البته با این قید که به قول آنها، بــایــد واکسیناسیون و حضور دانشآموزان در مدارس اجباری باشد. خبرنگار اصفهان زیبا در این گزارش میدانی به دو دبیرستان دخترانه و پسرانه در دو منطقه اصفهان سرزده و از حال و هوای بازگشایی مدارس، گزارش میدهد.
بابای مدرسه در حال آبوجاروی تعطیلاتِ حیاط دبیرستان دخترانه جامه طحاف است. چنددقیقهای مانده تا زنگ تفریح را بزنند. باغچهها، دیوارهای رنگآمیزیشده را در آغوش گرفته و درختان کاج میانهسال، به آن تکیه دادهاند. پلههای ورودی سالن ساختمان مدرسه پس از دو سال کرونایی، دوباره ضربه خور پای دختران دبیرستانی شده و حیاط بزرگ، در انتظار هیاهو و شلوغی و شیطنت، آفتاب میگیرد. دخترها، یکییکی، پوشیده در فرمهای سرمهای از پلههای سنگی پایین میآیند. در آفتاب ایستاده و مشغول نوشتن هستم که دختر نوجوانی پیش میآید و میگوید: «مدرسه مثل سابق شلوغ نیست؛ اما کیف خودش را دارد.»
ما به مدرسه نیاز داریم!
دانشآموزانِ حاضر، دوازدهمی هستند. از حسشان درباره ملاقات دوباره با دبیرستان میپرسم و آنها با شوق و خنده میگویند: «وای، اصلا هوای مدرسه، حیاط مدرسه، آن خوشگذرانیها، مسخرهبازیها و سربهسر معلمها گذاشتنها شیرینی دیگری داشت.» برای همین اصلا دوست ندارند به گذشته برگردند. یکی از آنها که سخنور جمع بهحساب میآید، میگوید: «تازه یک پشیمانی تاریخی هم داریم؟» میپرسم: پشیمانی؟! میگوید: «آره بابا! وقتی بچه بودیم، میگفتیم چه میشد اگر یک یا دو سال مدرسه نمیرفتیم و همهاش توی خانه بودیم، بخوروبخواب و تلویزیون… حالا ولی میگوییم کاش این آرزو برآورده نمیشد!» با تعجب و خنده میپرسم: چرا؟ همه باهم میگویند: «چون هم یادگیریمان اینجا بهتر است، هم معلمها بهتر درس میدهند؛ بهخصوص که امسال کنکور داریم.» دختر سخنور اضافه میکند: «توی دو سال گذشته هیچچیز از درس نمیفهمیدم؛ ولی مثلا امروز که درس عربی داشتیم، خیلی راضی بودم. بیشتر چیزهایی که نمیدانستم و ابهامهایی که در ذهنم بود، برطرف شد.» بعد به حیاط خالی مدرسه اشاره میکند و ادامه میدهد: «اگر با رعایت مسائل بهداشتی همهمان میآمدیم، خیلی راحتتر از این بود که توی مجازی با چشمهای خوابآلود حاضری بزنیم.» خنده حضار است که در آسمان میترکد. آنها آموزش مجازی را دوست ندارند و متفقالقول معتقدند: «وقتی سر کلاس هستیم، مجبور میشویم گوش دهیم.» یکی از آنها میپرد وسط بحث و میگوید: «مثلا من شخصا آلارم بیدارباش تلفنم را روی هفت، هشت و نه صبح تنظیم میکردم و فقط حاضری میزدم و چیزی هم نمیفهمیدم. معلم بنده پوشه صوتی یا پیدیاف ارسال میکرد؛ اما من در حال خواب بودم.» خندهها که ادامه پیدا میکند، یکی دیگر از دخترها میگوید: «ما به مدرسه نیاز داریم. کلا دوستش داریم. پدر و مادرهایمان هم خوشحالِ خوشحال هستند و میگویند: هورا! یه تحرکی هم میکنین.» به نظر آنها دوران کرونا برای درسخواندن افتضاح بوده و به قول خودشان: «نمرات بد بود، بدتر هم شد! آنهایی که درسشان بد بود، آمدند بالا و درسخوبها رفتند پایین. نمرات خوب شد و درس خواندن بد.» حالا اما همه حس و حال آنها به مدرسه و کلاس برگشته است. یکی از آنها با اشاره به حیاط بزرگ مدرسه میگوید: «البته اگر شلوغتر بود، حسهایمان بیشتر برمیگشت. اصلا کِیفش به شلوغی و هرجومرج است. ما امسال دوازدهم هستیم و بزرگتر مدرسه، کیفش به این بود که زیردستهایمان را میدیدیم؛ اما ندیدیم.» بعد هم اضافه میکنند: «روزگاره دیگه!» و جملگی میخندند. از گفتوگو با آنها که فارغ میشوم، به سراغ بابای مسن و خوشاخلاق مدرسه جامه طحاف میروم که آهسته و پیگیر، همچنان مشغول آبوجاروست. بچهها میگویند: «آقای قائدی بهترین بابای مدرسه دنیاست.» از بهترین بابای مدرسه دنیا درباره حس و حالش از بازگشت بچهها میپرسم. او هم میگوید: «حس خوبی دارم و خیلی خوشحالم. روحیه پیدا کردم. وقتی بچهها نبودند، حالم گرفته بود. من 35 سال است که کار میکنم و علاقه خاصی به همه بچهها دارم. وقتی آنها توی مدرسه نبودند، انگار هیچکس در این محیط نبود.» زنگ میخورد و بچهها به کلاس میروند.
