به گزارش اصفهان زیبا؛ سالها قبل در سفر حج با عالمی عمیق به نام سید جعفر طباطبایی آشنا شدم که امامجماعت مسجد گوهرشاد هم بودند. از ایشان پرسیدم دوست دارم به عالِمی دسترسی داشته باشم که دستم را بگیرد. ایشان گفتند اگر اصفهان هستید که آیتالله ناصری. ایشان چیزهایی دارند که کمیاب است. آقای بهجت، آقای ناصری را میشناسد.
در حوالی سال هفتاد در بیمارستان صدوقی مشغول به کار بودم. آنجا یکی از همکاران به من مدام میگفت فرض کنید امروز آقا امامزمان (عج) بیاید، شما چه جوابی برای ایشان دارید.
من متوجه شدم که این ادبیات در میان بچههای جهادی در حال گسترش است و باعث نگرانی آنها میشود. یک روز به آن همکارم گفتم ما بالاخره باید از امام زمان (عج) بترسیم یا آنکه به ایشان تکیه کنیم.
اینجور که شما بحث را مطرح میکنید، ما بیشتر از امام زمان (عج) احساس نگرانی میکنیم. به آن همکار گفتم آیا بهتر نیست اینگونه سخن بگوییم که ما میخواهیم اعمالمان را به آقا عرضه کنیم و ایشان را خوشحال کنیم؟
مدتها گذشت و من هر موقع خدمت آیتالله ناصری میرسیدم، این حالت را در ایشان میدیدم که بیشتر موافق دیدگاه من بود تا آن همکارم. ایشان به مردم نمیگفتند که امام زمان (عج) از شما ناراحت است؛ بلکه بیشتر میگفتند که امام زمان (عج) یکلحظه هم شما را از یادش نمیبرد. یکلحظه هم شما را رها نمیکند. تصور نکنید که امام شما را نمیبیند. امام زمان(عج) هوای شما را دارد.
خلاصه طوری صحبت میکردند که برای مردم اتفاقی قشنگ میافتاد. کسی که از زبان آیتالله ناصری راجع به اهلبیت سخنی میشنید، با ایشان رفیق میشد و این از روشهایی است که باید امروز هم تکرار بشود. خیلی کلام ایشان لطیف بود؛ مدام به ما گوشزد میکردند که شما رها و بیکس نیستید.
آن روز ذهنیتی در برابر رویکرد آن دوستان داشتم و بهواسطه رفتار و بیان آیتالله ناصری ذهنیتم تقویت و تأیید شد و دانستم که امام زمان (عج) پدر ماست و ازآنپس به همه میگفتم چگونه همه دوست داریم به آغوش پدر برویم و سرمان را روی پای او بگذاریم، امام همچنین است و این هنر آقای ناصری بود که چنین ذهنیتی از امام را در ذهن دیگران ایجاد میکردند.
جا دارد که زمان فقدان آیتالله ناصری این سیره و روش برخورد پرامید در میان علمای دیگر ادامه یابد. من این نوع نگاه را کم دیدم و هر کس با آن مرحوم ارتباطی داشت از این حالت بهره برد.
در سالهای دورتر ما پزشکان و پیراپزشکان جلسهای داشتیم؛ معمولا سومین جمعه هرماه بود که آیتالله ناصری در آن نیم ساعتی صحبت و مباحث اخلاقی را مطرح میکردند که بسیار برای آن مخاطبان دلنشین بود.
بعد از مدتی با خودم گفتم ایکاش این سخنان میتوانست در دسترس عموم قرار گیرد؛ لذا از ایشان خواستم که جلسات فیلمبرداری شود. ایشان گفتند ما را به دردسر نینداز.
بنده به ایشان گفتم شما در صحبتهایتان مردم را به اهلبیت دعوت میکنید؛ اگر اینگونه ترویج مورد رضایت امام زمان(عج) باشد، باز هم با رسانه مخالف هستید؟
ایشان مقداری به فکر فرورفتند و گفتند: هر کاری میخواهی بکن. از آن به بعد برای ضبط جلسات ایشان پیگیریهایی میکردم و در ابتدای کار هم احساس کردم که به ایشان فشار میآید و واقعا راغب نبودند که مطرح بشوند. من از این عالم بزرگوار درس گرفتم. وقتی به حرف صحیحی میرسند نظرشان را عوض میکنند؛ ولو این حرف از کسی صادر شود که اصلا در شأن ایشان نباشد.
این ویژگی بزرگی است که یک عالم از شخصی در مراتب بهشدت پایینتر حرف خوب را بپذیرد. ما بزرگانی را دیدیم که حرف درست را میشنوند؛ اما بهواسطه جایگاه پایین گوینده تمکین نمیکنند؛ اما آیتالله ناصری تواضع عجیبی نسبت به سخن حق داشتند.
از دیگر خصلتهای خاص آقا این بود که برای همه پناه بودند حتی برای یهودیهای منطقه و افاغنه. منظورم کسانی هستند که درخصوص عموم جامعه غریب هستند. آنها ممکن بود برای بیان سخنانشان موقعیتی نداشته باشند؛ اما آقای ناصری واقعا نرم و منعطف ایشان را میپذیرفتند.
ایشان به فقرای یهودی هم عنایت داشتند و کمتر کسی این مطلب را میداند. کسانی میآمدند و جلوی آقا مطالبی را میگفتند که حتی شرم داشتند جلوی خانوادهشان راحت بگویند. از اشتباهاتشان میگفتند و آقا آنها را دعوت به توبه کرده وآرام میکردند.
سیره ایشان من را یاد پیامبر اکرم (ص) میاندازد که شخصی از گناه عظیم خود گفت و پیامبر ایشان را راهنمایی کردند. آقای ناصری با لطافت دعوت میکردند که به مسیر خدا بازگردند. من افتخار میکنم که ایشان همیشه من را با آغوش باز میپذیرفتند و خوشحالم در دورهای زیستم که چنین کسی بود.