛ پس دیگر تمام شد. گناهانم بخشیده شدند و حاجاتم روا گشتند. /خدا

از خودم راضی شدم. دیگر کوله باری بر پشتم سنگینی نخواهد کرد. دیگر گناهی شانه ام را آزار نخواهد داد. من دیگر پاکم و منزه، هرچه بگویم درست است. هرچه کنم صراط مستقیم است و هرچه فکر کنم و از اندیشه ام تراوش کند، عین دینم است.

ای وای بر من، عجب و خودبینی تا این حد! گناه از این بزرگتر! عجب و خودبینی که آمد هیولائی آمده تا وجدان را ببلعد. همت را ببلعد. عجب و غرور که آمد چشمم کور می شود.

گوشم کر می شود. پایم لنگ و دستم شکسته می شود. فقط چیزی را خواهم دید که خودم، خود آلوده به غرور، خود آلوده به گناه، خود پاک بین و خود منزه بینم برایم مصور کرده است! خودآلوده به حرامی که از هرچه حرامش نامیده اند، آلوده تر است را می بینم و می پندارم که دیندارم.

دوستدار ولایت علی ام. پاسدار خون حسینم. پلی هستم که مذهبم نیازمند من است و من نگاهبان و آنگاه گناهکاری می شوم خواب فرو رفته در اندیشه ای که چونان گردبادی شد و بی رحم مرا به عمق و ظلمات جهل و غرور خواهد افکند.

لحظه ای بعد با کمی تامل به خود آمدم. می هراسم از اینکه بگویم عنایتی بود تا باز گرفتار غروری دیگر شوم. بخود آمدم: توسل و دعایی که مرا از دیانت دور کند.

و دیانتی که مرا از خدا دور نسازد . مرا غره از اعمال ثوابم گرداند و مرا راضی از خود؛ این شوکی است که خود را در دل تدین پنهان داشته و نفاقی است که خود را در زینت توسل و دعا پنهان ساخته است.

و دیانتی که ابزاری شود تا بتوانم عقده ها و سرخوردگیهایی را که به غلط تحت هر عنوان در خود جمع کرده ام، چونان پتک با نام دفاع از دین یا آزادگی بر سر آنانی که می پندارم سزاوار آنند بکوبم؛ تیشه ای است که به ریشه دینم زده ام.

نه دین را شناخته ام، نه دیانت را، نه حکم میدانم و نه شرع میدانم. غره از وضویم، نمازم، توسلم، نماز پدر و مادر و اجدادم گشتم و مرا از اینکه بدانم بیشتر بدانم و آگاه گردم باز داشته است. وا وجدانا؛ وا همتا.

کجاست آن دل آگاهی تا که شانه اش را از زرنگار غرور پاک سازد تا نفاق را ریشه کن کند.

قانع شدم به آنچه مادرم داشته، آنهم ظاهر تدینش، نه عمق آن.

قانع شدم به آنچه فقط تا سن هفت، هشت سالگی ظرفیتم را پر می ساخت و هنوز به همان بسنده کرده ام. غافل از اینکه بعد از آن همتی می خواهد. سعه صدری می خواهد. توانی و قدمی می خواهد تا بدانم چه بودم، چه هستم و چه باید باشم.

آری بخود آمدم. شبهای دعا گذشتند و تو گناهت را به آسانی پاک شده یافتی؟

و حال که خود را پاک دیدی پس آزاد و رها میشوی تا گناهی دیگر و به دنبالش توسلی دیگر و بخشایش دیگر و این دایره تا به کی و تا به کجا؟!

نه هرگز گمان نمی کنم بار گناه را بتوان با این وسائل و ابزار زائل گرداند. توسلات، تهجد و امساک رمضان در صورتی راه گشا و نجات بخش است که پس از آن، غرور جایگزین آن نشود. غرور از آنچه انجام دادم.

دعا، رازو نیاز، امید به مغفرت و پاک شدن خود همت و تلاشی است که اگر صورت باطنی بخود بپذیرد اهرم صعود است، اما اگر در کنارش فقط ذره ای به اندازه ذرات آفتاب، برخود بالیدم در ظلمات غرور گم گشته و آنگاه است که بقول فیلسوف عارف مرحوم علامه جعفری، تو خود با نمازت و روزه ات حجابی شدی تا خود را آنچنان که می خواهی بخدا نمایش دهی؛ نه آنچنان که او می خواهد ترا ببیند.

و اکنون هم کیشم، برادر و خواهرم ماه دعا سپری می شود، اما تو از دعایت، از توسل و زاری و طلب غفران و آمرزش دست برندار، ولی آن زاری و تضرعی که از زنگار توهم توانمندی کاذب دورت کند.

تو توانا خواهی شد، حرف و سخن ات بر سبیل راست و استوار جودانه خواهد گشت، اگر چنانچه همتت والا شود. قوه ات به عمل گراید و از آنچه هستی بیشتر روی.

نویسنده: زهره بازرگان

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

4 × چهار =