از بازگشایی مدارس خوشحالیم
به دفتر خانم ناهید گلان، مدیر دبیرستان، میروم. او میگوید: «خیلی خوشحالم که مدرسه بازشده است؛ چون اینجا خانهها کوچک است و بچهها تفریحی ندارند. آنطرف شهر امکاناتی برای رفاه و بازی و شادی بچهها هست، ولی اینجا نیست؛ به همین خاطر حس میکنم مدرسه برای بچههای ما علاوه بر محیط درسی، یک مکان تفریحی هم هست. آنها انرژیشان را تخلیه میکنند و با گروه همسالانشان حشرونشر دارند.» به گفته خانم گلان «آموزش غیرحضوری برای بچههای ما سخت است؛ چون بیشتر آنها در خانه دستگاه “وایفای” ندارند و از داده تلفن همراه استفاده میکنند؛ اینجوری هم بیشتر وقتها نت قطع میشود و دچار مشکل میشوند. از طرف دیگر، گوشیهایی که استفاده میکنند، بهروز نیست و دائم مشکل داریم. تأمین هزینه اینترنت هم بهدلیل بالابودن جمعیت خانوارها که معمولا هفت، هشت یا نه بچه دارند و قاعدتا هفت یا هشت نفر از آنها محصل هستند، از دیگر مشکلات آموزش مجازی برای َآنهاست؛ برای همین اگر به مدرسه بیایند، دیگر متحمل این هزینهها نخواهند بود». مدیر دبیرستان جامه طحاف میگوید: «در این منطقه پدر و مادرها اجازه نمیدهند بچههایشان بیرون از خانه با گروه همسالانشان رفتوآمد و بازی کنند یا به گردش بروند. برخی از قسمتهای شهر باشگاه یا اماکن تفریحی دارند؛ اما بچههای این منطقه هیچ وسیلهای برای بازی و شادی و سرگرمی ندارند و همه چپزشان در مدرسه خلاصه میشود؛ بنابراین دوست دارند انرژیشان را همینجا تخلیه کنند و من هم با آنها موافق هستم.» از طرف دیگر، خانم گلان به نکته مهمی اشاره میکند؛ اینکه: «در مناطق دیگر شهر، سطح سواد والدین به اندازهای است که میتوانند به فرزندانشان کمک کنند، برایشان معلم خصوصی بگیرند یا از کتاب کمکآموزشی و «سیدی» و… استفاده کنند؛ ولی بچههای اینجا هیچکدام از این تسهیلات را ندارند و بههیچعنوان توان هزینهکردن برای معلم خصوصی ندارند. همه اینها به کنار، لپتاپ و کامپیوتر هم ندارند. بنابراین اینجا مشکلات عدیده داریم که بیشتر آنها به خاطر بضاعت کم مردم و مسائل فرهنگی است. نیمی از جمعیت مدرسه ما هم از اتباع تشکیلشده که آنها نیز مرفه نیستند. تعداد بچهها زیاد است و نمیتوانند رسیدگی کنند.» به همین خاطر است که مدیر این دبیرستان دخترانه ادامه میدهد: «همه ما از بازگشایی مدرسه خوشحالیم. وقتی مدرسه باز باشد، من یا معلمِ مدرسه صبح تا ظهر به مشغلههایمان رسیدگی میکنیم؛ ولی وقتی غیرحضوری باشد، مشکلات ساعات آموزشی یکطرف است و مشکلاتی که بعدازآن در فضای مجازی به وجود میآید، طرف دیگر. برای همین گاهی اوقات تا آخر شب درگیر این مسائل هستیم. از طرف دیگر هم، بیشترین مشکلات ما مربوط به قطعی اینترنت است، دبیرها میخواهند امتحان بگیرند و نت قطع میشود؛ چیزی که برای دبیرها زحمت مضاعفی ایجاد کرده است؛ همچنین بچهها از گروه خارج میشوند، غیبت میخورند، دیرآمدگی دارند و… به همین خاطر است که معتقدم آموزش حضوری چیز دیگری است. ما از قدیم میگفتیم آموزش چهرهبهچهره و چشمدرچشم با دانشآموز بسیار بهتر است. اگر اشکالی باشد، دانشآموز دوباره میپرسد و همین تکرار و تمرین باعث یادگیری بهتر آنها میشود.»
