مساعی جهانگیرخان قشقایی برای حفظ حکمت در بحبوحه تاریخ:

حکیمِ قشقاییِ حوزه اصفهان

سرزمین تخت‌فولاد را باید به نام معلمان جاویدانش شناخت؛ معلمانی که می‌توان در جلوی نامشان فهرستی از شاگردان را ردیف کرد و بدین‌سان بر عظمتشان افزود.

تاریخ انتشار: 09:44 - دوشنبه 1402/08/15
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه
حکیمِ قشقاییِ حوزه اصفهان

به گزارش اصفهان زیبا؛ سرزمین تخت‌فولاد را باید به نام معلمان جاویدانش شناخت؛ معلمانی که می‌توان در جلوی نامشان فهرستی از شاگردان را ردیف کرد و بدین‌سان بر عظمتشان افزود.

در میان این اسامی، جهانگیرخان قشقایی جلوه ویژه‌ای دارد؛ زیرا او توانست در زمان حیات خود مکتب فلسفی اصفهان را به‌نوعی احیا و در این زمینه شاگردان فراوانی تربیت کند.

عمر علمی او یعنی مجموع تحصیل و تدریس، کمتر از نیم‌قرن بود؛ زیرا جهانگیر که فردی ایلیاتی بود در حوالی چهل‌سالگی‌اش وارد حوزه علمیه شد.

از طرفی دیگر کمتر کسی را می‌توان یافت که تا این میزان شاگرد برجسته و شاخص داشته باشد؛ به‌خصوص در حوزه حکمت اسلامی. مراجع بزرگ دنیای تشیع یعنی آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله سید حسین بروجردی از شاگردان او هستند.

حاج‌آقا رحیم ارباب، شیخ محمود مفید، سید صدرالدین کوپایی و محمد حکیم خراسانی از ادامه‌دهندگان روش حکمی استادشان در حوزه اصفهان بودند. شهید مدرس، آقاضیا عراقی، آقانجفی قوچانی، میرزاعلی آقا شیرازی، میرزای نائینی و سید جمال گلپایگانی نیز هر یک به نحوی محضر درس او را درک کردند.

اما هنر بزرگ جهانگیرخان چه بود؟

او توانست درس فلسفه را از آن بدنامی که در نزد عامه حوزویان داشت، نجات دهد و چنان درس و بحث حکمت را رواج دهد که تحصیل آن موجب فخر آقایان شود. برای این منظور این استاد والامقام حوزه اصفهان روشی خاص در پیش گرفت.

خود جهانگیرخان فلسفه را در نزد ملااسماعیل درکوشکی آموخت و سپس برای تکمیل فلسفه به تهران سفر کرد و مدتی مدید نزد آقا محمدرضا قمشه‌ای درس خواند و در ظل تعلیم و تربیت او حکیم الهی عامل عالم بار  آمد.

او ابتدا هر روز درس فقه می‌گفت، سپس به درس حکمت منظومه مشغول می‌شد و درنهایت هم با درس اخلاق یک روز تدریس خود را کامل می‌کرد. آخر هفته‌ها هم وقت تدریس ریاضیات بود. در طب هم تسلط داشت، اما مانند استادش در علم طب که طبابت را از این علم جدا می‌دانست، طبابت نمی‌کرد.

به بیان استاد همایی: «خان به این تدبیر فلسفه را در لقمه فقه و اصول پیچیده، به خورد طلاب می‌داد. به این تعبیه عاقلانه تعلیم و تعلم فلسفه را که در سابق به سلطه زعمای روحانی محدود و مقید بلکه از مجامع علمی محرمانه و مختلفی بود، کاملا علنی و آزاد بلکه بسیار رایج و مرغوب ساخت؛ به‌طوری‌که جمهور فضلا و طلاب علوم حتی طبقه‌ای که در خط فقاهت و امامت شرعی بودند، به تحصیل فلسفه و فنون ریاضی و هیئت شائق و راغب شدند و دانستن این علوم را جزو مزایا و فضایل بارز علمی محسوب داشتند و حال آنکه در قدیم تحصیل این علوم را تضییع عمر و جرم و گناه فاحش می‌شمردند.»

