به گزارش اصفهان زیبا؛ لسانالغیب، شمسالدین محمد حافظ شیرازی، بزرگسراینده سده هشتم هجری شمسی و برجستهترین غزلسرای سبک عراقی، از شاعران شگفتی است که سخنان هنرمندانه و اعجازگونهاش، مردم ایرانزمین را بهطرز عجیبی مجذوب خود کرده؛ به طوری که آنها در کنار خواندن قرآن کریم و کتب ادعیه ائمه اطهار به دیوان حافظ نیز تمسک جسته و با اشعار پر از حکمت و عرفان و لبریز از لطایف قرآنی و الهامات ربانی او با ساحت ملکوتی الهی ارتباط میگیرند و نیایشهای عاشقانه خود را با زبان شعر او بر پروردگار خویش عرضه میکنند.
حافظ شیرازی قرنهاست که در دل و خانه ایرانیان جا خوش کرده و غمزدای پریشانیها و شوررسان شادیهای آنها شده است.
نغمههای عارفانه حافظ توانسته مرزهای فرهنگ ایران را درنوردد و پای در ادبیات دیگر ملل نهد و در آن سرزمینها، دلباختگان مشهوری پیدا کند؛ همانطور که خود پیشبینی کرده بود:
بر سر تربت ما چون گذری، همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
در میان این ملل، آلمانیها قبلاز کشورهای دیگر اروپایی با حافظ آشنا شدند. آدام اولئاریوس، مترجم اولین هیئتی بود که از آلمان به ایران آمد. او در این سفر، اطلاعاتی از ادبیات ایران به دست آورد و در سفرنامهاش ثبت کرد و همین امر، سبب آشنایی شارل رویچکی با حافظ و ترجمه چندغزل از او به زبان لاتین و آلمانی شد.
اما اولین ترجمه کامل دیوان حافظ، توسط فون هامر در سال ۱۸۱۲ به انجام رسید. گوته، شاعر مشهور آلمانی، نیز از این ترجمه بهره برد و «دیوان غربیشرقی» خود را سرود. پساز او مترجمان دیگری نیز به ترجمه دیوان حافظ همت گماشتند.
اما انگلیسیها در قرن هجدهم با حافظ آشنا شدند و توماس هایده برای اولینبار، غزل نخست حافظ را به لاتین ترجمه کرد. نخستین اروپایی که اشعار حافظ را به فرانسه و انگلیسی برگرداند، ویلیام جونز بود.
پساز او مترجمان بسیاری به این امر اهتمام ورزیدند. فرانسویان دیرتر از دیگرکشورها حافظ را شناختند. تاورنیه، اولین جهانگرد فرانسوی است که از محبوبیت حافظ در میان ایرانیان مطالبی ارائه داده است.
گرچه مترجمان زیادی تحتتأثیر حافظ قرار گرفتند؛ ولی هیچکدام از آنها نتوانستند تمامی اشعار حافظ را ترجمه کنند.
در آمریکا نیز شکلگیری مکتب تعالیگرایی، گرایش به ادبیات شرق را رواج داد. امرسون، از بنیانگذاران این مکتب، نخستین بار اشعار حافظ را برای آمریکاییها ترجمه کرد.
پساز عرضه ترجمه اشعار حافظ به اروپاییان، او دلباختگانی در سراسر اروپا پیدا کرد و توانست توجه نویسندگان و شاعران برجسته این دیار را به خود جلب کند که در ادامه به شیفتگی برخی از این بزرگان نسبت به جهان و اشعار حافظ اشاره خواهد شد.
نیچه
فردریش ویلهلم نیچه، فیلسوف، ادیب، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعهشناس و آهنگساز آلمانی بود که آثارش تأثیر بسیار عمیقی بر فلسفه غرب و تاریخ اندیشه مدرن بر جای گذاشت. او را فیلسوف فرهنگ نامیدهاند؛ زیرا درگیری اصلی اندیشه او با پیدایش، پرورش و دگرگونیهای تاریخی فرهنگهای بشری بودهاست.
تحلیلهای درخشان او از فرهنگهای باستانی، قرون وسطا و دوران مدرنیته اروپا، گواه دانشوری و چالاکی اندیشه او بهعنوان فیلسوف تاریخ و فرهنگ است.
اگرچه نیچه غالبا به تاریخ و فرهنگ اروپا نظر داشت و در این خصوص تحلیلهای درخشانی ارائه میداد؛ اما از فرهنگهای باستانی آسیایی بهویژه فرهنگ چین، هند و ایران بیخبر نبوده و اشارات فراوانی به آنها داشته است و بارها از خرد آسیایی دربرابر عقلباوری مدرن اروپا ستایش کرده بود.
در مجموعه نوشتههای او، یعنی پاره نوشتهها و یادداشتهای بازمانده در دفاترش، از ایرانیان باستان فراوان یاد شده است. دلبستگی نیچه به ایران و ستایش فرهنگ باستانی آن را در گزینش نام زرتشت بهعنوان پیامآور فلسفه خود میتوان دید؛ همچنین یکی از مهمترین آثار خود را بهنام زرتشت نام نهاد.
نیچه گاهی از ایرانیان مسلمان نیز نام میبرد. در یادداشتهای او یکبار نامی از سعدی نیز دیده میشود؛ اما از حافظ شیرازی مکرر یاد کرده است.