بچهها در کنار هم پیشرفت میکنند
گفــتوگــو که تــمــام مــیشــود، بـــه سراغ یکی از دبیرها میروم. الهام طالــبپــور، دبــیــر زیــســتشناســی، با 15 سال سابقه کار است و در این دبیرستان به دانشآموزان دهم تجربی زیستشناسی درس میدهد و برای دوازدهمیها سلامت و بهداشت. میپرسم از بازگشایی مدارس خوشحال است یا با آموزش مجازی بهتر ارتباط میگیرد؟ او میگوید: «مسلما آموزش حضوری خیلی بهتر است. در آموزش حضوری علاوه بر اینکه تدریس میکنیم، کمکم با روحیات بچهها هم آشنا میشویم؛ یعنی متوجه میشویم کدام دانشآموز سریعتر درس را میفهمد و کدام یکی دیرتر؛ بنابراین میدانیم که باید بیشتر توضیح دهیم یا اینکه باید برای کدامشان مثال بیشتری بزنیم تا بفهمند و درنهایت، تعامل بچهها باهم نیز موضوع بسیار مهمی است؛ مثلا وقتی موضوعی را مطرح میکنم، هرکدام از بچهها نظر میدهند و وقتی برای هم تکرار میکنند، انگار با همان حالت کودکی خود همدیگر را بیشتر و بهتر میفهمند که خیلی تأثیر میگذارد. بعدازآن، شادی و نشاطی است که در کلاس ایجاد میشود.» خانم طالبپور ادامه میدهد: «ما درباره مسائل غیردرسی همصحبت میکنیم. بچهها درددل میکنند و گاهی مشکلاتشان را با ما در میان میگذارند؛ اما الان در فضای مجازی، فقط یک حضوروغیاب و نهایتا درسدادن و رفع مشکل است؛ همین؛ مثلا پارسال من چهره برخی از دانشآموزانم را ندیده بودم و ازنظر روحی هیچ شناختی روی آنها نداشتم؛ درحالیکه در حالت حضوری میدانستم برخی از دانشآموزانِ من دانشآموزان خوبی بودند؛ اما وقتی در شرایط خاصی قرار میگرفتند، دچار استرس و اضطراب میشدند.» به همین خاطر، این معلم باسابقه معتقد است: «آموزگار در حالت حضوری میداند با این دانشآموز چطور برخورد کند؛ ولی در حالت غیرحضوری وقتی دانش آموز را ندیدهای نمیتوانی او را درک کنی. همه انگار یکسان هستند؛ یعنی تفاوتها احساس نمیشود و این کار را سخت میکند.» این در حالی است که به گفته خانم طالبپور «کار بیشتری انجام میدهی، ولی آن نتیجهای که دوست داری، عاید نمیشود؛ بنابراین حالت حضوری را به غیرحضوری ترجیح میدهم. من دانشآموزانم را مثل بچههای خودم دوست دارم. حس خاصی به آنها دارم؛ با شادیشان شاد و با ناراحتیشان ناراحت میشوم. ولی در حالت مجازی همه این چیزها را ازدستدادهایم.» خانم بتول صادقی، از دیگر دبیران پرسابقه این مدرسه، که مدرس تاریخ است نیز میگوید: «مگر میشود همهچیز را در نیمساعت توضیح داد و رد شد؟» او به همین خاطر تأکید دارد: «در آموزش مجازی، اصلا آن اثربخشی و بازدهی که مدنظر من است، به دست نمیآید؛ چون من در حالت عادی باید نود دقیقه تدریس کنم، اما حالا به 60 دقیقه تقلیل دادهشده است. مجبورم فشرده درس را توضیح دهم و رد شوم؛ اما مگر بچهها ربات هستند؟ حالا فرض کنیم که من درسم را بدهم و بروم و اوضاع را به همیار بسپارم؛ همیار تعدادی پرسش از پیش تعیینشده، میپرسد و تمام. آیا این کار، بازدهی موردنظر را به دنبال دارد؟! خیر.» برای همین است که خانم صادقی معتقد است: «بچهها بیش از هر چیز ازنظر عاطفی از بازگشایی مدارس خوشحال هستند؛ چون اینجا همدیگر را میبینند و انرژی میگیرند. درس خواندنِ مجازی اما بیاندازه سخت است؛ بهخصوص برای درسهایی مثل زبان خارجی و ریاضی. درسِ من اما یک درس حفظی است. میشود در فضای مجازی به آن پرداخت؛ اما اینکه بیایی اینجا و من انتظار داشته باشم در دو قسمت سیدقیقهای درس بدهم، کارایی موردنظر من ایجاد نمیشود؛ ضمن اینکه آیا سلامتی من و بچهها تضمین میشود؟ در یک کلاس چهلنفری، چطور میشود مجازی کار کرد؟ حالا گیرم که به سه گروه هم تقسیم شوند. این دستورالعملها روی برگه خیلی زیباست؛ ولی وقتی بحث عمل پیش میآید، کارایی لازم را ندارد؛ جز برای غیرانتفاعیها. کلاس من 43 نفر دانشآموز دارد.»
