حدیثه محمدی

حدیثه محمدی

روایت‌نویس

آرشیو مطالب منتشر شده
دوره ابتدایی؛ مناسب‌ترین زمان برای شناسایی پرخاشگری
دوشنبه 1404/02/1
فهم خشم؛ عاملی برای خودشناسی

دوره ابتدایی؛ مناسب‌ترین زمان برای شناسایی پرخاشگری

در عصر حاضر کودکان و نوجوانان به‌عنوان عضو فعال و آسیب‌پذیر در جامعه حضور دارند و باتوجه‌به بحران‌های اجتماعی و خانوادگی که سبب ایجاد اختلال‌های روانی و رفتاری در کودکان و نوجوانان می‌شود، باید این اختلال‌ها با همراهی معلمان، والدین، مشاور و روان‌شناس بررسی شود و بهبود یابد.

نقی پایتخت، تصویری از پدران زحمتکش ایرانی
شنبه 1404/01/30
دلمان برای یک خانواده معمولی تنگ می‌شود

نقی پایتخت، تصویری از پدران زحمتکش ایرانی

نقی باباست؛ یک بابای خیلی معمولی مثل خیلی از باباهای دیگر دنیا. نقی آدم ساده‌ای است؛ یعنی از آن‌هایی است که می‌گویند: زبان سرخشان امکان دارد هر لحظه سر سبزشان را بر باد بدهد، مثل خیلی از باباهای دیگر دنیا که مرکز جهانشان بچه‌هایشان هستند.

عاقبت‌به‌خیری مادر و پسر
شنبه 1403/08/19

عاقبت‌به‌خیری مادر و پسر

من پسری یک‌سال‌ونه‌ماهه دارم. اسم پسرم را به عشق حسین خرازی گذاشته‌ام امیرحسین.

از خواهرها که پرستارند
پنجشنبه 1403/08/17

از خواهرها که پرستارند

خواهرها برادرهایشان را دوست دارند، خیلی دوست دارند. من خودم بارها دیده‌ام که دخترکم با بردار کوچکش گلاویز می‌شود و حسابی باهم تنش دارند؛ اما نمی‌گذارد کسی چپ نگاهش بکند و بارها و بارها گفته که داداشی عشق منه و از من به‌خاطر به دنیا آوردنش تشکر کرده. دخترم نمونه کامل یک خواهر مهربان است.

داستان یک ازدواج پرماجرا!
دوشنبه 1403/08/14

داستان یک ازدواج پرماجرا!

ازدواج در اصفهان مناسک و آداب‌ورسوم مخصوص به خودش را دارد؛ آدابی که شاید کمرنگ شده باشد و به قوت قدیم نباشد؛ اما هنوز هم کم‌وزیاد پابرجاست.

یک خواب آرام
سه شنبه 1403/08/8

یک خواب آرام

با صدای جیغ پسربچه از خواب پرید بالا، نفهمید خودش را چطور به اتاقش رساند. پسرک ایستاده بود وسط تختش و یک‌بند گریه می‌کرد، به هق‌هق افتاده بود و موهای خرمایی قشنگش از شدت گریه و عرق به همدیگر پیچ خورده بودند.

ما همه یحیی هستیم!
دوشنبه 1403/07/30

ما همه یحیی هستیم!

از آن آدم‌هایی بود که لجت را درمی‌آوردند؛ از آن‌ها که بلد بودند چطور اعصاب دشمن را بگیرند توی دست‌هایشان. شوخی است مگر؟

نمی‌شناختمت
شنبه 1403/07/28

نمی‌شناختمت

من منهای دو سال سکونت در مشهد، تمام عمرم را در اصفهان زندگی کرده‌ام. تقریبا اسم تمام خیابان‌ها و محله‌هایش را بلدم و اگر بلد نباشم، اسمشان را که بشنوم، می‌توانم مکان حدودی‌شان را حدس بزنم.

حالا تو کجای جهانی؟!
یکشنبه 1403/07/8

حالا تو کجای جهانی؟!

من از سریال امام علی(ع) خیلی می‌ترسیدم! دیدن فضای تاریک فیلم و گریم‌ها در سن حدود هفت یا هشت‌سالگی برایم سنگین بود. علاوه بر آن اصلا دوست نداشتم امام علی(ع) آخر فیلم شهید بشوند.

خیال چهارساله
یکشنبه 1403/05/28

خیال چهارساله

روزی که داشتی ساک‌دستی کوچک سبزرنگت را می‌بستی یادت هست؟ دائم تأکید داشتی بارت سبک‌تر از همیشه باشد.

تنهای تنهای تنها
چهارشنبه 1403/05/24

تنهای تنهای تنها

اسم من همین است، مسیر زندگی‌ام هم همین؛ تنهای تنهای تنها.چند وقت پیش کارگاهی درباره لحن و نثر در ادبیات برگزار شد که موضوع اصلی‌اش درباره «زبان و کلمات» می‌گشت.

برای زندگی؛ برای غزه
سه شنبه 1403/05/9

برای زندگی؛ برای غزه

– هیییس یوما، رائد جان، صدا نکن داداشت خوابه!