ازجمله اقدامات ماندگاری که جهانگیرخان قشقایی آن را شروع کرد، تدریس نهج‌البلاغه در حوزه بود که بیشتر با مذاق حکمی آن را بیان می‌کرد. گفته شده که ایشان شرحی هم بر نهج‌البلاغه نوشته‌اند؛ ولی نزد خودشان نگهداری می‌کرده‌اند.

این منش بعدا با شهید مدرس و میرزاعلی‌آقا شیرازی ادامه یافت و اصفهان شهری شد که تا مدت‌ها یگانه پایگاه تدریس نهج‌البلاغه بود. این حرکت از جانب جهانگیرخان را دقیقا می‌توان به‌منزله سرسلسله‌بودن دانست. مطلبی که تا سال‌ها ویژگی ممتاز در اصفهان به‌حساب می‌آمد.

آنچه سبب شد جهانگیرخان بتواند در میان این همه دشمنی با فلسفه، حکمت را رواج دهد، چندین عامل است که باید به آن دقت کرد. اول آن که او به شاگردانش تأکید می‌کرد که باید در کنار فلسفه، دروس اصلی حوزه یعنی فقه و اصول را نیز بخوانند و در مقولات اخلاقی کاملا مطابق احکام شریعت باشند.

دوم آن‌که شخصیت او به‌گونه‌ای الهی و وارسته بود که دیگران را با خود همراه می‌ساخت.

سوم آن‌که او هرگز به فکر مطلب و امتیاز دیگری جز تدریس نرفت و به‌عبارت‌دیگر هیچ‌گاه در معرض هیچ رقابتی قرار نگرفت. او حتی از وجوه شرعیه و کمک بزرگان حوزه هم استفاده نمی‌کرد و مایحتاج خود را از سوغاتی‌های هم‌ایلی‌های خود یا هدایای پسرعمومی متمولش، تأمین می‌کرد.

مرحوم استاد همایی در بیان شخصیت اخلاقی ایشان بیان کرده‌اند که علی‌رغم تدریس هم‌زمان دو مدرس بزرگ آن زمان مدرسه صدر (یعنی جهانگیرخان و آخوند کاشی) هیچ‌گونه رقابت و اختلاف و مناقشه‌ای، چنان‌که بین علما و رؤسای روحانی دیده می‌شود، میان این دو دیده نشد.

استاد همایی افزوده‌اند که «هیچ‌کس در تمام عمرش او را در حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت ناهنجار از زبانش نشنید. وقتی که اشخاص کودن در درس یا خارج درس زیاد مزاحم او می‌شدند و یاوه‌گویی را از حد می‌بردند، نهایت خشم و اوقات تلخی خان این بود که با لحنی فی‌الجمله شدیدتر از حال عادی می‌گفت: جانم گوش بده، با تأمل حرف بزن. کلمه “جانم” را که بندگردان کلام او بود در این حال دو سه بار تکرار می‌کرد.»

میرزا حسن خان جابری انصاری می‌نویسد: «طلاب را به‌آرامی و اخلاق نیک تهذیب می‌فرمود. اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه گرفته، به مدرسه آورده برای اجرای حد، آن مرحوم می‌فرمود، حبسش کنند تا به هوش آید؛ بعد خود نیمه‌شب، رفته او را رها و از مدرسه بیرونش کرده و به اندرز حکیمانه به راه راستش آورده.»

جهانگیرخان نه‌تنها در مسائل سیاسی و اجتماعی وارد نشد بلکه حتی امامت یک مسجد را هم قبول نکرد. البته نقل است که در اواخر عمر به اصرار و الحاح جمعی از خواص علما، امامت جماعت مدرسه صدر را پذیرفت.

