من در دوره همکاریام با آقای نکویی به بعد از دوم خرداد و شروع جریان اصلاحات در کشور برمیگردد. سال 1376 آقای نکویی استاندار دولت اصلاحات در استان قزوین بودند و من معاون سیاسی ایشان بودم. اولین نکتهای که درمورد ایشان در ذهنم هست، درواقع خمیرمایه و ماهیت معلم بودنش است. من تا جایی که با ایشان آشنا هستم، میدیدم که همیشه و در همه جا معلم بودند. نه تنها در کلاس درس که در مسئولیتهای اجرایی و پستهای سیاسی هم معلم بود. ما وقتی همکار شدیم باهم، آقای نکویی با 60 سال سن، مسنترین استاندار آن موقع بود و من هم با 30 سال سن جوانترین معاون در کشور بودم. یعنی دقیقا نصف سن ایشان را داشتم. شما تصور کنید یک آدم باتجربه که سرد و گرم روزگار را چشیده و چندین پست استانداری را پشت سر گذاشته با منی که در زمینه اجرایی بیتجربه بودم، روبرو بود. اما قشنگ به یاد دارم که آقای نکویی در حین همکاری برای من معلمی و حتی پدری میکردند. در خلال کار کردن، غیرمستقیم و باظرافتهای اخلاقی که مخصوص خودشان بود، در کنار راهبری و مدیریت و همکاری به من درس میدادند و راه را نشانم میدانند. از این جهت من مدیون ایشان هستم.
این یکی از خصلتهای ایشان بود که خیلی هم مهم بود.
نکته دیگری که میتوانم به آن اشاره کنم، آرامش ایشان بود. آن دو، سه سالی که من در خدمت ایشان بودم همراه با اتفاقات بعد از دوم خرداد، التهابات سیاسی و سختیهای کار کردن در یک شهر تازه تاسیس بود. آقای نکویی بهعنوان اولین استاندار قزوین به استانی رفتند که در آن موقع هیچچیز نداشت. کار پرمشغلهای داشتند اما من در طول آن مدتی که با ایشان همکاری میکردم، او را سرشار از آرامش میدیدم. در اوج سختیها و تنشهایی که کم هم نبودند، همیشه ایشان دلشان آرام بود و این آرامش در رفتار و تصمیماتش کاملا هویدا بود و این آرامش به دیگران هم انتقال داده میشد. این آرامش به نظرم ناشی از ایمان و اعتقادات او بود. من هیچموقع ایشان را مضطرب، نگران و درحال اتخاذ تصمیمات شتابناک ندیدم. این هم ویژگی بارز نکویی بود.
این ویژگیهای نکویی همیشه در ذهنم من مانده. خیلی حرفهای دیگر هم میشود از این بزرگوار زد و مطمئنا بقیه آنها را گفتهاند. اما این دو نکته برای خود من، برجستهتر بود.