آرامش قلبی تا چند روز بعد از جلسه

ما بعد از هر جلسه تا چند روز آرامش قلبی خاصی داشتیم. در ابتدا مراقب اعمال خود بودیم و هر چه از آن جلسه می‌گذشت، مقدار مراقبت ما بر اعمالمان کمتر می‌شد؛ تا این حد دیدار و صحبت با ایشان بر ما اثر می‌گذاشت.

تاریخ انتشار: 10:35 - پنجشنبه 1402/06/2
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
آرامش قلبی تا چند روز بعد از جلسه

به گزارش اصفهان زیبا؛ چندنفری بودیم که تقریبا از ده سال پیش با مرحوم آیت‌الله ناصری در منزلشان جلسه داشتیم. در این جلسات حرف خاصی زده نمی‌شد و مطالبی که حاج‌آقا می‌گفتند معمولا همه می‌دانستند؛ اما کلمات از ایشان به‌گونه‌ای بیان می‌شد که واقعا مؤثر بود.

ما بعد از هر جلسه تا چند روز آرامش قلبی خاصی داشتیم. در ابتدا مراقب اعمال خود بودیم و هر چه از آن جلسه می‌گذشت، مقدار مراقبت ما بر اعمالمان کمتر می‌شد؛ تا این حد دیدار و صحبت با ایشان بر ما اثر می‌گذاشت.

بیان همیشگی ایشان تأکید بر انجام واجبات و ترک محرمات و اخلاص عمل بود و می‌گفتند اگر چنین کنید، بهشت را برایتان تضمین می‌کنم. مقداری بحث اخلاقی می‌گفتند. معمولا دوست داشتند از خاطرات نجف بگویند و ذکری از اساتیدشان بکنند. در پایان هم حدیثی می‌خواندند.

در دو سال پایانی به دلیل ضعف جسمانی کمتر صحبت می‌کردند. در سال آخر جلسه این‌گونه پیش می‌رفت که یکی از ما حدیثی را می‌خواند تا محفل در سکوت نگذرد. بعضا سعی می‌شد حدیثی انتخاب شود که حاج‌آقا هم سر ذوق بیایند و بیشتر صحبت کنند.

خود اصل این جلسات با سختی پیش رفت. ده سال پیش بیش از پانزده بار از طرق مختلف دوستان به حاج‌آقا از برگزاری چنین جلسه‌ای می‌گفتند و فقط چندنفر از ایشان چند دقیقه وقت هفتگی می‌خواستند و ایشان عقب می‌انداختند و می‌گفتند «فکر می‌کنم».

حالا این آیت‌الله ناصری کسی بود که مدام به درِ خانه‌اش رجوع می‌شد. حتی وقتی حالشان خوش نبود. شخصی مثلا استخاره می‌خواست؛ بااینکه برایشان سخت بود پاسخ‌گو باشند و در عین حال افراد دیگری هم استخاره می‌خواستند، واقعا جوابگو بودند و نمی‌پرسیدند طرف مقامش چیست. برایشان فرقی نمی‌کرد.

دوست داشتند برای مردم هر کمکی شده انجام دهند.البته همین حاج‌آقا وقتی یک نفر می‌آمد پیششان و می‌گفت: «از من دزدی شده، ذکری بخوانید یا یادم دهید»، می‌گفت: «اینجا چرا آمده‌ای آقا؟ برو کلانتری!» در مسائل سیاسی هم مدام تأکید بر شخص رهبری داشتند و می‌گفتند: «ایشان مورد تأیید حضرت هستند. در اختلافاتی که پیش می‌آید تابع فرمان ایشان باشید.»

درباره زندگی خصوصی افراد نظر نمی‌دادند و ازاین‌گونه استادان نبودند که به شاگردان بگویند دقیقا چگونه زندگی کنند و چه مسیری را طی کنند. درزمینه فلسفه و عرفان نظری هم مخالفت و ضدیتی نداشتند؛ اما مطلقا از آن در جلساتشان حرفی نمی‌زدند و توصیه‌ای نمی‌کردند.

ایشان در عرفان از شاگردان شیخ عباس قوچانی از بهترین شاگردان آیت‌الله قاضی بودند و کم‌وبیش از محضر شخصیت‌های متنوع دیگری هم استفاده کرده بودند. یکی از آنان شیخ عبدالله بختیاری معروف به «پیاده» بود.

آقای ناصری می‌گفتند: «روزی با شیخ پیاده در حمام بودیم و من به ایشان گفتم به این پاها نمی‌آید که شما این‌قدر اهل پیاده‌روی باشید که می‌گویند. روز دیگر قصد رفتن به قم داشتیم. شیخ پیاده مقداری که رفته بودیم راننده را مجبور کرد که او را پیاده کند. سپس به من گفت: تو هم می‌آیی؟ و من هم متعجب همراه شدم و درحالی‌که راه زیادی تا قم بود شروع به قدم‌زدن کردیم. به شیخ عبدالله پیاده گفتم: آقا تا کی می‌خواهید ادامه بدهید راه زیادی داریم. گفت: شما سرت را پایین بینداز. مدتی بعد سرم را بالا آوردم و دیدم نزدیکی شهر قم هستم. یعنی کمتر از پنج کیلومتر راه رفته بودیم.»

وقتی حاج‌آقا این‌گونه حکایات را از اساتید تعریف می‌کردند، ما هم اذکار و دستورالعمل‌های خاص از ایشان می‌خواستیم؛ مثلا اصرار کردیم که اربعینیات آقای قاضی را به ما یاد دهند که آخر هم آموزش ندادند. یعنی این محفل اصلا این‌گونه نبود که یک عده شاگرد خاص عرفانی نشسته باشند و دستورات ویژه دریافت کنند.

سبک تربیتی ایشان حرف‌های اخلاقی معمول بود با نفسی حق و توجه به خاطر این‌که ما راه را گم نکنیم و دست امثال من را گرفته باشند و کسی نمی‌تواند بگوید حالا اسراری دارد و قدرت ویژه‌ای از جلسه‌ای خصوصی نزد اوست.

هرچند از کرامات اولیای الهی بسیار می‌گفتند. مثلا می‌گفتند استادشان آقای رضوی‌کشمیری در نجف روزی مرغی در حال جان‌کندن را به دست گرفته، هفت حمد خواندند و جان گرفت و روز دیگری مورچه در آب رها را چنین کردند و زنده شد. اما در طرف مقابل خودشان اهل ادعا نبودند.

روزی به ایشان گفتم: «آقای بهجت کرامتی داشته که می‌توانسته بگوید پشت سرش کیست؟» آقای ناصری هم گفتند: «من هم می‌توانم بگویم پشت در کیست؟» همه خیره به حاج‌آقا شدند.

با تمام توجه منتظر بودند که حاج‌آقا چه رازی را می‌خواهد بگوید که ایشان خیلی راحت گفتند: «پشت در کیه! دیدید من هم می‌توانم بگویم پشت در کیه؟» یعنی از ابزار شوخی استفاده می‌کردند تا به ما بفهمانند حواستان را به این کرامات و طی‌الارض و چشم برزخی پرت نکنید.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

10 + چهارده =