اگر از شما عزیزان بپرسند که یک هواپیما چیست، تقریباً همگی در پاسخ به ویژگیها و نکات مشابهی اشاره میکنید. مثلاً ممکن است بگویید که یک هواپیمایی وسیلهای دارای بال و موتور است که میتواند در هوا پرواز کند و یک خلبان به عنوان راننده یا مهارکننده، باید کنترل ان را برعهده بگیرد. / مردها
این تعریف و این شناخت نادرست نیست اما همه واقعیتها را درباره یک هواپیما بروز نمیدهد. این یک تعریف و شناخت کلی است که صرفاً روی ویژگیهای کلی و ظاهری هواپیما متمرکز میشود و از جزئیات بسیار مهم و تفاوتهایی که هواپیماها با هم دارند، غافل میماند. از جمله مثلاً برخی از هواپیماها مثل گلایدرها دارای موتور نیستند، ظرفیت موتور هواپیماها و کاربردی و قابلیتهای آنها با هم تفاوت دارد و هزاران مساله دیگر که ذهن ما به شکل عمومی از آنها غفلت میکند و آنها را مورد توجه قرار نمیدهد.
همه ما میدانیم که برخی از هواپیماها برای جنگیدن به کار میروند، از این رو سرعت، قدرت مانور و امکان حمل و پرتاب موشک به شکل دقیق را دارا هستند و برخی دیگر مخصوص حمل مسافر هستند که بدین واسطه خواص، ویژگیها و امتیازات خاص خود را دارند. برخی از هواپیماها نیز مختص حمل بار هستند. اینگونه هواپیماها نه تنها خیلی توان سرعت گرفتن ندارند، بلکه عمده ویژگی و قابلیت آنها، در قدرت موتورشان برای حمل بارهای سنگین است، چیزی که یک هواپیمای جنگی به شدت از آن محروم است.
اما با این وجود اگر بارها و بارها از ما بپرسند که هواپیما چیست، ذهن ما بیشتر ترجیح میدهد باز به همان کلیات بسنده کند و از دقت کردن و بررسی جزئیات صرفنظر کند.
متاسفانه این یکی از ویژگیهای کلی ذهن ما انسانهاست که از آن تحت عنوان طرحوارهسازی یاد میشود. در واقع ذهن ما انسانها به گونهای طراحی شده که ما در فرایند شناسایی و تعریف کردن اشیاء، پدیدهها و حتی افراد مختلف، به صورت جدی صرفاً به کلیات، آنهم کلیات مشترک توجه میکنیم و بدین واسطه از دیدن جزئیات، تفاوتها و تمایزات غافل میمانیم.
طرحوارهسازی فرایند ذهنی انسان برای درک دنیای پیرامونی خود است و در حالت کلی فرایندی مفید است که باعث میشود ذهن به جای درگیر شدن به اطلاعات و دادههای اضافی و گیجکننده، صرفاً با تکیه بر اطلاعات اصلی و مشترک، فرایند تحلیل و ارزیابی خود را انجام دهد. برای ما در حالت عادی خیلی فرقی نمیکند که اسبها چه تفاوتهایی دارد. ذهن ما اسب را با سه چهار ویژگی کلی شناسایی کرده و بر اساس همان ویژگیها نیز در تصمیمگیریهای، نسبت به ارزیابی و تحلیل اقدام میکند.
اما دوستان عزیز، فرایند طرحوارهسازی و کلیبینی در بسیاری از موارد و در حوزههای مختلفی از زندگی به شدت آسیبزا و زیانبار است و میتواند به واسطه بروز تحلیلها و برداشتهای غلط در ذهنمان، ما را وادار به تصمیم گیریهای غلط و البته بروز عملکردها و اقدامات غلط کند.
تا به حال چند بار این جمله را شنیده یا بکار بردهاید: «مردها سر و ته یک کرباس هستند.» این عبارت یعنی من تمام مردها با سنین مختلف، با نژادها و قومیتهای مختلف و البته با هویتها و شخصیتهای متفاوت را کاملاً یکسان در نظر میگیرم و طبق فرایند طرحوارهسازی همه مردها را صرفاً با مختصات و ویژگیهای ظاهری، کلی و البته مشترک مورد شناسایی قرار میدهم. بنابراین علی و اصغر و محمد و پژمان برای من همگی یکسان هستند و اصلاً هم دوست ندارم به این مساله توجه کنم که مثلاً علی فردی شجاع و برونگراست، اصغر فردی ترسو و درونگرا، محمد فردی خجالتی و جمع گریز و مثلاً پژمان یک آدم به شدت احساساتی و حساس است.
از نظر من، منی که اعتقاد دارم مردها سر و ته یک کرباس هستند، همه مردها یک تیپ شخصیتی دارند، از خلقیات ثابتی بهره میبرند و نوع تفکر و رفتار یکسانی دارند. آیا چنین برداشتی نسبت به مردها و یا زنها درست است؟ قطعاً وقتی به آن فکر میکنید پاسخ منفی میدهید اما متاسفانه طرحوارهسازی ذهن خیلی وقتها باعث میشود نادرستی این واقعیت را نادیده بگیرید و به واسطه قضاوت یکسان و کلی درباره مردها، در ارتباط با همسران، برادران، پدران و حتی دوستان و همکاران مرد خود دچار مشکلات جدی و آسیبزا شوید.
راستش را بخواهید این یکی از دلایل اصلی بروز انواع بحرانها و مشکلات در روابط زناشویی و یا عاطفی و کاری است. شوربختانه بسیاری از خانمها مردها را اینگونه شناسایی کردهاند:
ـمردها، آدمهایی بیدقت، خشن، بیاحساس و کلینگرند که صرفاً به دنبال ارضای غرایز خود هستند و در این مسیر از هیچ تلاشی نیز فروگذار نمیکنند.
