به گزارش اصفهان زیبا؛ آن روزها جوان بودم و جویای نام و برای خودی نشان دادن در عرصه خبر و رسانه؛ جنب و جوش و تحرکم دو چندان بود. برای یافتن سوژه و پیگیری و واکاوی آن تا ته خط میرفتم و دل به دریای گزارش، خبر و مصاحبه میزدم.
خوف و خطر برایم معنا و مفهومی نداشت و آنچه مهم بود خبر بود و گزارش و حل و فصل مشکلی از مشکلات مردم، که به دل مینشست و لبخند رضایت عموم را به دنبال داشت.
سمیرم من، شهری بود که سالها به بام ایران معروف بود و از سال 84 که جشنواره بزرگ صنایع دستی و گردشگری در آبشار معروفش برگزار شد، برند سرزمین هزارچشمه که اولین بار توسط همین روزنامهنگار مطرح و مخابره شد، دست به دست شد و دهان به دهان، تا اینکه همین عنوان شد برند تمامعیار جنوبیترین شهر و شهرستان اصفهان!
سرزمین هزارچشمه آن روزها و آن سالهای نه چندان دور، آب، فراوان داشت و چشمههایی که بودند خروشان؛ مدیر آب منطقهای تازهتأسیس شهرستان چند سالی پس از همان جشنواره بود که میگفت: بیش از پنج هزار چشمه در این شهرستان داشتهایم که امروز به زیر دو هزار چشمه رسیده و بسیاری از آنها خشکیدهاند.
امروز هم که یک دهه از آن مصاحبه میگذرد، به یقین با وجود این همه چاه مجاز و غیر مجاز، آن عدد به زیر یکهزار چشمه رسیده و سرزمین هزارچشمگان را به ناخوشی انداخته است.
سرزمینی که روزی درختان ارس سراسر کوهها و تپههایش را پوشانده بود و حیات وحش آن کوهساران سترگش را راسخ و استوار ساخته بود؛ مراتع و سبزهزارهایی که دیروز سبز و سرحال بودند و امروز اما طرحی خشک و بی آب و علف در انداخته.
هزارچشمگانش در کنار آواز پرندگان و چرندگان، چنان سرزمینی را خلق کرده بود که شاهان متعدد ایران باستان، ییلاق و شکارگاهشان سمیرم بود؛ اما این سالها چه خشکسالیها بر او رفته که به این حال و روز ناخوش افتاده.
سیب و آبشاران و چشمهساران و کوهساران بیهمانندش در این سالها کمرمق شدهاند و آن سرزندگی و طراوات گذشته نهچندان دور را ندارند؛ طراوتی که باز هم عنایت حضرت حق نزول برف و بارانی را میطلبد که پرچم سبز هزارچشمگان خوش را بالا نگه دارد و افراشته.
سمیرم شهر سیب و زندگانی
جنوبین وادی نصفجهان است
سمیرم خطه بادام و گردو
هزاران چشمه در بطنش نهان است
سمیرم سرزمین برف و باران
دنا دارد که هم عشق است و جان است