دوربین مخفی برای بازگشایی مدارس!
به دبیرستان پسرانه شاهد میرویم. مدرسهای شیک و نوساز که در همسایگی پارکی محلی در محله خواجه عمید قرار دارد و با دبیرستان جامه طحاف متفاوت است. حیاط مدرسه زیر آفتاب پاییزی شلوغ از حضور یک عالمه دانشآموز پسرِ شاد و شیطان است که حلقه در حلقه ایستادهاند و باهم صحبت میکنند. وارد حلقهها میشوم و با شوخی و خنده، پذیرفته. از حس و حال مدرسه پیداست که همه آنها از بازگشایی مدرسه خوشحال هستند. یکی از پسرها میگوید: «ما بیشتر درسها را به خاطر شرایطی مثل مشکلات اینترنت و…بهدرستی یاد نگرفتیم؛ اما اینکه تا اسفندماه به مدرسه نیاییم، بهتر است؛ چون میتوانیم زمان بیشتری برای درسخواندن داشته باشیم و درگیر رفتوآمد و…نباشیم.» آنها اغلب آخرین سال تحصیلیشان را در دبیرستان میگذرانند و به همین خاطر، نگرانیهای زیادی از بابت کنکور دارند. البته معتقدند که «برای درسهای تخصصی مثل ریاضی و فیزیک و زیست و… آموزش حضوری بهتر است؛ ولی برای درسهایی که در کنکور نمیآید، مجازی کفایت میکند.» از آنها درباره حسشان از حضور در مدرسه میپرسم. یکی جواب میدهد: «اینکه دوباره دوستانم را میبینم و درس میخوانم، انگیزه زیادی به من میدهد؛ البته من در خانه بیشتر و بهتر درس میخوانم!» میپرسم حالا خوشحالی یا نه؟ دستهجمعی میگویند: «خیلی خوشحالیم؛ اما اگر تکلیفمان را روشن میکردند که مدارس بهطور کامل بسته یا باز باشند، بهتر بود. ما واقعا از آموزش مجازی خسته شدهایم؛ از طرفی هم نمیشود آموزشها آنلاین و امتحانها حضوری باشد. آخر این چهکاری است که امروز بیاییم، فردا نیاییم، پسفردا دوباره بیاییم؟ چون کاری از دستمان برنمیآید، حسابی میخندیم.»
یکی از دانشآموزان شوخ و ریزهمیزه مثل پیام بازرگانی مدام میرود و میآید و با خنده و شیطنت میان مصاحبه میگوید: «همه اینهایی که میگویند از مدرسه آمدن خوشحال هستند، از دم دروغ میگویند. همه توی خانه نشسته بودند و راحت از روی کتابهایشان امتحان میدادند! دهمیها هم که دیگر برایشان هتل شده بود؛ چون همه امتحانهایشان غیرحضوری بود. ما دوازدهمیهای بدشانس باید بیاییم و حضوری امتحان دهیم.» بعد هم با خنده تأکید میکند: «این کلام آخر من است!» یکی من را نشان میدهد و میگوید: «این معلم ورزش است!»
ناگهان همه مدرسه برمیگردند و نگاه میکنند! میگویم نه بابا! من خبرنگارم. دوباره همه پراکنده میشوند! یکی دیگر میگوید: «آنقدر خوشحالم که خدا میداند.» در برابر آن، پسر دیگر میگوید: «هیچ حس خاصی ندارم.» یکی دیگر هم با خنده اضافه میکند: «دوربین مخفی است.»
