البته نه که در این سالها گزارشها و خبرهای خوب ننوشته باشم، اما باید اعتراف کنم که همیشه کفهای که در آن رنجها و نگرانیهای مردم ریخته شده، بیشتر بوده است؛ موضوعهایی که حالا نزدیک به یکسالونیم است تحت تأثیر ابربحران بزرگی قرارگرفته و برای من خبرنگار تجربه جدیدی را رقمزده است. ماجرا مربوط به خیلی وقت پیش است. حدود 18 ماه پیش؛ زمانی که رسانههای محلی اصفهان، خبر از بستری یک جوان 27ساله اصفهانی مشکوک به کرونا در بیمارستان خورشید دادند. هیچگاه فکر نمیکردم پیگیری این خبر و پرسوجو درباره صحت آن که منجر به نوشتن گزارشی با تیتر «اصفهان علیه کرونا» شد، قرار است اولین مواجهه من خبرنگار پس از هفت سال کار در حوزه رسانه و با محوریت اجتماعی با خبرنگاری بحران و همچنین با بحرانِ بزرگ و عجیبغریبی اتفاق بیفتد که به قول وزیر بهداشت، شاید هر صدسال یکبار، جهان شاهد آن باشد؛ بحرانی که شاید نهتنها من، که خیلی از خبرنگارها و روزنامهنگارهای حوزه اجتماعی که در تمام طول سالهای کار حرفهای خود، مصائب و رنجها و دردهای مردم را از نزدیک دیده و لمس کردهاند، گمان نمیبردیم قرار است بدتر از خیلی از بحرانها و فاجعههایی باشد که مردم در گوشه و کنار کشور با پوست و گوشت خود آن را لمس میکنند و ما تا به الان بارها آن را دیدهایم و منعکس کردهایم.
کرونا، اما خیلی بیرحمتر از این حرفها بود و همه گمانهزنیها و تصوراتمان را بر هم زد. کرونا «بحرانی» بود متفاوت از همه «بحران» ها! ناشناخته و پیچیده. نامعلوم و مبهم. این بحران از چین شروع شد؛ اما این بار به جای یک ناحیه، یک منطقه، یک شهر، یک استان و حتی یک کشور و یک جهان را درگیر خود کرد و حالا و بعد از یک سال و هفت ماه هنوز هم دستبردار نیست و همین هم اتفاقا کار را هرروز سختتر از روز قبل کرد؛ چراکه کرونا هرروز چهره جدیدی از خود نشان میداد و ما خبرنگارها هیچگاه برای مواجهه با چنین بحرانهایی آموزش ندیده بودیم و راه و رسم مواجهه با آن را بلد نبودیم. اما چارهای نبود. چه باید میکردیم؟ وقت دست روی دست گذاشتن نبود. بحران همهجا را درگیر کرده بود و خواسته یا ناخواسته و بهطور ناگهانی همه درگیر شده بودیم.
اولین مواجهه ما خبرنگارها با این بحران، دقیقا از همان روزهای ابتدایی شروع شد؛ هرچند قرار بود دو هفته بعد همهچیز به روال عادی خود بازگردد. سوژه و محوریت اغلب گزارشهای خبری و میدانی از همان ابتدای کار تاکنون به کرونا و بیماری کووید 19 اختصاص پیدا کرد و مطالبهگری، چه از مسئولان و مدیران و چه از مردم، برای کنترل و مدیریت اوضاع ناآرام سرلوحه کار خبرنگاران قرار گرفت. حضور در بیمارستانها و سانترهای کرونا، گفتوگو با مسئولان و مدیران مختلف، تهیه گزارش در رابطه با وضعیت اقشار آسیبدیده در اوضاع کرونایی همچون مددجویان زندانی، کارتنخوابها، جانبازان، سالمندان، کودکان کار و… درخواست واکسیناسیون عمومی و صدها گزارش دیگر با محوریت کرونا ازجمله فعالیتهایی است که خبرنگاران حوزه اجتماعی در این دوران انجام دادهاند.
حالا بیش از یک سال و شش ماه از شیوع کرونا گذشته و منِ خبرنگار در این بازه زمانی صدها گزارش با محوریت کرونا نوشتهام و با وضعیتی که در آن به سر میبریم و آینده نامعلومی که پیش رویمان است، نمیدانم که توانِ نوشتن چه تعداد دیگر را خواهم داشت؛ قطعا این تجربه سختترین تجربه در کارنامه کاری من خبرنگار خواهد بود، تجربهای که توأم بود با مشاهده زنان و مردانی که با هزار و یک امید از جدال با مرگ سربلند بیرون نیامدند و زیر خروارها خاک خوابیدند، بیماران مبتلا به کووید 19 که برای رهایی از بیماری لحظهشماری میکردند و خانوادههای عزاداری که به دلیل شرایط خاص داغ سوگ تا ابد در دل آنها خواهد بود و هیچوقت فرصت عزاداری نخواهند داشت، کودکانی که حسرت داشتن پدر و مادر به دل آنها ماند، پرستاران و پزشکانی که مثل برگ درختان در پاییز، یکی پس از دیگری ریختند، آدمهایی که از ترس بیپولی و ازدستدادن کسبوکارشان خودکشی کردند و جامعهای افسرده و منزوی که معلوم نیست در دوران پساکرونا به چه سمتوسویی حرکت میکند … .
مواجهه با بحرانها همیشه تلخ و ناخوشایند است. بحران همیشه ناگهانی و یکباره اتفاق میافتد و کسی را خبر نمیکند، کرونا اما انگار بحرانی فراتر از همه بحرانهایی است که تاکنون پشت سر گذاشتیم؛ حتی برای خبرنگارانی که سالها و ساعتها نحوه مواجهه با بحران را آموزشدیدهاند یا بهواسطه شغل خود در آن حضور یافتهاند؛ اتفاقی که کاش همان صدسال یکبارش هم رخ ندهد!