او در حوزه علمیه زندگی می‌کرد و از بعد آن تحول عظیم، تمام عمرش را شبانه‌روز وقف علم کرد. شاید راز این‌که او لباس روحانیت نپوشید هم این باشد که چنین لباسی نوعی از انتظار، توجه و منصب اجتماعی به دنبال می‌آورد که جهانگیر از آن هم گریزان بود و می‌خواست صددرصد در خدمت تدریس باشد و هیچ نسبت دیگری به او اطلاق نشود.

او می‌خواست تنها به نام مدرس حوزه شناخته شود و کسی به خاطر امر دیگری ذهن او را اشغال نکند. ذات این رویکرد باعث می‌شود که شخص در بسیاری از منازعات مرسوم در اصفهان درگیر نشود و فقط یک هدف مقدس را دنبال کند.

از طرفی نباید فراموش کرد که ظل‌السلطان، فرد اول قدرت در اصفهان هم نگاه خوبی به این استاد حوزه داشت.

نکته دیگر آن‌که جهانگیرخان اهل رعایت مصلحت هم بود. آیت‌الله بروجردی می‌فرمایند: ما در اصفهان با جهانگیرخان قشقایی، اسفار می‌‌‌‌‌‌خواندیم ولی مخفیانه.

این مطلب نشانه عقلانیت در روش آن استاد فقید است که تا می‌توانسته برای پیشبرد اهداف، ملاحظات را رعایت می‌کرده و به دنبال حرکتی آرام و تدریجی بوده است؛ زیرا جنس فلسفه نیز چنین حالتی دارد و احتیاج به سروصدا ندارد.

طبیعی است که چنین شخصی میلی به مشهور شدن ندارد و شهرت او به‌صورت طبیعی و خودبه‌خود مطرح می‌شود تا جایی که از شهرهای دیگر نیز برای درک درس حکمت او به نزدش می‌آمدند. در میان شاگردان او نام کسانی دیده می‌شود که حوزه حکمی تهران را رونق دادند؛ مانند فاضل تونی و کاظم عصار.

همچنین علی‌اکبر حکمی یزدی و محمدعلی شاه‌آبادی نیز بهره‌ای از درس او برده‌اند؛ دو بزرگی که نامشان به‌عنوان معلمان حکمت امام خمینی یاد می‌شود.

به‌این‌ترتیب جهانگیرخان با یک واسطه معلم امام خمینی نیز محسوب می‌شود و با اختلاف‌زمان می‌توان رهبر کبیر انقلاب اسلامی را نیز بر سر سفره معرفتی احیاکننده مکتب فلسفی اصفهان نشاند.

این داستان معلمی است که عمرش را در مدرس گذاشت و آن‌قدر درس داد و درس داد تا درس شاگردان فلسفی او از صد هم عبور کند؛ در زمانه‌ای که در مقاطعی بردن نام فلسفه موجب ناپاکی دهان می‌شد. او آن‌قدر خود را متمرکز به معلمی کرد که حتی به فکر نوشتن کتاب هم نبود.

پرهیز از سیاست هم که دیگر جای خود دارد اما شاگردانی تربیت کرد که هرکدام در ماجرای مشروطه سبکی متفاوت در پیش گرفتند. جابری انصاری منتقد آن بود و شهید مدرس مدافع آن.

البته مواضع جهانگیرخان نسبت به مشروطه، درملأعام نبود، بلکه در جمع شاگردان خاص بیان می‌شد و به نقل آقا‌رحیم ارباب، ایشان مشروطه را از اصالت خالی می‌دانست و ریشه آن را در استبداد می‌دانست که احتمالا به دنبال دزدیدن دین مردم است.

وظیفه آموزگار فلسفه آن نیست که جریان سیاسی آموزش دهد؛ اما این حد از آزاداندیشی که در فضای تدریس حکمی او منتقل شده تا شاگردانش در منش سیاسی متفاوت و مستقل عمل کنند، بسیار مهم است.

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

14 − 8 =