اینها را فاطمه ریاحی میگوید، مدیر خانه فرهنگ قائمیه. زنی که تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده و تجربه کاری حرفهای هم نداشته است. به واسطه پدرش که کارخانه داشته و خانوادهای که در آن زیسته، به فعالیتهای خیریه و کمک به دیگران علاقهمند میشود و تا وقتی در خانه پدر است، مراجعات زیادی برای کمککردن دارد تا اینکه پدر میمیرد و این جریان قطع میشود. میگوید: «وقتی مشکلات مردم را میدیدم، فکرم مشغول میشد، اعصابم خرد میشد و سرم درد میگرفت که نمیتوانم کاری کنم. من علاوه بر اینکه بیتفاوت نبودم و وجدان درد داشتم، از اینکه خودم تأمین هستم و مردمی در اطرافم هستند که در سختی زندگی میکنند، به مباحث دینی علاقه داشتم و در دین هم بیشتر به زکات و نیکوکاری و انفاق علاقه داشتم.»
او ساکن و اهل همین محل است. میگوید وقتی همه داشتند خانهها و زمینهاشان را به مهاجران میفروختند و میرفتند محلههای بهتر، او هم میتوانسته همین کار را بکند و از این محله برود. اما مانده و حضورش باعث ظهور و بروز یک موقعیت نسبتا خوب برای بقیه زنانی شده که در وضعیتی نامناسب مجبور به زیستناند. او معتقد است: «همه نباید مثل لاکپشت سرشان را توی لاک خودشان کنند و به اطراف بیتوجه باشند. در ضمن روحیهای که من دارم از همسن و سالهای خودم بهتر است. من حالم خوب است. احساس پیری و درماندگی نمیکنم. همسنهای من شبها نشستهاند قندشان را اندازه میگیرند و فشارشان را چک میکنند و منتظرند بچهها هی بهشان سر بزنند و عروس چهکار کرد و داماد چی گفت و …؛ من اصلا توی این بحثها نیستم.»
بومیبودن محله با وجود حضور مهاجران که اکثرا وضع مالی خوبی ندارند، این فرصت را به او میدهد که بتواند آسانتر افراد نیازمند را شناسایی کند و راهی نشانشان بدهد که بتوانند کمی از مشکلاتشان کم کنند. حداقل اثری که این فعالیتها دارد، ایجاد یک دورهمی است که زنانِ اینجا را کمی از فضای خانه دور کرده و شارژشان میکند تا بتوانند دوباره ادامه بدهند. ریاحی میگوید زنان صاحبِ پول خودشان هستند و البته پول را توی خانه خرج میکنند. این پولها کفاف زندگیشان را نمیدهد، ولی خب آبباریکه است. ریاحی هدف اصلیاش را نه همین درآمد کم بلکه شناسایی استعدادها و توانایی افرادی میداند که امکانات ندارند.
او در ابتدای کارش با زنی کار میکند که همسرش در دانشگاه صنعتی استاد است و به همین دلیل بازار خوبی پیدا میکنند برای فروش محصولاتشان. اما بعد از آن با یک شخص دیگر کار میکند و در پایان، کار را با ده ملیون ضرر جمع میکنند. میگوید: «با وجود این شکست و تجربیاتی که کسب کردم، این قضیه همانطور توی ذهن من بود تا یک روز توی همین امامزاده یکی از دوستانم که شوهرش راننده خیریه نذر اشتغال بود من را سوار کرد و من کیسههای این خیریه را دیدم پشت ماشین. پرسیدم اینها چیست و او گفت زنها کار میکنند و میدهند به خیریه که بفروشند. ما یک خانه داشتیم که میخواستیم خرابش کنیم و خیریه گفت اگر مکان با شما باشد ما کار برایتان میآوریم. به این ترتیب ما خانه را یک سال در اختیار این کار گذاشتیم. بعد که خانه را نیاز داشتیم، با هیئت امنای مسجد صحبت کردم که زیرزمین مسجد را بدهند به ما. طلاهایم را فروختم و چرخ خریدم. خیریه هم برایمان قالی زد. بعد یکی از بچههای محلمان دید که ما تحت چه فشاری کار میکنیم، ما را معرفی کرد به شهرداری و آنها این فضا را در اختیارمان گذاشتند.»
به این ترتیب خانم ریاحی میشود مدیر خانه فرهنگ قائمیه و چند سالی است اینجا علاوه بر فعالیتهای فرهنگی و آموزشی، کارگاههای مختلفی دارد که زنان در آن کار میکنند و محصولاتشان به فروش میرسد. در فرهنگسرا همهجور کلاسی برگزار میشود. از کلاس ورزشی گرفته تا پیشدبستانی و نقاشی و زبان و آشپزی و شیرینیپزی و خیاطی و دورههای مشاوره. علاوه بر این، زیرزمین سالن پاککردن و خردکردن و بستهبندی سبزیجات و درستکردن دیگر موادغذایی است و طبقه بالا کارگاه خیاطی. میپرسم این فضا، این کارها چه تاثیری روی روحیه افراد دارد؟ و او خودش را مثال میزند و میگوید: «ببینید خود من را درنظر بگیرید. شوهر من دو ماه پیش بر اثر کرونا فوت شد. خودم هم کرونا گرفتم. من به خودم گفتم باید به فعالیتهایم ادامه بدهم و دوباره شروع کنم به کارکردن. میتوانستم مثل خیلیها فقط گریه کنم و ناامید بشوم، اما گفتم باید کار کنم که ثوابش برسد به روح شوهرم. وقتم را که پر کنم حالم بهتر میشود. اصلا بیکاری بیماری است. من همیشه به خانمها هم میگویم که هیچوقت به خاطر پول کار نکنید. آب به این تمیزی وقتی یک جا بایستد، گندابه و مرداب میشود.» از مقاومتهایی که احتمالا مردان و خانوادهها برای کارکردن زنانشان در این فرهنگسرا دارند میپرسم و او تعریف میکند: «میآیند جیغ سر ما میکشند، دعوا میکنند. میآیند میگویند خانمم از صبح تا شب آمده اینجا و نیامده سر زندگیاش. من هم میگویم مسائل خانوادگی شما به ما ربطی ندارد و ما کسی را مجبور نکردهایم. البته به زنها میگویم که توی خانه کلکل نکنید. دعوا نکنید. دائم به آنها میگویم یا طلاق، یا تلاش برای آرامکردن زندگی و راه آمدن.»
-«چرا زنها همیشه باید سازش کنند؟»
-«چون مردها نمیکنند. آنها دست ما نیستند. خیلی از این مردها هم معتادند. ما به کسی که بخواهد کمک بگیرد کمک میکنیم.»
این روزها فرهنگسرا خلوت است و تعداد کمی از زنان برای کارکردن اینجا میآیند؛ هرچند که تعداد سفارشها هم کم است و مشتری نیز به همین نسبت کمتر شده است. رابطه خانم ریاحی با شهرداری خوب است و به او اعتماد دارند و او به دنبال گسترش کار و گرفتن مجوزهای مختلف برای محصولاتشان است. حالا دیگر خانم ریاحی با وجود تجربههایی که کسب کرده، بهتنهایی کار را نمیچرخاند و برای هر کارگاه و شغلی مسئول مشخصی گذاشته و امیدوار است آنها بتوانند بدون او هم این مسیر را ادامه بدهند.