داریم به رجب و شعبان نزدیک میشویم، ماهی که عاشقانه راهی کعبه دوست میشوند. میخواهم خودم را در کعبه خیال کنم؟ اگر آنجا بودم چه میکردم؟ برای بار هزارم، به دعاهایی که دارم فکر میکنم
میگویم معجزه شروع زمستان آنقدر گواراست که همگی به استقبالش میرویم و زمستان آنقدر دلگرمکننده خواهد بود که آشفتگی پاییز را از یادمان میبَرد.
محل دورهمیها و قرارهای خانوادگی آنجاست؛ جایی که دلمان به بودن در کنار یکدیگر خوش است و هر بار بیشازپیش با هم انس میگیریم. اینجا، همان خانهامنی است که برایمان حکم وعدههای دلچسب دورهمی را دارد. خالهها و داییها میآیند؛ نوهها برای بازی و شیطنت و بزرگترها برای کنار هم بودن.
پرورش فرزند، یکی از اصیلترین و پیچیدهترین تجربههای انسانی است؛ تجربهای سرشار از تضادهای آشنا: شادیهای ناب و نگرانیهای مکرر، آرامشهای ناگهانی و موقعیتهای بهظاهر غیرقابل مدیریت.
اکنون از عمر من بیش از پنجاه سال میگذرد. پا در زمین دارم و ریشه در خاک. خوشیها و ناخوشیها دیدهام. زیبایی و شکستِ مردمِ محله را خوب به خاطر دارم. یادم هست من و رفقایم چه رونق و احترامی داشتیم.
مثل هر صبح، که روند یک روز معمولی آغاز میشود، از درِ خانه خارج شدم. دیدم پدربزرگ مهربانی، کیسهای ارزن در دست دارد و برای یاکریمها و پرندهها دانه میپاشد.
تغییرات اقتصادی، بیتردید بر بستر زندگی روزمره ما تأثیر میگذارند. دادههای بیشماری از حالات و احساسات ما در مواجهه با این تغییرات ثبت میشود.
نسل جدید، مسیر شغلی خود را نه در پشت میزهای کارمندی، که در فضای مشاغل آنلاین جستجو میکند. این جستجو، رؤیایی طلایی از ثروت سریع را در ذهن میپروراند؛ اما آیا این مسیر، آنقدرها که میدرخشد، طلایی است؟
به محض خروج از خانه، فارغ از هر مقصد و مقصودی، ابتدا بررسی میکنیم که گوشی همراه را جا نگذاشتهایم و آن را با خود بردهایم. حتی گاه در آسانسور یا راهپله، بار دیگر آن را چک میکنیم تا از همراهبودنش مطمئن شویم.
مسلما موضوع «لباس سنتی و محلی، بهعنوان نماد هویت فرهنگی»، یکی از غنیترین و درعینحال تلخترین موضوعات در حوزه اجتماعیفرهنگی ایران است. این روزها کافی است پایت را از خانه بیرون بگذاری تا لباسهایی را ببینی که نه هویت ایرانی دارند و نه اصالتی.
صحبتم در مورد آنانی است که سالهاست در مغازهای کوچک، به کسبوکار مشغولاند؛ رزق حلال به دست میآورند و در روزگاری که گرانفروشی و کمفروشی رواج یافته، کالای قدیمی را با نرخ پیشین و حتی ارزانتر میفروشند و جنس جدید را به قیمت روز.
در سالهای گذشته، آنگاه که احترام به پند بزرگترها بسیار بیشتر رعایت میشد و فرصت گفتوگوی مادربزرگ با نوه و پدربزرگ با نتیجه، مهیاتر بود، بزرگان فامیل و ریشسفیدها با اعضای خانواده تعاملی مستقیمتر و بهتری داشتند.