انسانها دو دستهاند: گروهی، برای سالن پذیرایی خود میز سمت راست و گروه دیگری میز سمت چپ را برای استفاده ترجیح میدهند. شما از کدام دسته هستید؟ هر سلیقهای دارید، با احترام باید عرض کنیم که دو میز زیر هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند.
خطکش دست بگیرید و هرچقدر میخواهید طول و عرض آنها را اندازه بگیرید تا متوجه شوید دقیقا یکی هستند. ماجرا چیست؟ پس چرا ما ابعاد آنها را متفاوت احساس میکنیم؟ آیا خطای چشم رخ داده است؟ / دروغ
چیزی به اسم خطای چشم وجود ندارد
چشم خطا نمیکند. اتفاقا چشم پیام را بهدرستی منتقل کرده است؛ هرچه هست خطای تحلیل است. این «تحلیل» ما انسانهاست که بهراحتی دچار خطا میشود.
چقدر شما زرنگ هستید؟
بسیاری از افراد خود را زرنگ میدانند.برایتان آرزوی موفقیت دارم؛ اما آیا زرنگتر از شما هم وجود دارد؟ هنوز بهشخصه نتوانستهام لباسی را از بازار بخرم و مطمئن باشم نوجوانِ پشتِ دخل قیمت صحیح یا جنس صحیحی را به من عرضه کرده است. او فقط یک جوان بازاری در مقیاس کوچک بود که احساس میکنم از من زرنگتر بود. حالا در مقیاس بزرگتر چه خبر است؟
اگر با رسانههای غولپیکر و دستگاههای تبلیغاتی عظیمالجثهای روبهرو باشم که اتاق فکرها و کارشناسان خبرهای دارند، میلیونها دلار پول خرج میکنند، عاشق چشم و ابروی ما نیستند و تجربههای انباشتهای در استفاده از تکنیکهای رسانهای دارند، حالا چقدر میتوانم به اطلاعات عرضه شده از سوی آنها به ذهن خودم اعتماد کنم؟ چگونه میتوانم دچار تحلیل غلط نشوم؟
اندکی به تصویر زیر دقت کنید. چه اتفاقی افتاده است؟ به دنیای رسانه خوش آمدید. آیا به راستی رسانه چنین قدرتی دارد که واقعیت را دگرگون کرده و جای ظالم و مظلوم را عوض کند؟
نظریات گوناگونی در این باب وجود دارد؛ اما درمجموع میتوان گفت: بله؛متأسفانه رسانه چنین قدرتی دارد. امروزه روز، ما چیزی به نام «واقعیت» را از رسانهها نمیتوانیم مشاهده کنیم؛ آنچه هست فقط «بازنمایی» (representation) واقعیت است. بازنمایی الزاما به معنی دروغ گفتن نیست. اما همه حقیقت هم نیست.
ما در رسانهها آن چیزی را میبینیم که دروازهبان خبر یا کارگردان خبر تشخیص داده است از دریچه این قاب دوربین مشاهده کنیم. در نگاه دیگری، رسانهها واقعیت را نشان نمیدهند. بلکه خودشان واقعیت را میسازند و با پدیدهای به نام «فراواقعیت» روبهرو هستیم. اصطلاحهایی به نام «جنگ نرم»، «جنگ هیبریدی»، «جنگ سایبری» و «جنگ شناختی» با کمی تسامح به همین مسئله اشاره دارند. در این زمینه بیشتر سخن خواهیم گفت.
چه باید کرد؟
به طور اجمالی زودباور و عجول نباشید، اهل تحقیق باشید، از منبع معتبر استفاده کنید، چند منبع را با یکدیگر مقایسه کنید، اطلاعات و سواد رسانهای خود را بالا ببرید، با تکنیکهای رسانه آشنا شوید و در پایان؟ در پایان پس از این همه تلاش، ستاره قطبی را برای تشخیص راه فراموش نکنید!
