چمران را اولینبار در فرودگاه سنندج دیدم
در جریان درگیریهای پاوه، رفته بودم کردستان؛ اما چون سنندج درخطر بود، ما را در همان فرودگاه سنندج نگه داشته بودند. اولینبار شهید چمران را از نزدیک، توی همین فرودگاه، بعد از قضایای پاوه دیدم؛ البته با توجه به اینکه ایشان وزیر دفاع بودند، شناختی درباره ایشان داشتم؛ ولی خب دیدار چهرهبهچهرهمان توی فرودگاه بود و بعدها توی ستاد جنگهای نامنظم ادامه داشت.
کار بزرگ چمران در جنوب و نجات اهواز از سقوط
عــراق از یــکســو تــا نــورد اهــــواز (پنجکیلومتری) آمده بود و از سمت دیگر هم تا حمیدیه (25کیلومتری). هر آن امکان داشت بیاید اهواز را بگیرد و اگر اهواز گرفته میشد، خوزستان سقوط میکرد. توی این گیرودار، دکتر چمران بنا را بر این گذاشته بود که هر شب با کمک گروههایی که تدارک دیده بود، مثل ما، همراه با گروههای چریکی تیپ نوحد (کلاهسبزهای ارتش)، به دشمن ضربه وارد شود؛ بهصورتیکه نتوانند پیشروی کنند و مانع پیشرفت آنها شود. بدینمنظور دکتر چمران تصمیم گرفت از آب علیه دشمن استفاده کند. او سدی را در محل کوهه، 25کیلومتری اهواز بهسمت سوسنگرد، روی رودخانه کرخه کور تعبیه کرد؛ جایی که دشمن 300متری آنجا بود. بعد از آنکه سد احداث شد، آب انداختند و دشمن مجبور شد یک خیز به عقب برود و حتی خاکریزی جلوی خودش بزند. این کار نتیجهای جز دورکردن دشمن از حالت تهاجمیاش نداشت.
چمران با کمک آب ارتش عراق را دگرگون کرد
اقدام دیگر شهید چمران این بود که کانالی به عرض 100 متر از رودخانه کرخه به سمت اهواز ایجاد کرد؛ بعدازآن آب را انداختند توی خاک عراق. این اتفاق باعث شد عراق مجبور به زدن یک خاکریز بلند توی دل خودش بشود و درحقیقت برای خودش و پیشرویاش مانع درست کند. دکتر چمران با همین آب، عراق در حال حمله را به یک نیروی پدافندی که پشت خاکریزها قایم شده بود، تبدیل کرد و ازنظر استراتژیکی ارتش عراق را دگرگون کرد؛ یعنی آن را به یک عراق در حال پدافند درآورد.
چرا سردار قربانی روی نیروهای شهید چمران دست گذاشت؟
سردار قربانی، فرمانده لشکر 25 کربلا، بیشترین فرماندهانش را از نیروهای ستاد جنگهای نامنظم انتخاب کردند. چرا؟ چون هم شجاع بودند، هم فنون جنگ را میدانستند و هم اعتقادهایی که چمران داشت، در دل آنها نفوذ کرده بود. فکر میکنم مرتضی قربانی به همین دلیل، یکی از پیروزمندانهترین فرماندهان آن زمان شد.
چمران، چمران نشد؛ مگر با…
شهید چمران، شهید چمران نشد؛ مگر با تربیت خانوادگی، محیطی که در آن درس خواند، تلاشهایی که در آمریکا داشت و بعدازآن پشتپازدن به همه تسهیلات و امکانات و راهی لبنانشدن و در کنار امامموسی صدر قرارگرفتن. تمام این تجربهها و فشارها باعث شد از چمران انسانی ساخته شود که به هیچیک از مادیات دنیوی، علاقهای نداشته باشد و فنای فیالله شود. چمران با این روحیات ساخته شد.
چرا عنصری مثل چمران را گذاشتهاید جلوی تیر و گلوله عراق؟
زبان من از تعریف شهید چمران قاصر است. شاید بیشتر از ما، چمران را آدمهای آنطرف آبی میشناختند و به جایگاهش واقف بودند؛ همانهایی که در زمان جنگ معترض شدند چرا ایرانیها عنصری مثل مصطفی چمران را بردهاند جلوی تیر و گلوله عراق گذاشتهاند و نگران او نیستند.
ما آه در بساط نداشتیم؛ چمران در کارون زیردریایی ساخت!
چمران هرلحظه حضورش در جنگ، با آموزش همراه بود؛ بهعنوانمثال، رفته بود جوانهای موتورسوار توی شهرها را آورده بود جبهه و با آموزشهایی که داده بود، آنها را به دیدبانهای قدر تبدیل کرده بود. دیدبانهایی که با موتور میرفتند اطراف دشمن، دیدبانی میدادند و سرعت زیادشان باعث میشد دشمن هیچ دسترسی به آنها نداشته باشد؛ حتی گاهی پیش میآمد که دشمن با هلیکوپتر آنها را دنبال میکرد و با نفربر و ماشین نمیتوانست به آنها دسترسی پیدا کند. دکتر چمران، مهندسی درستی روی نیروها میکرد. او درست همان زمانی که ما در کمال فقر با دشمن میجنگیدیم و آه در بساط نداشتیم، درکارون زیردریایی میساخت.
شما دنبال شهید چمران میگردید، پیدایش نمیکنید
خاطرم هست بعد از شهادت آقای دکتر، هر عملیاتی که میرفتم، بعد از اتمامش، جایم را عوض میکردم و میرفتم لشکر دیگر. جوری شده بودم که یک جا بند نمیشدم. یکبار یکی از دوستانم از من پرسید: «چرا اینقدر از این لشکر به آن لشکر میروی و یک جا ثابت نمیمانی؟» در پاسخش گفتم: «نمیدانم. مدتی است احساس میکنم یکچیزی کم دارم.» آن بندهخدا رو کرد به من و گفت: «نخستین، من فکر میکنم شما دنبال شهید چمران میگردید. پیدا نمیکنید. چمران؛ یک نفر بود، تمام شد!»