باید طلبیده شویم. باید دعوتنامه را امضا کنند. باید اذن دهند تا بتوانیم قدم از قدم برداریم… باز هم آه میکشم و خیره به تصاویری هستم که دلم را آتش میزند. حسرت میخورم برای سفری که قسمت نشده. برای دیداری که مهیا نشد. برای حرمی که مدتهاست دلتنگش شدهام.
به اربعین رسیدیم. همان شور و شعور جاری، همان عشق و ارادت بی انتها و همان کرامت و معجزهها… خدا را شکر به قدر اربعینهای هر ساله چشمان ما این وحدت و برادری را میبیند.
وقتی وارد خانه علی (ع) شد آنقدر خودش را به قنداقه حسین(ع) زد و دورش چرخید تا دوباره بعد از ششصدسال بالهایش درآمدند پرواز کرد به آسمانها و فریاد زد: من آزاد شده حسینم…
در زمین قدم بر میداری و در کربلا هستی. چشمانت خیره به تصاویر زائران کربلاست، در دلت شوری عجیب به پا شده. لحظههای زیارت، خاطرات سفر و همه لحظات چشم نواز مسیر را مرور میکنی.
سری به عکسها میزنم. روزهای پردرد التیام میخواهد. با تکتک این عکسها خاطرههایی ناب و لحظههایی ویژه را مرور میکنم. انگار جان دارند و من را به تکرار وادار میکنند. هنوز مزه چای عراقی زیر زبانم هست و همان اشتیاق رسیدن به عمود دیگر…
در ورودی درِ دل من، صافی موجود هست که غیر تو را نمیپذیرد …دلم تو را طلب میکند …غیر تو را خوار میشمارد. آری واقعیت اینگونه است حقیقتی به جز حسین (علیه السلام) حقیقتی فرومایه است…
«یاحسین» که از عمق گلویش بیرون ریخت، مردی با عبای سبز و با نوری که از وجودش ساطع میشد، روی پیکر دست کشید. نفسزنان چشمانش را باز کرد. دخترک به سربند یاحسینش ور میرفت.
ماریه هم رسالتی چون خدیجه در بذل ثروت برای نشر اسلام داشت؛ با این تفاوت که آن سالها برای رونق اسلام هزینه میشد و امسال برای احیای اسلام نبی!
از آنجا که ماه محرم پیوندی دیرینه و ناگسستنی با امام حسین (ع) دارد؛ درصدد پاسخدادن به پرسشی هستیم که هر سال در ماه محرم در ذهن برخی از افراد شکل میگیرد.
تواضع نردبان شرف است و نشانه کاملبودن انسان و بهرهداشتن از عقل است؛ درواقع، کسی که تواضع به خرج میدهد، عاقلبودن خودش و شرافت انسانیاش را به نمایش میگذارد.
اگر اسلام و دین ما با قیام امام حسین (علیه السلام) زنده است، بانوان سهم عظیمی در این تاریخ حسینی داشتهاند.
روضه شروع شده بود. صدای نالهها که آزاد شد، تن دخترک لرزید. میان گریه حواسم جمع او بود. اشکهایم را تندتند پس زدم و دستم را دور شانههایش حلقه کردم.