عمری است که این خانه عزادار حسین است

چشم‌هایش تر می‌شود؛ وقتی دهان به گفتن باز می‌کند. اشک‌ها بی‌اختیار پهنای صورت را می‌گیرند و سر می‌خورند روی گونه‌ها.

تاریخ انتشار: 02:28 - پنجشنبه 1401/05/13
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه
no image
بغض استخوانی می‌شود در گلو. می‌پیچید به تک‌تک تارهای صوتی؛ به صدایی پر از اندوه و می‌نشنید در گــوشه چشــم‌هــای زن میــان‌سالی که نگــاهــش را دوختــــه بــه سمـــت درهـــای کــــوچــک و چــــوبــی پــلاک شمـــاره «30»؛ خانه‌ای قجری، پر از عظمت و شکوه که حالا امسال، سومین سال است که کرونا درهایش را به روی عزاداران حسینی بسته است: «از بچگی پای روضه‌های این خانه نشسته‌ام. نمی‌توانم دل بکنم از محرم این خانه.» خــانــــه هنـــوز همــان خــانــه اســـت؛ بـــا دو«اشـکــــوب» و چنـــــد در ورودی. بـــــا شاه‌نشین‌های گچ‌کاری شده و طاق‌های ضربی. با اتاق‌های تودرتو و شیشه‌های کوچک رنگی و گردوغباری چندین و چندساله؛ نشانی از دوران قاجار؛ لابه‌لای کوچه و پس‌کوچه‌های باریک چهارباغ پایین و ایستاده در کوی «آقاجان بیک». کمتر کسی است که نام خانه «بنکدار» به گوشش نخورده و در دهه اول محرم‌الحرام پای روضه‌ها و وعظ و خطابه‌های آن ننشسته باشد؛ خانه‌ای که عزاداری در آن قدمتی به درازای دو قرن دارد و راز و رموز نهفته‌ای را در دل خود جای داده است و سینه‌اش مخزن‌الاسرار  آن‌هاست که پا به اتاق‌ها و حیاط آن گذاشته‌اند. زنان و مردانی که به عزای اباعبدالله الحسین(ع) نشسته‌اند و بر سرنوشت او و صحابه‌اش با خون‌دل گریسته‌اند.
اعجاز  عزاداری حسینی
خــانـــه «بنـکـــدار» را بـــه معجـــزه‌هـــا و حاجت‌روایی‌هایش می‌شناسند. می‌گویند چه معجزه‌ها که در آن رخ نداده و چه اتفاق‌ها  که درودیوار این خانه را در بهت و حیرت فرو نبرده است: «هیچ‌کس در محرم دست‌خالی از روضه این خانه برنگشته. همه اینجا حاجت گرفتند.» سال‌هاست که معجزه و حاجت‌روایی به نام این خانه گره‌خورده و داستان‌ها و روایت‌های درست و نادرست درباره‌اش، دهن به دهن
چرخیده و به گوش اصفهانی‌ها رسیده تا در دهه اول محرم، آن‌ها را با هزارویک امید راهی خود کند؛ روایت‌هایی که می‌گویند «آقا «سیدحسن بنکدار»، در سال ۱۲۲۸ قصد می‌کند خانه‌ای بزرگ و مناسب برای روضه امام حسین (ع)  بخرد و روضه قدیمی خود در سرای گلشن را به این خانه منتقل کند. او ملک را به واسطه شخصی پیدا می‌کند؛ اما ملک در تملک یکی از متنفذان قاجار بوده و او هم به فروش رضایت نمی‌دهد؛ حتی به شخص سیدحسن بنکدار، اهانت هم می‌کند. صاحب‌خانه شب‌هنگام بانویی نورانی را در خواب می‌بیند که به‌خاطر رفتارش با آقاسیدحسن او را سرزنش می‌کند: «تو فرزند ما را  که برای برپایی مراسم جدش سیدالشهدا می‌خواست خانه‌ات را بخرد، در نهــایت بی‌ادبــی و تحقیــر از اینجـــا بیرون