در میان پارهنوشتههای بازمانده از نیچه، شعری خطاب به حافظ بدین شرح دیده میشود:
به حافظ پرسش یک آبنوش
آن میخانهای که تو از بهر خویش بنا کردهای
گنجاتر از هر خانهای است که تو در آن پروردهای
همه عالم، آن را در کشیدن نتوانند
آن پرندهای که روزگاری ققنوس بود
در خانه، میهمان توست
آن موشی که کوه زاد، همانا خود تویی همه و هیچ تویی
می و میخانه تویی
ققنوس تویی،
کوه تویی، موش تویی
تو که هماره در خود فرومیریزی و هماره از خود پرمیکشی
ژرفترین فرورفتگیهای بلندیها تویی
روشنترین روشنی ژرفها تویی
مستی مستانهترین مستیها تویی
تو را، تو را با شراب چهکار؟
گوته
گوته، شاعر و هنرمند آلمانی، با آن شهرت جهانی، شیفته حافظ شیرازی میشود، بر او رشک میبرد، غبطه او را میخورد و در برابر او با شهامت سر تحسین فرود میآورد. او نام حافظ را مکرر بر زبان جاری میسازد.
گوته با همه هوشمندی، خلاقیت و نوآوریهای بینظیرش، آرزومند است که از حافظ، شاعر ایرانی، تقلید کند:
«حافظا! آرزو دارم از سبک غزلسرایی تو تقلید کنم، همچون تو قافیه پردازی کنم و غزل خویش را به ریزهکاریهای گفته تو بیارایم. نخست به معنی اندیشم و آنگاه لباس الفاظ زیبا بر آن بپوشانم. هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم؛ مگر آنکه با ظاهری یکسان، معنایی جدا داشته باشد. آرزو دارم همه این دستورها را بهکار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان! سروده باشم.»
گوته «دیوان غربی شرقی» خود را با تأثیر از اشعار حافظ نوشت و فصل دوم آن را تحتعنوان «حافظنامه» به مدح دیوان او اختصاص داد.
او در بخشی از این فصل چنین مینویسد: «حافظ! در غزلهایت میشنوم که شاعران را بزرگ داشتهای. بنگر که اینک پاسخی فراخورت میدهم: بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگداشت اوست.»
یا در جایی دیگر میگوید: «خود را با تو برابرگرفتن، حافظا! راستی دیوانگی است.»
دلبستگی گوته به حافظ و ستایشی که در «دیوان غربی شرقی» از حکمت شرقی او کرده، در جلب نظر نیچه، فیلسوف و ادیب آلمانی به حافظ نیز نقش اساسی داشته است.
در نوشتههای نیچه، نام حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته میآید و نیچه هردو را بهعنوان قلههای خردمندی ژرف میستاید.
گوته در ستایش حافظ چنین سروده است: «حافظا! گیرم که تمام عالم هم فروریزد، باز میخواهم با تو، تنها با تو آزمایش نمایم… ما در رنج و شادمانی همدردیم و افتخار من آن است که مانند تو، نوش کنم و مانند تو، دوست بدارم.»
ویکتور هوگو
ویکتور هوگو، پیشوای مکتب رمانتیسم، شاعر و نویسنده قرن نوزدهم فرانسوی، توانست از ورای نوشتهها و ترجمههای شرقشناسان با شناخت آیین زرتشت و شاعران و ادیبان ایرانی همچون سعدی، فردوسی و حافظ، مفاهیم و اندیشههای شرقی را در قالب اشعار حماسی و تاریخی به شکل منظوم بسراید.
اندیشهها و آثار حافظ، هیچگاه در مرزهای جغرافیایی محدود نشد و اشعار او علاوه بر جذب گوته فرانسوی، ویکتور هوگو را نیز به ستایش از او واداشت. او در اینباره چنین سروده است:
«شاعر! کاش در سرزمین عباسها و خسروها، در سرزمین نور و آفتاب، در میان عنبر و عود، چشم به جهان گشوده بودی.»
او در ستایش شرق چنین بیان میکند: «من شرق را بیشاز غرب دوست دارم؛ زیرا شرق، سرزمین نیکی و نیایش به درگاه الهی و سرزمین عطرها و گلها در ظاهر و در معناست. سرزمینی که مسیحی در سایه سدر و مسلمانان در سایه بید بر خاک میافتند و آن را همچون هدیه الهی میپرستند.»
سر ویلیام جونز
ویلیام جونز، زبانشناس، ادیب و خاورشناس انگلیسی بود که شاعران فارسی را همتای شاعران یونانی میستود.
او ۱۳ غزل حافظ را به فرانسوی و انگلیسی ترجمه کرد. ترجمه ابیاتی از مثنوی معنوی و خمسه نظامی از دیگر فعالیتهای او در حوزه ادبیات فارسی است.
او درباره حافظ چنین مینویسد: «من با مطالعه اشعار حافظ به خواب میروم و برای مطالعه آن از خواب برمیخیزم. خوشبختانه هرچه حافظ را بیشتر میخوانم، زیباییهای تازه در اشعار او میبینم. اشکال کار ما در این است که نمیتوانیم آنهمه ملاحت و فصاحت غزلها و قصیدههای حافظ را به غالب زبانهای اروپایی درآوریم. آری، این کار بسیاربسیار مشکل بهنظر میرسد.»
بهعنوان حسن ختام با یکی از غزلهای این شاعر بلندآوازه همراه میشویم تا از لذت همراهی با جهان حافظ متنعم شویم:
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد