
معرفی میکنم مردم، این شما و این حسن اصلیح. همین چند روز پیش شهید شد. همین چند روز پیش شهیدش کردند. ممکن است او را نشناسید یا اسمش فقط به قد یکیدو بار به گوشتان خورده باشد.

«آقای باقر سیلواری!» هروقت با لهجه غلیظ اصفهانیاش اینطور صدایم میزد، میگفتم: «خدا به داد برسد؛ حتما خطایی کردهام!» آن روزها ما آنقدرها هم ساکت و آرام نبودیم.

از نظرم گلستان شهدای اصفهان با تقریبا هشتهزار شهید آرمیده در آن، بهشت خداست بر روی زمین؛ بهشتی که وقتی دلت میگیرد، وقتی پناه و امیدی نداری، میتوانی خودت را به آن برسانی! مثل من

رضا بدرالسما، نگارگر برجسته اصفهانی، به مناسبت ولادت حضرتعباس(ع) و روز جانباز، تابلوی جدیدی خلق کرده است که به تجلیل از جانفشانیهای جانبازان دفاعمقدس اختصاص دارد.

روایت مریم رخشانی، همسر شهید محسن خزایی، از روزی که در سوریه گرفتار اولینحمله شهری داعش شدند.

امروز پنجشنبه؛ بیستوششمین روز از مهر چهارصدوسه، و یکبار دیگر میدان بزرگمهر به نظاره نشسته مردان و زنانی را که به استقبال شهید دیگری از خاک پرافتخار اصفهان آمدهاند!

ادبیات آیینه تمامنمای جامعه است که میتوان در آیینه آن، واقعیترین حوادث و اتفاقات را به نظاره نشست. از این رو شعر و شاعری در حیات معنوی جوامع نقش مهم و ارزشمندی ایفا میکند.

اگرچه هشت سال دفاع مقدس میدانی برای یکهتازی لشکر 8 نجف اشرف بود، جنگ سوریه نیز عرصهای را مهیا کرد تا بار دیگر نام لشکر نجف اشرف خوش بدرخشد.

بزرگترین کتابخانه تخصصی دفاعمقدس و مقاومت کشور با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس و معاونت فرهنگی شهرداری، روز پنجشنبه دهم خرداد، طی مراسمی و با حضور امام جمعه و نماینده ولیفقیه در استان، استاندار و شهردار اصفهان افتتاح شد.

غروب بیست و یکم ماه رمضان بود که خبر حمله وحشیانه اسرائیل به ساختمان کنسولگری ایران در سوریه در شبکههای اجتماعی منتشر شد و زمان زیادی نگذشت که این خبر به همراه اسامی شهدای این حادثه تروریستی، تیتر یک اخبار رسانههای داخلی و خارجی شد.

شماره دوم و سوم فصلنامه بیسیمچی؛ ضمیمه پایداری روزنامه اصفهانزیبا درحالی منتشر شد که بازخوردهای فراوانی را بهدنبال داشت. فصلنامه بیسیمچی در دو شماره جدید خود به موضوع «مکانخاطرهها» و پیرو آن، معرفی 20 نقطه تأثیرگذار اصفهان در سالهای جنگ تحمیلی پرداخته است.

اولش راضی به صحبتکردن نیست. ما اصفهانیم، او تهران! روی خط تلفنش میمانم تا چنددقیقهای حرف بزند. میگوید: «این حرفزدنها تأثیری هم دارد؟!» خسته شده از حرفزدنهای مکرر و گمنامی همسرش! میگوید مگر شهید شوکتپور را کسی میشناسد وقتی «حتی یک کوچه هم به نامش نکردند!» گلههایش را به جان میخرم. قبول میکند؛ اما مصاحبهمان میافتد به یک روز دیگر. این بار اما با اشتیاق بیشتری صحبت میکند؛ با اشتیاقی که بهجامانده از هشت سال زندگی مشترک با حسن شوکتپور است. «خورشید همتیان»؛ همسر سردار شهید حسن شوکتپور، حالا از همه این سالها برایمان میگوید.