سرسبزیهای توی اردوگاه که با ترکش بمب شخم خورد، امید من و یحیی هم دود شد رفت توی آسمان. مثل همان دودی که از خانه امداوود بلند شد. وقتی بمب را انداختند صاف وسط خانهشان. رفت تا خود آسمان.
«بازگشت به رامالله» تصویری نزدیکتر، دقیقتر و پرجزئیاتتر از فلسطین را به ما نشان میدهد، تصویری بیفاصله از دل واقعیت که محدود به زمان جنگ و اخبار شهادت و عملیاتهای انتحاری نیست؛ بلکه عمق زندگی روزمره را به ما نشان میدهد.
حالا دیگر هفتسالهام. آن خانهمان هم دیگر نیست. خرابه شده است. لباسها و اسباببازیهایم را گذاشتیم توی کولهپوشتی و آمدیم بیمارستان «المعمدانی».
صدوششمین جلسه علنی شورای اسلامی شهر اصفهان با حضور مهمانان ویژه آیتالله سید یوسف طباطبایینژاد، نماینده ولیفقیه در استان اصفهان و سید احمد نواب، مشاور شهردار اصفهان در امور محلات و از اعضای کِشتی اعزامی حامل کمکهای ایران برای مردم غزه برگزار شد.
آرسن وارد اتاق شد. پایش را به زمین کوبید و سلام نظامی داد و گفت: «قربان، خانم ریان آمده و میخواهد با شما صحبت کند.» لبخندی شیطانی روی لبهای سرهنگ نشست که از نگاه آرسن دور نماند.
خوب یادم هست یکبار مامان قصه سرزمینی را برایم تعریف کرده بود که آدمهایش به طمع پول قسمتی از خاکشان را فروختند؛ اما غریبهها آمدند و با زور خواستند کل آن سرزمین را غصب کنند.
هر وقت عباس آقا، روزنامه دست میگرفت، بساطش رها میشد. از لابهلای پرده توری مغازه نگاهش میکردم که چتر سایهبانش افتاد.
جنگ غزه وارد دهمین روز خود از آغاز عملیات طوفان الاقصی از سوی حماس در 7 اکتبر شده است و حملات شدید صهیونیستها به مردم غزه همچنان ادامه دارد؛ مناطق مسکونی و حتی پناهگاههای غزه موردحملات شدید اسرائیل قرار گرفته و کاملا تخریب و با خاک یکسان شده است.
با خواندن کامنتها و همچنین دیدن تعدادی از عکسهای بمباران غزه، ناخودآگاه به یاد بعضی از شعرهای نزار قبانی میافتم. اسمش را در گوگل جستوجو و شعرهایی که درباره فلسطین سروده است را زمزمه میکنم.
درست در روزی که اعلامیه بالفور از سوی وزیر خارجه وقت انگلیس در سال ۱۹۱۷ در خلال جنگ اول جهانی با اعلام حمایت دولت وقت بریتانیا از تشکیل یک دولت یهودی در سرزمین فلسطین منتشر شد، آتش جنگ و منازعه در منطقه روشنی گرفت.
همه در صفوف نماز بهم چسبیده بودند. مکبر تکبیرهای قبل از نماز را میگفت. دختر نگاهی به صحن مسجد کرد و گفت: مامان، یه وقت امام رضا ناراحت نشه از دستمون. ما که هر سال، نماز عید فطرو توی صحن قدس حرم می خوندیم؟
اسرائیل برای من در چهاردهسالگی کابوس شد؛ همان زمانی که همسنوسال محمدالدُره بودم؛ روزهایی که جاندادنش در آغوش پدر، مرا بیمار کرد.