کردی… وای بر تو!» صاحب‌خانه سراسیمه از خواب می‌پرد. همان نیمه‌شب آقاسیدحسن را پیدا کرده و خانه را به او می‌بخشد؛ با این شرط که «مرا ببخشی و قول بدهی تا وقتی ممکن است خودت و فرزندانت دست از دامن این خانواده برنداری و هر سال مراسم عزاداری جدت امام حسین را در دهه اول محرم همین‌جا برگزار کنی. » آقا سیدحسن هم به عهدش وفا می‌کند و از همان سال تا نیم قرن بعد، این خانه را سیاه‌پوش محرم می‌کند و درهایش را به روی عزادران می‌گشاید. در پنجاه و ششمین سال برگزاری عزاداری، آقاسیدحسن در حال خواندن روضه ظهر عاشورا، روی منبر فوت می‌کند. پس از او سید مرتضی بنکدار، سید مهدی بنکدار و سید جواد بنکدار و پس از آن‌ها نیز سید فرهاد، پرچم‌دار عزای اباعبدالله الحسین(ع)می‌شوند.»چشم‌وچراغ خانه بنکدارها تا همین سه‌سال پیش و قبل از شیوع کرونا روشن بود. ده روز اول محرم، وقتی کوچه هنوز غرق تاریکی و روشنی بود، وقتی که صدای «الله‌اکبر» اذان صبح رها می‌شد در کوچه‌پس‌کوچه‌ها و شهر را بیدار می‌کرد، درهای سیاه‌پوش خانه بنکدارها به‌روی مردها و زن‌های عزادار باز می‌شد و آن‌ها را به دل خود جای می‌داد تا سنگ صبور و شنوای اسرارشان شود و رازهای مگوی انبوه جمعیت سیاه‌پوش را در سینه جای دهد. آن‌ها  که عزای این خانه را به چشم دیده‌اند و سال‌ها محرم خودشان را از گوشه و کنار شهر به خانه بنکدار رسانده‌اند، می‌گویند ازدحام جمعیت در این روزها برای شرکت در مراسم عزاداری مثال‌زدنی است: «جای سوزن‌انداختن در خانه نبود. عزاداران برای شرکت در مراسم در کوچه صف می‌کشیدند تا بتوانند داخل شوند.» همسایه‌ها به پشت‌بام‌ها می‌رفتند و از آنجا نظاره‌گر شور حسینی بودند: «بعضی‌ها هم در کوچه زیرانداز می‌انداختند و شنوای صدای واعظ و مداح بودند.» این‌ها حرف‌های زنی است که 30 سال در مراسم عزای خانه بنکدار شرکت کرده. خادم خانه بوده و سال‌ها دل به دل روضه‌ها و خطابه‌های نقل‌شده در آن داده: «از اذان صبح به اینجا می‌آمدم تا دم‌به‌دم غروب. زیارت عاشورا در این خانه با آداب مخصوص برگزار می‌شد. خیلی شلوغ می‌شد. جای سوزن‌انداختن نبود. هر کس یک‌بار برای عزاداری به اینجا می‌آمد، مشتری هرساله می‌شد و دیگر نمی‌توانست از عزای اینجا دل بکند. چه آدم‌هایی که با حاجت‌های بسیار پا به این خانه گذاشتند و حضرت اباعبدالله را واسطه قرار دادند تا حاجت‌روا شوند. یکی بچه می‌خواست و دیگری شفای بیمار؛یــکی عــاقبــت‌بــه‌خیـــری و… . خیلـــی‌هـــا استکان چای نذری را گرو می‌کشیدند تا زمانی که حاجت‌روا شوند. تاسوعا و عاشورا هم مراسم شمایل‌گردانی برگزار می‌شد. واعظان بزرگی مثل حاج‌آقا رحیم ارباب در این خانه به وعظ نشسته‌اند.» زن جوان دیگری که سال‌ها پیش دوبار در این مراسم عزاداری شرکت کرده هم می‌گوید: «مراسم عزای خانه بنکدار را هنوز یادم است؛ خانه‌ای قدیمی و گلی در کوچه‌پس‌کوچه‌های خیابان