در واقع در چنین نگرشی، طرحوارهسازی ذهن خانمها را به گونهای فریب داده که از مردها، غولها و یا رباتهایی بیاحساس، خشک و البته قوی و خشن بسازند و به این باور برسند که مردها خیلی آدمهای احساساتی نیستند، خیلی ناراحت نمیشوند و تنها احساسی که آنها تجربه میکنند، خشم و خشم و خشم است.
صرفنظر از اینکه این دیدگاه تا چه حد غلط، دور از واقعیت و ساختگی است، باید بدانیم که ما با این رویکرد، ویژگیهای شخصیتی خاص و فردی هر یک از عزیزان خود را نادیده میگیریم و به اصطلاح همه را با یک چوب میرانیم. در نتیجه وقتی به خواستهها، ویژگیها و تمایلات انسانهای مهم زندگیمان توجه نمیکنیم، در نتیجه مدام با گفتار و عملکرد خود باعث رنجش خاطر و ناراحتی و عصبانیت آنها میشویم. پر واضح است که در چنین شرایطی مردهای اطراف ما، به واسطه رنجشهایی که ما برای آنها فراهم کردهایم، در جهت جبران و تلافی بر آیند و با ما رفتارهایی خشن را در پیش بگیرند. بدین شکل طرحوارهسازی ما را دچار مشکلات و آسیبهای جدی میکند که متاسفانه تاییدکننده باورهای او هستند.
در واقع خیلی از خانمها، خودشان با نادیده گرفتن احساسات و خواستههای به حق همسر خود یا برادر و پدر خود، آنان را آزردهخاطر میکنند و وقتی آن مرد با خشونت با آنها برخورد کرد با خود میگویند: دیدی، دیدی او فقط یک غول خشمگین است که تنها به خودش فکر میکند؟
بدین شکل آنها نه تنها پی به اشتباهات برداشتی خود نمیبرند، بلکه از محل بررسی مجدد بازخوردهای مرد زندگی خود به شکل طرحوارهسازی، برداشتهای غلط خود را تشدید و تقویت نیز میکنند.
اما خانمهای محترم، شما باید بدانید که یک مرد نیز انسانی دارای احساسات، عواطف و نیازهای متعدد است. هر مردی دوست دارد مورد توجه باشد، دوست دارد مورد علاقه و محبت قرار گیرد، دوست دارد دیگران نظر و خواسته او را محترم بشمارند و عدم تحقق این امر او را به شدت دلشکسته و آزردهخاطر میکند. هر مردی دوست دارد زن زندگیاش او را به عنوان مرد و پیشیبان خود به رسمیت بشناسد نه به عنوان عابربانک یا مسئول درآمدزایی برای خانواده. مردها احساس دارند، غمگین میشوند، دلشان میشکند و حتی خیلی وقتها تمایل پیدا میکنند که گریه کنند.
از این گذشته، هر مردی با مرد دیگری متفاوت است. شما در کل دنیا دو مرد حتی دو برادر دوقلو را نمیتوانید پیدا کنید که از نظر خلقیات، شخصیت و خواستههای دقیقاً عین هم باشند. یک مرد نوازش بیشتری را میپسندد و مرد دیگری ترجیح میدهد همسرش جدیتر با او برخورد کند. یکی عاشق قربان صدقه رفتن است و دیگری دوست دارد با لقبهایی مثل آقای من یا عزیزم خطاب شود.
لابد از خود میپرسید اگر مردها تا این حد احساساتی، صلحطلب و مهرطلب هستند چرا اغلب چنین چیزی را نشان نمیدهند، چرا هیچوقت از ما نمیخواهند که به آنها محبت کنیم، عشق بورزیم، پای درد دلشان بنشینیم و گاهی مثل یک کودک نوازششان کنیم؟ چرا مردها خودشان هم از خودشان تصویری خشن و بیعاطفه نشان میدهند؟
پاسخ خیلی ساده است. خود مردها هم مثل زنها درگیر طرحوارهسازی هستند و خیلیهایشان به این نتیجه رسیدهاند که اگر درددل کنند، اگر احساساتشان را بروز دهند، اگر قربان صدقه خانمشان بروند، اگر گاهی خسته شوند و از همسرشان بخواهند که آنها را تیمار کند، در واقع از مردی و مردانگی دور شدهاند و غرور و اعتبارشان زیر سوال رفته است. بله، مردها هم تعریف نادرستی از خود دارند. آنها خود را خشن جا میزنند تا ضعیف به نظر نرسند اما در واقع تقریباً همه آنها مهرطلب، همدل و نوع دوست هستند.
اگر میخواهید این ویژگی همسرتان را ببینید و از شخصیت متفاوت، دوستداشتنی، مهربان و لطیف او لذت ببرید، شما پا پیش بگذارید و مرد خود را مطمئن سازید که اگر کمی از خشونت خود کم کند و ترسها و نگرانیها و عواطفش را بروز دهد، مورد قضاوت شما قرار نمیگیرد.
این امر امکانپذیر است اما تنها با حرف محقق نمیشود. به صورت عملی به مرد خود نشان دهید که او را دوست دارید، با تمام ضعفها و توانمندیهایش. به او ثابت کنید که مرد زندگیتان است حتی اگر گاهی درد دل کند و یا حتی به گریه بیفتد. او را به خاطر اینکه گاهی احساساتی میشود سرزنش نکنید تا مردی دوستداشتنیتر را در کنار خود ببینید.
زندگی آنقدر طولانی نیست که بتوان هرروز مهربانی را موکول به فردا کرد….
♡مهربونی رو با عزیزانمون به اشتراک بزاریم♡