به گزارش اصفهان زیبا؛ ساعت پنج عصر سیام اردیبهشت. مادر زنگ میزند. گوشی تلفن را برمیدارم و طبق معمول سلام و احوالپرسی پرنشاطی تحویل مادر میدهم. مادر اما ناراحت است.
میگوید: «انگار از هیچی خبر نداری! مگه تلویزیون روشن نیست؟ زنگ زدم بگم دعا کن.» بیاختیار میگویم: «یا خدا! چی شده؟ امیررضا بغلمه، داریم با محمدحسین قایمموشک بازی میکنیم. چی شده مامان؟»وقتی میشنوم رئیسجمهورمان را در آسمان شهرمان گم کردهایم، دیگر توان یافتن محمدحسین را در پاهایم نمییابم. روی صندلی آشپزخانه مینشینم. دستهایم را میگذارم روی میز آشپزخانه و همانجا تیمم میکنم و دعای فرج میخوانم. میگویم: «خدایا! میشه بگی داری باهامون قایمموشک بازی میکنی؟ میشه رئیسجمهورمون برگرده؟ امامجمعه محبوبمون چطور؟ استاندارمون هم هنوز خیلی جوونه.»
محمدحسین با ناراحتی میآید کنارمان. گلایه میکند که خیلی وقت است درون کمد منتظر ما مانده است. بغلش میکنم و عذرخواهیهای معمول مادرانه برقرار میشود. اما اگر رئیسجمهور و همراهانشان مدت زیادی چشمانتظار ما بمانند چه؟ فقط اهالی تبریز میدانند سرمای جنگلهای مرتفع ورزقان یعنی چه!
چندساعتی است زیرنویس شبکه خبر فقط مینویسد: «تیم اعزامی در حال جستوجوی بالگرد حامل رئیسجمهور و همراهانشان هستند.» این چند ساعت انتظار، با این سرمای شدید، فقط معجزهای از سوی خدای معجزهها میطلبد. بچهها را با اسباببازی سرگرم میکنم.
جانمازم همین نزدیکیهاست. نمازم را که میخوانم، سیل صلوات و اشکهایم همزمان جاری میشوند. ما تبریزیها بیشتر نگران هستیم. عزیزان بیشتری از ما مسافر آن بالگرد بودند. وسط دعاهایتان برای حال پریشانتر ما هم دعا کنید. فقط خدای معجزهها را صدا کنید.