نگاهی به نظریههای قدرت رسانه
حکایت بامزهای است که نگاهها به قدرت رسانهها چه مسیری را طی کرده است. در جنگ جهانی دوم هنوز تلویزیون استفاده نشده بود؛ اما دستگاه پروپاگاندای «هیتلر» که وزیر تبلیغات نابغهای به نام «گوبلز» داشت، چنان از رادیو، سخنرانی، سینما و پوستر بهخوبی استفاده کرده بود که ملت آلمان را از کوچک و بزرگ به قیام واداشته و در دل کشورهای رقیب هم رعب و وحشت ایجاد کرده بود. اینجا بود که نظریه «گلوله» یا «سوزن تزریق» متولد شد که به معنی تأثیر قوی رسانهها بود.
آنها مخاطب را منفعل میپنداشتند و گویی رسانه همانند گلوله جادویی است که وقتی به بدن اصابت کند، کار تمام است؛ اما بلافاصله پس از شکست آلمان در جنگ دوم، ورقها برگشت و عدهای از سوی دیگر پشتبام افتادند و گفتند اصلا رسانهها قدرتی ندارند و مخاطب فعال و انتخابگر است و رسانهها بیاثر هستند. از این حالت افراط و تفریط که خارج شدیم به نظریههای متعادلتری درباره قدرت رسانهها رسیدیم که در نمودار زیر آورده شده است.
اما اکنون که با شما صحبت میکنم چطور؟ امروز مجددا به سمت نظریههای قدرت قوی رسانهها حرکت کردهایم؛ هرچند نظریههای دقیقتری مطرح شده است و پلکانی که نظریههای امروزی در آن قرار دارند از ارتفاع پلکان نظریه گلوله یا سوزن تزریق پایینتر است.
مروری بر نظریهها
نظریه برجستهسازی (از نیوکامب): رسانهها نمیتوانند به مردم بگویند چگونه فکر کنند؛ ولی میتوانند بگویند درباره چه فکر کنند! احتمالا همین الان هم که شما و جامعه در حال فکر کردن به آن هستید، توسط رسانهها در ذهن شما برجسته شده است.
تکنیک: یک حاشیه را با تکرار مکرر، مهم جلوه میدهد. بحرانسازی میکند تا جمع از موضوع اصلی منحرف شود؛ حتی حرفها را تقطیع میکند. یک بخش از حرف را گرفته، قضیه را وارونه جلوه میدهد یا اولویت فکری مخاطب را عوض میکند.
نظریه مارپیچ سکوت (از الیزابت نوئل نیومن): هرچه دفاع رسانهها از یک واقعیت بیشتر شود، افراد کمتری جرئت مخالفت با آن را خواهند داشت.
تکنیک: مطابق این نظریه، وقتی جامعه به محاق میرود که گرداب و مارپیچ سکوت قدرت بگیرد. اقلیت 10درصدی جوّ میدهند، حرف میزنند و 90درصد دیگر جامعه را که تحلیل نداشته و رفتار گلهای دارند، با خود همراه میکنند. طوری که دیگران جرئت مخالفت با آنها را ندارند. هرچقدر گرداب بالا بیاید، مهیب میشود و کسی جرئت شکستن جوّ آن را ندارد.
داستان پادشاه لخت یادتان هست؟ مارپیچ سکوت وقتی فرومیریزد که کودک شجاعی فریاد بزند: «پادشاه لخت است!» در ایران این نظریه با ضربالمثل تلخی شناخته میشود: «خواهی نشوی
رسوا… .»
نظریه کاشت (از گربنر): واقعیت مطرحشده، طی فرایندی همانند یک دانه در ذهن مخاطب کاشته و نهادینه میشود، بر اثر تکرار آن پیام بهوسیله رسانهها آبیاری میشود؛ تا روزی که به مرحله برداشت برسد.
تکنیک: سعی میکند خبر دروغ یا تحلیل اشتباه را وارد بازی کند. گاه از «فیکنیوز» هم استفاده میکند که به معنی ظن یا خبر از اساس دروغی است که چند ویژگی منحصربهفرد دارد: اولا، خیلی شبیه واقعیت است و برای باورپذیری، رگههایی از حقیقت دارد؛ ثانیا موضوع داغی است که همه زمینه و آمادگی پذیرش آن را دارند. گاهی هم از «دروغ بزرگ» استفاده میکند. بعضی دروغها به قدری دقیق طراحی و با قدرت بیان میشوند که انسان تمایل دارد باورشان کند.
