سری به عکسها میزنم. روزهای پردرد التیام میخواهد. با تکتک این عکسها خاطرههایی ناب و لحظههایی ویژه را مرور میکنم. انگار جان دارند و من را به تکرار وادار میکنند. هنوز مزه چای عراقی زیر زبانم هست و همان اشتیاق رسیدن به عمود دیگر…
در ورودی درِ دل من، صافی موجود هست که غیر تو را نمیپذیرد …دلم تو را طلب میکند …غیر تو را خوار میشمارد. آری واقعیت اینگونه است حقیقتی به جز حسین (علیه السلام) حقیقتی فرومایه است…
«یاحسین» که از عمق گلویش بیرون ریخت، مردی با عبای سبز و با نوری که از وجودش ساطع میشد، روی پیکر دست کشید. نفسزنان چشمانش را باز کرد. دخترک به سربند یاحسینش ور میرفت.
ماریه هم رسالتی چون خدیجه در بذل ثروت برای نشر اسلام داشت؛ با این تفاوت که آن سالها برای رونق اسلام هزینه میشد و امسال برای احیای اسلام نبی!
از آنجا که ماه محرم پیوندی دیرینه و ناگسستنی با امام حسین (ع) دارد؛ درصدد پاسخدادن به پرسشی هستیم که هر سال در ماه محرم در ذهن برخی از افراد شکل میگیرد.
تواضع نردبان شرف است و نشانه کاملبودن انسان و بهرهداشتن از عقل است؛ درواقع، کسی که تواضع به خرج میدهد، عاقلبودن خودش و شرافت انسانیاش را به نمایش میگذارد.
اگر اسلام و دین ما با قیام امام حسین (علیه السلام) زنده است، بانوان سهم عظیمی در این تاریخ حسینی داشتهاند.
روضه شروع شده بود. صدای نالهها که آزاد شد، تن دخترک لرزید. میان گریه حواسم جمع او بود. اشکهایم را تندتند پس زدم و دستم را دور شانههایش حلقه کردم.
نام هیئت علی اصغر (ع) که ویژه نابینایان اصفهان است را کمتر کسی هست که نشنیده باشد. حالا نزدیک به سه دهه است اعضای آن با فرا رسیدن ایام محرم دست به کار میشوند و رخت عزا به تن میکنند.
درست است امسال، توفیق روضهرفتن ندارم؛ ولی دلم گرم است به همین مجلس بیریای کوچک خودمان. بچهها خودشان بهتنهایی برایم کربلا ساختهاند.
حاجآقا جوری برایمان از کربلا میگفت که رفتن به آن شده بود عینهو چای شیرینِ داغ؛ شیرینیاش میچسبید به جانمان، اما داغیاش میسوزاندمان…!
در عزاداری سنتی گروه از اهمیت خاصی برخوردار است؛ آنچنان که میبینیم اعتبار هیئتها به بزرگی گروههایشان است.