چهارباغ. صبح تا ظهر دهه اول محرم آنجا مراسم روضه‌خوانی برگزار می‌شد. زن ها و مردها از اذان صبح برای اقامه نماز به آنجا می‌آمدند. ورودی خانه در کنار در چوبی و نیم‌دایره، پیرمردی لاغراندام با شالی سبز، یک استکان چای و لقمه‌ای نان و پنیر به دست عزاداران می‌داد. می‌گفتند تبرک است. پیرمرد زن ها را به طبقه دوم خانه هدایت می‌کرد. هــر ســال محــرم، نــرده‌هــای خــانــه را با پارچه‌های سیاه می‌پوشاندند. پله‌های بــاریــک و کـم‌عــرض را طی می‌کـردیــم تا به مکــانی برسیــم که دورتادورش را اتاق احــاطه کرده بــود. ایوانی باریک هــم روبــه‌روی اتـــاق‌هــا بــود. مـــی‌گفتنــد روضـــه‌خوانی در اینجا قــدمتـــی بیــش از 200سال دارد. در روزهای محرم، آن‌هایی که به خانه بنکدار می‌آمدند و حاجت داشتـنـــد، استکـــان‌هـــای چــــای را گـــرو می‌کشیدند و نذر می‌کردند اگر به حاجت رسیــدند، یک جیــن استکــان بخــرنــد و در خـانــه بگــذارنــد. بـرخی قند می‌آورند. بعضی‌ها هم پول نقد می‌دادند برای تهیه بساط عزاداری. مراسم روضه‌ای که برگزار می‌شد، آن‌قدر باشکوه و باعظمت بود که آنجا ر ا به نقطه‌ای امن و دل‌نشین برای عزاداری امام حسین (ع) تبدیل می‌کرد. حیف که سه سال است به‌خاطر کرونا عزاداران نتوانسته‌اند مراسمی اینجا برگزار کنند!»
عزا هنوز پابرجاست
درهای خانه امسال هم بسته است؛ اما عزاداران به‌رسم سال‌های پیش و در همان موعد همیشگی راهی کوچه «آقاجان‌بیک» می‌شــونــد. کــوچــه را مفــروش می‌کنــنــد و بســــاط چـــای و خــرمـــای نـــذری را بـــه راه می‌اندازند و به احترام امام حسین(ع)، دوزانو می‌نشینند. دل به صدای مرد پیری می‌دهند که راوی رنج و مصبیت حضرت اباعبدالله الحسین و خانواده‌اش است. زن‌ها چادر سیاه به سر کشیده‌اند و همچـون فــرزنــدازدســت‌داده‌هــا مـــویه می‌کنــنـــد. مردها سر در گریبـــان فــروبرده‌اند و غــم تــوی چشــم‌هایشــان هــویداست. زیرلب «یـاحسیــن» زمــزمه می‌کنـــند. کوچه‌پس‌‌کوچه‌های حوالی خانه بنکدار پرشده از صدایی که می‌خواند: «حسین، غریب مادر… .» آفتاب که طلوع می‌کند، رهگذران صبحگاهی برای لحظه‌ای کوتاه به تماشای مراسم عزا می‌ایستند. زیر لب با عزاداران هم‌خوانی می‌کنند. عزاداران مراسم را تا ساعت 8:30 ادامه می‌دهند. بعضی هم خبر از درهای بسته خانه بنکدار ندارند. پرسان پرسان خانه را پیدا کرده‌اند تا برای یک‌بار هم که شده در مراسم عزای آن شرکت کنند و پای روضه‌های وصف‌ناشدنی‌اش بنشینند. خبر را که می‌شوند حسرت‌به‌دل، راهی خانه می‌شوند. زنی پر چادر سیاهش را به دل می‌گیرد و با بغضی که به گلو انداخته، می‌گوید: «کاش، محرم سال دیگر کرونایی وجود نداشته باشد و مراسم عزای این خانه با همان شکوه همیشگی برگزار شود.»
 
 
 
 
 
  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    لیلا مقیمی