دروغ بزرگ، یعنی یک ادعای شاذ که از یک منبع قدرت بیان و تکرار میشود و جمع با آن همراهی میکند. شاهکلید تأثیر دروغ بزرگ، هیجانهاست. حس خشم، ترس، طنز و نفرت را برافروخته میکند. احساسات که غلبه کرد، مغز از کار میافتد و هر دروغی باورپذیر میشود. خصوصا وقتی با ترس و قدرت عجین شود.
نظریه دومرحلهای ارتباطات (از راجرز): واقعیت مطرح شده در رسانهها ابتدا به رهبران فکری و سپس بهوسیله آنها به پیروان منتقل خواهد شد. اگر واقعیت مطرحشده در رسانهها در محلهها نیز تأیید شود، مردم آن را بهتر میپذیرند.
مطالعه کتاب «تکنیکهای عملیات روانی در حوزه رسانه و خبر» از احمد قدیری ابیانه شما را با انواع تکنیکهای رسانه و مثالهای واقعی آنها در مطبوعات داخلی و خارجی آشنا میکند. با کمی جستجو در اینترنت محتوای این کتاب را برای دانلود پیدا خواهید کرد. توضیح آنکه تکنیکهای رسانه از دل نظریات رسانه به جوشش درمیآید.
تیم هزار چهره رسانه، همچون بازی مافیا، سلاحهای مرگباری در اختیار دارد! دوقطبی سازی، انگ زدن و برچسب زدن، انواع مغالطات، تداعی معانی، واژگان جانشین و همنشین، مقایسه، شوخی و طنز، جاذبههای جنسی، تطمیع، نوستالژی و استفاده از سلبریتیها از دیگر تکنیکهای پرکاربرد است.
پیام رسانهای ساخته میشود
دنیای امروز دنیای رسانه است و ما نمیخواهیم خدای نکرده به رسانههراسی برسیم، بلکه میخواهیم با آگاهی کافی به سراغ رسانهها برویم و در استفاده از آنها لذت هم ببریم.
یکی از ساده ترین اصول در استفاده از رسانه ها این است که متوجه باشیم «پیام رسانهای ساخته می شود». همه مردم تصور راحتی دارند که چطور یک ساختمان ساخته میشود.
ابتدا یک کارفرما وجود دارد و بعد مهندسی که نقشه سازه را میکشد. ملات و مصالح ساختمانی آماده میشود، گودبرداری و فونداسیون انجام میشود، بنایان و کارگرانی که آجر روی آجر میگذارند و ساختمان را بالا میبرند. پیام رسانهای هم چندان فاصلهای از این تصویر ندارد.
در اینجا نیز حتما کارفرمایی وجود دارد، پژوهشگر و سناریو نویس وجود دارد، معماران و مهندسان پیام وجود دارند و مواد اولیه لازم که با نسبت مناسب و خلاقانه ترکیب شوند، و حالا محصول شما ساخت شده، بستهبندی شیک میشود و آماده توزیع است.
شاید شما هم به شعبده بازی علاقه داشته باشید و فیلمهایی در این زمینه دیده باشید، اما دقت کنید که شعبده بازان واقعی در دنیای رسانهها هستند.
هنر جنگ
کتاب «هنر جنگ» مثال خوبی برای فهم استراتژی در میدان جنگ است. استراتژی هنر جنگ ژنرالها است. هنرجنگ اثر سانتزو (سونتزو) فرماندهی چینی دوران پادشاهی وو است که با 2500 سال قدمت به دست ما رسیده است و هنوز هم مورد توجه بسیاری از رهبران و فرماندهان جنگی معاصر است.
پایهایترین اصل کتاب این است که «جنگ بر اساس فریب بنا شده است.». او اعتقاد داشت «بالاترین هنر در جنگ این است که دشمن را بدون مبارزه شکست بدهید.»
شاید انیمیشن افسانه سه برادر یا حتی فیلم صخره سرخ را دیده باشید. اینها همه از کتاب جناب سان تزو الهام گرفته اند. سه دلاور به نامهای لیو بی، گوان یو و شانگ فی با یکدیگر پیمان برادری بسته تا آرامش و عدالت را برقرار سازند. اما در مقابل آنها نخست وزیر سائو سائوی حیلهگر با ارتشی یک میلیون نفره قرار دارد که ظاهرا به راحتی کسی جلودار او نیست.
