کسی که نامش با نابودی آثار صفوی در اصفهان گره خورده، در این کتیبه به تاریخ 1298 قمری نامش در کنار ناصرالدینشاه بهعنوان مرمتگر ذکر شده است. پس باید بیمعطلی پابهرکاب شد و اینبار به دنبال ردپای یکی از بدنامترین چهرههای تاریخ اصفهان، آن روی سکه ظلالسلطان را با نگاهی نو بررسی کرد.
اسم من سلطان مسعود میرزاست. ظلالسلطان در کتاب خاطراتش با نام سرگذشت مسعودی خودش را اینطور معرفی کرده: «اسم من سلطان مسعود میرزاست، ملقب به ظلالسلطان. در سنه 1266 ه.ق در ماه صفر در بیستم ماه، روز شنبه طلوع آفتاب به دنیا آمدم. پسر دویم ناصرالدینشاه و فرزند سیم… .» عفتالدوله، مادر مسعود میرزا، از نسل قاجارها نبود و ناخودآگاه بخت پادشاهی را از پسر جاهطلبش گرفت. هرچند مسعود میرزا تا اواخر پاییز سال1304 قمری بر یکسوم خاک ایران حکومت میکرد و عملا پادشاه بیتاجوتخت قاجارها بود. از این سال به بعد بود که ناصرالدینشاه به دلیل وحشتی که از این پسر مقتدرش داشت، حکومت همه نقاط ایران، جز اصفهان نگونبخت را از او گرفت! تخریب بناهای اصفهان از این لحظه آغاز شد.
عشق اول
خفته در امامزاده احمد
«زن من که دخترعمه من باشد و در این سفر برای من عقد کردند، دختر مرحوم میرزاتقی خان اتابک اعظم است که صدراعظم دولت علیه ایران بود».
حرمسرای ظلالسلطانی در اصفهان شهرت زیادی دارد؛ اما در سال 1282 قمری اولین ازدواج او در شانزدهسالگی در تهران اتفاق افتاد؛ آنهم با همدمالسلطنه دختر میرزاتقی خان امیرکبیر. هنگامی که رکابزنان از سردر قیصریه به بازارچه حسنآباد برانیم، امامزاده احمد، 147 سال است که میزبان مزار اولین عشق ظلالسلطان یعنی همدمالسلطنه و حاصل این عشق یعنی عزیزالسلطنه است. توجه سلسله قاجار به این امامزاده و همسایگی آن با یکی از کانونهای اصلی قدرت در اصفهان آن روزگار یعنی خاندان نجفی مسجد شاهی یکی از علتهای دفن اولین همسر شازده مسعود میرزا در این امامزاده است. هنوز خاطره تشییعجنازه باشکوه این زن نامدار که ظاهرا در هنگام زایمان از دنیا رفته، در حافظه تاریخی اصفهانیها باقی مانده است. روزنامه فرهنگ، اولین روزنامه تاریخ اصفهان که خود ظلالسلطان بانی آن بود در شماره 25 خود گزارشی از تشییعجنازه دختر امیرکبیر منتشر کرده: «… روز مزبور به جهت حفظ مراتب احترامات آن مرحومه معظمه، جمعی از علما و مجتهدین عظام… و سـایــر شاهزادگان و تمام صاحبمنصبان نظامی و حکومتی… در تشییعجنازه محترمه او حاضر شدند…یک دسته موزیکالچی و صد نفر سرباز و شش اسب یدک سیاهپوش و پنجاه خوانچه و نوحهخوان و سایر لوازم احترامات برای تشییع او آماده شد… .»
از دولتخانه صفوی
تا دولتخانه قجری
چند قدم پایینتر از مزار دختر امیرکبیر، خانهای تاریخی به نام او وجود دارد. اما حرمسرای ظلالسلطان و یکی از محلهای اصلی اسکان خودش در قلب دولتخانه صفوی قرار داشته است. پس از امامزاده احمد به موزه هنرهای معاصر میرویم. در روزگاری که خبری از خیابان استانداری نبود، مجموعهای درهمتنیده از بناهای تاریخی شامل رکیبخانه و باغ کاج و تالار سرپوشیده و چهلستون و چند بنای دیگر، دولتخانه ظلالسلطان را در اصفهان تشکیل میداد. عجیب اینجاست که بسیاری از این بناها که در دوره قاجار هم مرمت و بازسازی شده بود به دست خود مسعود میرزا تخریب شد؛ مثل تالار سرپوشیده که امروزه فقط پایه ستونهایش، زینتبخش حوض چهلستون شده است. وقتی وارد موزه هنرهای معاصر میشویم ناخودآگاه دیوار بلند ضلع جنوبی نگاه را به خود فرامیخواند. از عکسهای قدیمی اصفهان پیداست که انگار این دیوار زمانی با انبوهی از شاخ حیوانات شکارشده توسط شازده مزین شده است و چه تزیین خونباری! بیگمان شکار علاقه اصلی ظلالسلطان در زندگی هفتادسالهاش بود. بخش اعظم خاطرات او به شرح پر آبوتاب شکارهای شاهانه اختصاص دارد. بیهوده نـیـست که عدهای انقراض برخی از گونههای جانوری مثل ببر مازندران را به گردن ظلالسلطان و تیر و طایفه قجریها میاندازند! این هم از طنز روزگار است که قمیشلو که یکی از شکارگاههای اصلی ظلالسلطان بود امروزه یک پارک محافظتشده برای حفظ گونههای جانوری است.
امنیت یا میراث فرهنگی؟ مسئله این است!
در روزگاری که دولت قاجار در اوج فلاکت اقتصادی از نداشتن یک نیروی نظامی مـنـسـجـم مینـالـیـد، مسعود میرزای ظلالسلطان در اصفهان یک قشون بیستویک هزار نفره تدارک دیده بود که مربیهایش را از اتریش و لباسهای متحدالشکلش را از آلمان آن روزگار آورده بود. در سایه این قشون مقتدر، بوی خوش امنیت برای مدتی در اصفهان به مشام میرسید. اما این تعداد سرباز به فضایی برای زندگی و مشق نظام نیاز داشتند و از بد حادثـه قرعه به نام کاروانسراها و میدانهـای تـاریـخــی اصـفـهـان افــتــاد. مــیـدان چهار حوض و مـیـدان نقشجهان و کاروانسرای سلطانی (هتل عباسی) پادگان شد. از موزه هنرهای معاصر که به سمت چهارباغ رکاب بزنیم، زیر سایه نخلهای مقابل هتل عباسی، میتوان هنوز صدای تاریخ را شنید. صدای بشینپاشوی سربازان در صبحگاه پـادگـان عصر ظلالسلطان.
باغ نو، مدفن تاریخ اصفهان
اگر موج گـسترده تخریب بناهای تاریخی اصـفـهان به نام ظلالسلطان ثبت نمیشد، کارنامه این شازده قجری خیلی هم تفاوتی با کارنامه اقوام دیگرش در سایر نقاط ایران نداشت. اما تخریب حدود 30 باغ و کاخ فقط در محور چهارباغ و نابودی دهها کاخ و کوشک و سردر و حمام و باغ و مجموعه تاریخی در محدوده دولتخانه نقشجهان و دولتخانه سعادتآباد در ساحل زایندهرود، از ظلالسلطان هیولایی بیرحم در تاریخ ساخته است. اما دلیل این همه تخریب و بدنامی چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید به باغ نو برویم؛ جایی که بسیاری از مصالح و تزیینات این بناهای تخریبشده صرف ساختن آن شد. از خیابان طالقانی به سمت خیابان جهاد رکاب میزنیم. در قدیم خیابان طالقانی را به نام خیابان خشک میشناختند؛ اما از وقتی ظلالسلطان در آن درختکاری کرد نامش شد خیابان خوش. امروزه انتهای خیابان جهاد به اتوبان ختم میشود. اینجا محدوده تاریخی باغ نو است؛ جایی که هنوز هم در کـوچــهپــسکوچههایش نام صارمالدوله و اعضای فامیل مسعود دیده میشود. یکی از سردرهای تاریخی باغ در همسایگی مرکز آموزش جهاد کشاورزی هنوز هم به چشم میخورد؛ باغی که ظلالسلطان عاشقش بود و با صرف هزینهای گزاف برای تاریخ اصفهان بنا شد، امروزه در کوچههای همین شهر مثل شکر در آب حل شد و از میان رفت. کلود آنه، گردشگر فرانسوی، در کتاب گلهای سرخ اصفهان این باغ را توصیف کرده: «باغ نو در حدود نیمساعت از مرکز شهر به دور است. تمام این ملک که وسعت زیادی هم دارد با دیوارهای کاهگلی بلند به ارتفاع چهارمتر احاطه شده است. در کنار در بزرگ و کالسکه روی باغ نگهبانانی گماشته شدهاند. از این در به باغی وارد میشویم که هر دو سوی آن نیز دیوارکشی شده. باید از صحن دیگری گذشت تا به پای ساختمان بلند یک طبقهای رسیده که اقامتگاه روز حاکم است. اندرون از بیرونی کاملا جداست». ظلالسلطان تا زمانی که حکومت بخشهای زیادی از ایران را در اختیار داشت هنوز به پادشاهی امیدوار بود؛ اما وقتی در 1304 عزل شد این امید به ناامیدی بدل شد و ظلالسلطان با وجود مخارج زیادی که نگهداری بناهای تاریخی اصفهان داشت دیگر دلیلی برای حفظ و حراست از آنها نداشت. چهره مرمتگر و مترقی او که زمانی اولین روزنامه اصفهان را تأسیس کرده بود و مدرسه همایونی را به تقلید از دارالفنون در عمارت هشتبهشت افتتاح کرده بود عوض شد. از سوی دیگر، در راستای دستور ناصرالدینشاه برای فروش زمینهای دولتی، فروش باغها و بناهای صفوی به شرط تخریب، سود اقتصادی فراوانی هم به جیب مسعود میرزا سرازیر کرد و این سرنوشت تلخ اصفهان بود زیر چکمه ظلالسلطانی.