آرشیو سرویس امام حسین
آنجایی که آدم‌ها به‌خاطر عشق به حسین(ع) زبان مادری را کنار می‌گذارند
13:15 - 12 شهریور 1402

آنجایی که آدم‌ها به‌خاطر عشق به حسین(ع) زبان مادری را کنار می‌گذارند

کفشداری را گم کرده‌ام. از همان دری که وارد شدم بیرون نیامدم. باب‌السدره را نشان کرده‌ام. قوس رو‌به‌روی بین‌الحرمین را دور می‌زنم. خادمی را می‌بینم، می‌پرسم: «وین الکشوانیه الباب السدره» جوابم می‌دهد: «کن یو اسپییک انگلیش؟» می‌گویم: «ای» یعنی بله!

شهاب‌سنگ‌های خوش‌خبر (قسمت اول)
13:04 - 12 شهریور 1402

شهاب‌سنگ‌های خوش‌خبر (قسمت اول)

پاییز سال ۸۹. تا شروع محرم چند روزی مانده بود. نماز مغرب و عشا را رفته بودیم نمازخانه خوابگاه بخوانیم. وسط دو نماز مهدی شیرازی یکی از بچه‌های بسیج از امام جماعت اجازه گرفت و بعد از سلام به امام حسین خبر مهم و جالبی را داد.

بعد منزل نبود در سفر روحانی
11:07 - 11 شهریور 1402

بعد منزل نبود در سفر روحانی

بدجور دلم سوخته. بدجور شکسته دلم.  می‌دانم بدِ بدِ بدم آقا. همه‌اش قبول. من که سختی راه را به جان خریده بودم. کاش می‌شد همه چیز آن‌طور که دلم می‌خواست ردیف می‌شد!

بابی‌أنت و امی
12:06 - 9 شهریور 1402

بابی‌أنت و امی

پای دلم لرزید. به یاد وقتی افتادم که حسرت مادرشدن داشتم و آرزو می‌کردم اولادی داشته باشم و او عاشورا بخواند و من، «بابی‌انت و امی» گفتنش را بشنوم. حالا داشتم می‌شنیدم.

اینجا همه یک قلب‌اند که برای حسین می‌زند
13:23 - 8 شهریور 1402

اینجا همه یک قلب‌اند که برای حسین می‌زند

اینجا کسی خودش نیست! کسی فکر مال و مایملکش نیست، مهم نیست چه تحصیلاتی دارد و از کدام طبقه است.  کسی به خاطر رنگ و نژاد و تخصص و جایگاه اجتماعی افراد آن‌ها را تکریم نمی کند.

ما کربلا نرفته‌ها!
12:28 - 7 شهریور 1402

ما کربلا نرفته‌ها!

خانه را مورچه زده بود. مامان می‌گوید: مورچه‌ها برایمان خوش‌یمن‌اند. وقتی مورچه‌های بال‌دار و بی‌بال هجوم بیاورند، یعنی می‌خواهند ما را مسافر کنند. من از مورچه‌ها بدم می‌آمد؛ حالا اما دوستشان داشتم.

چه خوب است که درخت خانه هم در خدمت حسین(ع) باشد!
11:37 - 6 شهریور 1402

چه خوب است که درخت خانه هم در خدمت حسین(ع) باشد!

تمام بند رخت‌ها پر شده است. چشمم به درخت نخل گوشه حیاط می‌افتد. لباس‌ها را آویزانش می‌کنم. حالا علاوه بر بار خرماهای نرسیده‌اش، بار لباس زائران را هم به دوش می‌کشد. با خودم فکر می‌کنم چه خوب است که آدم درخت خانه‌اش هم در خدمت حسین( ع) باشد!

اگر یوسف زهرا از کنارمان عبور کرده باشد چه؟!
13:29 - 5 شهریور 1402

اگر یوسف زهرا از کنارمان عبور کرده باشد چه؟!

با خودم گفتم یک‌لحظه از دردهایت فدای سر حضرت زینب (س). آب را روی پاهای ملتهبم ریختم. آرام‌تر شدم. به صحبت‌های چند دقیقه قبلمان فکر می‌کردم که اگر یوسف زهرا از کنارمان عبور کرده باشد چه؟!

سودای عاشقی
12:43 - 4 شهریور 1402

سودای عاشقی

باید طلبیده شویم. باید دعوت‌نامه را امضا کنند. باید اذن دهند تا بتوانیم قدم از قدم برداریم… باز هم آه می‌کشم و خیره به تصاویری هستم که دلم را آتش می‌زند. حسرت می‌خورم برای سفری که قسمت نشده. برای دیداری که مهیا نشد. برای حرمی که مدت‌هاست دلتنگش شده‌ام.

معجزه عشق
12:22 - 2 شهریور 1402

معجزه عشق

به اربعین رسیدیم. همان شور و شعور جاری، همان عشق و ارادت بی ‌انتها و همان کرامت و معجزه‌ها… خدا را شکر به قدر اربعین‌های هر ساله چشمان ما این وحدت و برادری را می‌بیند.

اصلا حسین(ع) جنس غمش فرق می‌کند
13:06 - 1 شهریور 1402

اصلا حسین(ع) جنس غمش فرق می‌کند

وقتی وارد خانه علی (ع) شد آنقدر خودش را به قنداقه حسین(ع) زد و دورش چرخید تا دوباره بعد از ششصدسال بال‌هایش درآمدند پرواز کرد به آسمان‌ها و فریاد زد: من آزاد شده حسینم…

رؤیای بهشت
12:06 - 31 مرداد 1402

رؤیای بهشت

در زمین قدم بر می‌داری و در کربلا هستی. چشمانت خیره به تصاویر زائران کربلاست، در دلت شوری عجیب به پا شده. لحظه‌های زیارت، خاطرات سفر و همه لحظات چشم نواز مسیر را مرور می‌کنی.