به گزارش اصفهان زیبا؛ اولین بار است که به اینجا میآیم. چه چیزی مرا کشاند نمیدانم؟ این همه سال در این شهر زیستهام و اینجا را ندیدهام جای تعجب دارد!
دوستی پیشنهاد داد «حالا که بعد از مدتها وسط دهه محرم به اصفهان آمدی، بیا برویم روضه همدیگر راببینیم.» گفتم: «کجا؟» گفت: «منزل بنکدار، ساعت 4 صبح»!
هدف اصلی، دیدار بود؛ حالا چه بهتر که در فضای محرم هم رقم بخورد. دو روز مانده به قرار تماس گرفت و به خاطر مشکلی قرار را منتفی کرد. تأکید کرد که: «من نمیآیم؛ اما تو حتما برو.»
لبخند زدم و خیالم تخت بود که صبح چهارشنبه را تا لنگ ظهر میخوابم. سهشنبه شب به دلم افتاد همراهی را سر خط کنم که با هم برویم. تلفن همراهم را برداشتم، به دردسترسترین رفیقم پیام دادم. قرار دوم هم آخر شب با بیماری دوستم به هم خورد.
چه چیزی مرا اینجا کشاند نمیدانم؟ نماز صبح را خواندم. کمی صبر کردم که هوا روشن شود. تنهایی زدم به دل خیابان؛ دیدم تنها نیستم. رد عابران سیاهپوش را گرفتم تا در کوچهپسکوچههای محله سنتی اصفهان به حسینیه بنکدار برسم.
چایخانه قبل از ورودی چای شیرین قندی میدهد. دویست خادم به صورت چرخشی اینجا مشغول خدمتاند. یکی کوچه را آبپاشی میکند، یکی قند در استکانها میگذارد، یکی نان قندی دست عزاداران میدهد.
چایم را خوردم، استکانم را در کیفم گذاشتم. شنیده بودم که اینجا مرسوم است به نیت حاجت، استکان را گرو میبرند و سال بعد همان استکان را با تعداد بیشتری به حسینیه پس میدهند. اینجا هر استکان یک آرزوی برآورده شده است.
حسینیه بنکدار خانهای قاجاری قدیمی 1200 متری است که چهار در دارد. سه در برای بانوان و یک در برای ورود آقایان. از نماز صبح تا حوالی ساعت 10 مجلس عزای امام حسین ع پابرجاست.
در اول را رد کردم؛ صف کوتاهی جلویش بسته شده بود. ظاهرا ظرفیت داخل تکمیل شده و باید منتظر بمانند تا عدهای خارج شوند. خادمی به نوبت به ازای هر عزاداری که خارج میشد، یک نفر را به داخل هدایت میکرد. میخواستم از بالا همهچیز را با جزئیات ببینم. نرسیده به در، خادمی داد میزد:« زیرزمین بفرمایید.»
توقف کردم؛ اشتباه آمدهام! از خادمی پرسیدم از کجا به طبقه بالا بروم؟ گفت: «امسال میراث فرهنگی اجازه استفاده از طبقه بالا را به ما نداده. ساختمان قدیمیاست و تحمل این بار انسان را ندارد.»
سرم را تکان دادم. گفت: «باباجان! اگر دوست داری بروی تو حیاط، از این در برو تو.» با دستش به در روبهرویی اشاره کرد؛ تنها درِ مردانه خانه که هیچ صفی جلویش نبود. معطل نکردم. از میان چند مرد که با فاصله در هشتی ورودی نشسته بودند، گذشتم و از ایوان کناری خودم را به حیاط رساندم.
حیاط تماما زنانه است. منبر هم میان زنان است و مردان دورتا دور در اتاقها و ایوانها نشستهاند. در فاصله دومنبر رسیدم آنجا که تازه گروهی به قصد خروج بلند شدهاند و مابهازاشان هنوز وارد نشده! ناخواسته جای خوبی نصیبم شد.
نمیدانم چه چیزی مرا اینجا کشاند؟ اما هر چه بود داشتند میهماننوازی ویژهای میکردند. زنان قدیمی میگویند حضرت زهرا(س) به صاحب این خانه نظر کرده.
از سال 1229 روضه محرم امانتی شده که بین این خانواده میچرخد. عکس صاحب اصلی و دو نسل بعدش را دورتادور حسینیه زدهاند. گویا یکیشان همین جا، وسط منبر خودش به آسمان رفته. نوادگان زنده بنکدار به سینههاشان کارت مخصوص دارند.
به این فکر میکنم نسل بنکدار چه خوب پای کار حسین (ع) ایستادهاند. دومنبر را نشستم. باید بلند شوم. هر کسی داخل می آید، میگوید بیرون خیلی شلوغ شده. باید جایم را به عزادار دیگری بدهم.
ساعت 8 صبح است. انتهای صفی که جلوی در است، دیده نمیشود. تازه قدر آن ورود قهرمانانه بی صف را که هدیه خادم بود دانستم.
سرریز عزاداران خانه بنکدار به حیاط خانههای همسایه میریزد. همسایهها حیاط را مفروش میکنند و در خانههاشان را باز میگذارند. به این فکر میکنم همسایه آدم میتواند 200 سال پیش کاری کند که امروز بقیه در ثوابش شریک باشند.