اینجا است که به یکی از صفحات کتاب سان تزو می رسیم: زمانی که ارتش سائوسائو بر سر راه خود همه قلعه ها را فتح می کرد، فرمانده یکی از قلعه ها نقشه ای کشید و سرنوشت خود را تغییر داد. او از همه سربازان و مردم قلعه خواست که مخفی شوند و درب های قلعه را کامل باز بگذراند.
پیشقراولان لشکر سائوسائو که زودتر از همه به این قلعه رسیدند، با تعجب و دلهره به داخل قلعه خالی سرک کشیدند، اما وقتی از چیزی سر در نیاوردند، به میان لشکر خود پناه آوردند و از ترس نقشه ناشناخته ای که در انتظار آنها بود، توصیه کردند که مسیر حرکت ارتش را تغییر دهند. آری، استراتژی که در اینجا همان مدیریت «افکار عمومی» بود به پیروزی رسید!
پیگیر اخبار باشیم یا نباشیم؟
تاکنون سه کتاب از رولف دوبلی در ایران ترجمه شده است و او نامی آشنا در حوزهی روانشناسی و مهارتهای زندگی به شمار میآید. رولف دوبلی عمدهی شهرت خود را در سال 2011 پس از انتشار کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» به دست آورد. کتاب «پیگیر اخبار نباشید» مانند دو اثر دیگر دوبلی توسط «عادل فردوسی پور» و همکارانش به فارسی برگردانده شده است.
البته از این اثر ترجمههای دیگری هم وجود دارد اما خواندن کتاب با ترجمه فردوسی پور لطف خاص خود را دارد.
در بخشی از کتاب پیگیر اخبار نباشید میخوانیم که چگونه شبه دانش خلاقیت ما را سرکوب میکند. او میگوید: «من حتی یک فرد خلاق را هم نمیشناسم که معتاد به اخبار باشد؛ هیچ نویسنده، آهنگساز، ریاضیدان، فیزیکدان، دانشمند، موسیقیدان، معمار و نقاشی چنین نیست. از طرف دیگر، اشخاص بی نهایت غیرخلاقی را سراغ دارم که حجم عظیمی از اخبار را مصرف میکنند.»
شاید تناقض باشد که در یک رسانه خبری تبلیغ کتابی ضد خبری شود! اما صحبت دوبلی به معنی ناآگاهی و غفلت نیست. او اتفاقا طرفدار کتاب خواندن به عنوان جایگزین شبکه های اجتماعی است و می گوید در همین حد که اخبار به گوش شما میخورد کافی است، دیگر نیاز نیست به میزان زیادی جداگانه برای خواندن اخبار وقت بگذارید، بیشتر به فکر توسعه فردی خود باشید و اخبار مورد نیاز با شغل خود را در اینترنت جستجو کنید.
البته در کشور ما ایران که بیش از اندازه مردم سیاستزده و خبرزده شدهاند، شاید خود فردوسیپور هم به دستورالعمل دوبلی عمل نکند! اما انتخاب با شما است که چطور ورودیهای ذهن خود را کنترل کنید.
دوبلی می گوید: «ما وظیفه داریم همانطور که مراقب تغذیه جسمی خود هستیم، به تغذیه روانی خود هم اهمیت بدهیم و ببینیم که روزانه با چه محتواها و مطالبی روبرو هستیم. انسانهایی که به تغذیه جسمی و روانی خود بیتفاوت هستند نباید از مرگ زودرس گلایه داشته باشند. رسانههای خبری با خبرهای جذاب اما بیاثر روان ما را به نابودی میکشانند و باعث میشوند که تمرکز خود را روی مسائلی بگذاریم که هیچ کمکی به موفقیت ما نمیکند.»
عصر جدید!
ما در عصر احتمال به سر میبریم
عصر شک و شاید، عصر قاطعیت تردید
عصر پیشبینی وضع هوا، از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیت تردید، عصر جدید
عصری که هیچ اصلی، جز اصل احتمال، یقینی نیست
اما من، بی نام تو، حتی، یک لحظه هم احتمال ندارم
چشمان تو، عینالقین من. قطعیت نگاه تو، دین من است
من از تو ناگزیرم. من، بینام ناگزیر تو میمیرم
(مرحوم قیصر امین پور)