بــاایــنحــال، هــمــه آنها یکصدا میگویند که صددرصد از حضور در مدرسه خوشحال هستند و دلشان میخواهد این روند ادامه پیدا کند.
خوشحالم و احساس مفیدبودن میکنم
با مشایعت یکی از معاونان مدرسه به دفتر آقای علیخاصی، مدیر دبیرستان، میروم و از حسوحال او درباره بازگشایی مدارس میپرسم. او هم مانند دانشآموزانش میگوید: «قطعا خوشحالم. طی این دو سال وقتی وارد مدرسه میشدیم و دانشآموزی نمیدیدیم، کار برایمان هیچ جذابیتی نداشت. میدانید، ما با حضور و وجود دانشآموزانمان میتوانیم نتیجه کار و تلاشهایمان را ببینیم؛ بنابراین من صددرصد با تدریس حضوری موافقم؛ البته به شرطی که حضور دانش آموزان و واکسیناسیون اجباری باشد و ما در برزخ این موضوع نباشیم که تعدادی از دانش آموزان واکسینه نشدهاند یا بهصورت دلبخواهی بیایند یا نیایند.»
میپرسم: آیا این روند بر روحیه خودتان هم تأثیرگذار است؟ میگوید: «بله. وقتی دانشآموزی نمیبینیم، عملا احساس میکنیم انگار کاری انجــام نــمــیدهیــم؛ درصورتیکه کارمان خیلی هم بیشتر است، ولی در آموزش حضوری احساس مفیدبودن میکنیم.» آقای علیخاصی ادامه میدهد: «من الان دو سال است که مدیر این دبیرستان شدهام. ابتدا حس میکردم کار مفیدی انجام نمیدهم تا الان که دقیقا حس میکنم کارم مثمرثمر است و حس شعفِ خاصی دارم که قابلبیان نیست.»
او، معلم فیزیکی بوده است که حالا ردای مدیریت به تن دارد. میپرسم: معلمی بهتر بود یا مدیریت؟ میگوید: «ازنظر راحتی کار، معلمی بهتر است. متأسفانه در آموزشوپرورش آنگونه که باید به مدیران مدارس اهمیت داده نمیشود، درحالیکه مسئولیت فراوانی دارند. همه مسئولیتها بیهیچ امتیاز خاصی بر عهده مدیر است. خودِ آموزشوپرورش این موضوع را میداند و اذعان دارد که اینقدری که پست معاونت طرفدار دارد، مدیریت
ندارد.» او سپس مثالی میزند و ادامه میدهد: «ما برخلاف دیگر مدارس که تحصیل در آنها رایگان است، شهریه مصوب داریم. در این دو سالی که آموزش مجازی باب شد، والدین تصور میکردند نباید قاعدتا هزینهای پرداخت کنند؛ درحالیکه تمام هزینهها از اینترنت تا… سر جایش است. با توجه به نظرسنجی که انجام دادم، بالای 90 درصد دانش آموزان و والدین با آموزش حضوری موافق هستند. در این دوروزی که فعالیتمان را آغاز کردیم، بهندرت دانشآموزانی بودند که به خاطر شرایطشان مثل بیماریهای سخت یا… حضور پیدا نکردند؛ وگرنه همه آمدند.»
در راه رفتن به یکی از کلاسها، نظر یکی از معاونان مدرسه را هم جویا میشوم. او میگوید: «اصلا بسیاری از آموزشگاهها برخلاف قانون در این مدت هم فعالیت میکردند. دانشآموزها هم، آنهایی که در صف کنکور هستند، دلشان میخواهد از زیر آموزش حضوری در بروند؛ اما درنهایت، هرکسی بهنوعی از این فضا و بر اساس خواستههایش منفعت میبرد.» به کلاس ادبیات میرویم؛ جایی که همه شیطان و بلا هستند و استادِ سپیدمو در حال تدریس به کمک ویدئو پروژکتور، میکروفون، دوربین و… است و خبری از گردِ گچ و تخته نیست. میگویم: اولین تفاوت نسل ما با شما این است که ما با چرتکه و اهرم و گچ و تخته درس میخواندیم. همه میخندند. پس از گپوگفتی مختصر، متوجه میشوم که استاد و دانش آموزان این کلاس نیز طرفدار آموزش حضوری یا ترکیبی از آموزش مجازی و حضوری هستند؛ با این قیدِ مهم و محکم که «واکسیناسیون و حضور همه یکسان و اجباری باشد.»