رزمنده دیروز؛ هم‌بازی کودکان امروز

روزگاری جنگ‌ فقط در جبهه‌ها معنا پیدا می‌کرد؛ آنجا که توپ بود و تفنگ، آتش و خمپاره. رزمنده کسی بود که با سلاح به جنگ دشمنی می‌رفت که او را می‌دید و درد ترکشش را با گوشت و پوست ‌و استخوانش لمس می‌کرد؛ اما امروز دنیای جنگ‌ها و نبردها تغییر کرده است.

تاریخ انتشار: 12:14 - چهارشنبه 1402/07/5
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
رزمنده دیروز؛ هم‌بازی کودکان امروز

به گزارش اصفهان زیبا؛ روزگاری جنگ‌ فقط در جبهه‌ها معنا پیدا می‌کرد؛ آنجا که توپ بود و تفنگ، آتش و خمپاره. رزمنده کسی بود که با سلاح به جنگ دشمنی می‌رفت که او را می‌دید و درد ترکشش را با گوشت و پوست ‌و استخوانش لمس می‌کرد؛ اما امروز دنیای جنگ‌ها و نبردها تغییر کرده است.

جنگیدن فقط در جبهه معنا پیدا نمی‌کند. با توپ و تفنگ نمی‌توان پیروز این نبرد شد. چه‌بسا افرادی مورداصابت ترکش‌هایش قرار می‌گیرند و خودشان هم نمی‌فهمند، ترکش‌هایی که گاه دین و گاه اساس خانواده‌ را نشانه می‌رود و هدفش نابودی عقل بشریت است؛ حتی کودکان از این بمباران نامرئی مصون نیستند و بی‌دفاع‌ و بی‌سپر میان معرکه‌اند.

در این میان باید لشکری به دفاع این مردم بیاید، لشکری که بلد این نبرد باشد؛ تا با کمترین تلفات به مقصد برسیم. باید کسانی باشند که راه نجات را به کودکان بی‌دفاعمان نشان دهند.

اکبر جوانی، رزمنده کارآزموده دیروز و امروز، برایمان از نبردهایش می‌گوید؛ از هشت سال دفاع‌مقدس تا معبری که برای کودکان امروز ساخته است.

می‌گوید از قبل انقلاب در صف مبارزان بوده و از نوجوانی در این مسیر قرار گرفته است. عاشق امام و مرامش بوده است. در آن زمان 12 سال بیشتر نداشته است؛ اما هرجور بوده خود را به صف انقلابیون می‌رسانده تا اینکه شاه سرنگون می‌شود و انقلاب پیروز.

غائله‌های گوناگون دورتادور کشور و سرانجام جنگ که شروع می‌شود، همه‌ فکر و ذکرش رفتن به جبهه بوده است. می‌گوید در مدرسه به‌جای گوش‌دادن به درس، به فکر این بوده است که چگونه خودش را به جبهه برساند.

بااین‌حال سن کمش مانع رفتنش بوده است؛ جثه‌ کوچکش مانعی دیگر. بالاخره با رضایت پدر و مادر سال 1360 در 15 سالگی اعزام می‌شود.

از انگیزه‌ خودش و هم‌رزمانش برای دفاع از ایران می‌گوید که حاصل هیچ کلاس درسی نبوده و تنها از دم مسیحایی امام خمینی(ره) این‌چنین مست بوده‌اند؛ از شیوه‌ رزم رزمندگان و بسیجیان ایرانی که بسیاری از معادله‌های نظامی و جنگی آن زمان را برهم می‌زدند و با کمترین تجهیزات نظامی درجه‌داران بعثی را متحیر می‌کردند.

می‌گوید در مدت حضورش در جبهه امیدی به زنده‌بودن نداشته و همه امیدش شهادت بوده است؛ حتی با امضای قطعنامه، عافیت‌طلبانه به شهر بازنمی‌گردند؛ در منطقه می‌مانند تا مطمئن شوند هیچ خطری مرزهای کشور عزیزمان را تهدید نمی‌کند.

پایان جنگ؛ مأموریت جدید

جنگ تمام می‌شود، به اصفهان می‌آید. دیپلمش را می‌گیرد. می‌گوید کارهای زیادی کرده است. تأکید می‌کند از نوع اقتصادی‌اش؛ اما این جنس کارها اقناعش نکرده و برای روحش مرهم نبوده است.

رزمندگی را بیشتر دوست داشته است؛ به همین خاطر این‌بار پا در نبردی می‌گذارد که سلاحش از جنس دیگری‌ است، نرم و لطیف، به لطافت کودکان. شاید برای کار با کودکان اسباب‌بازی و کتاب گزینه خوبی باشد. به سمت آموزش کودکان می‌رود.

می‌گوید اساس شخصیت انسان در کودکی شکل می‌گیرد و این سن از اهمیت زیادی برخوردار است؛ اینکه اگر بخواهیم جامعه‌ ایدئالی داشته باشیم، باید پیش‌دبستانی و دبستان‌ را جدی بگیریم. راه را با تأسیس «مکتب‌القرآن» شروع کرده و در کنار انواع آموزش به کودکان، روخوانی قرآن را چاشنی کار می‌کند.

برای مجهزکردن خودش به دانشگاه می‌رود. می‌گوید: «همه جهشی درس خواندند، من کششی.» علوم‌تربیتی می‌خواند. از اشتیاق استادان دانشگاه و دانشجویان برای شنیدن تجاربش در آموزش کودکان می‌گوید؛ از اینکه گاهی دانشجوها برای کسب تجربه و مهارت به مکتب‌القرآن می‌آمدند. کارشناسی‌ارشد را در رشته‌ «فلسفه و تاریخ آموزش‌وپرورش» به پایان می‌رساند.

می‌گوید در پایان‌نامه‌اش برنامه‌های آموزشی و روش‌های آموزش کشورهای مختلف را بررسی کرده و دلخور است از اینکه چرا در کشورمان آن‌طور که باید به آموزش، پرورش و معلمان بها داده نمی‌شود؟

به خاطر سنگ‌اندازی‌ها و همکاری‌نکردن‌ها، مکتب‌القرآن می‌شود همان مهدکودک و پیش‌دبستانی. دلش پر است از فعالان حوزه کودکی که این عرصه را با بازار کسب درآمد اشتباه گرفته‌اند؛ آنان که رقص و آواز را بهانه‌ شادی دنیای کودکانه می‌کنند یا از راه‌های نامتعارف و متضاد با روح لطیف کودکان به‌دنبال کسب درآمد بیشتر هستند؛ بااین‌حال امیدوار است و برای بهترشدن و بهبود این مسئله تلاش می‌کند.

ظرافت‌ کودکانه

از ظرافت‌های کودکان می‌گوید و اینکه چقدر به این ظرافت‌ها اهمیت می‌دهد؛ از اینکه خودش و مربیان مهد را همیشه با جدیدترین روش‌ها و کتب مرتبط با کودکان به‌روز کرده است و حتی منابع ارزشمندی در اختیار مربیانش قرارداده است.

می‌گوید مربی کودک باید با یک نگاه کودک را بشناسد، از درونش مطلع شود و برای دردش به‌دنبال مرهم باشد و تمام تلاشش، آرامش روح کودک باشد.

از کتابی که درزمینه بازی نوشته است می‌گوید؛ از ابزارهای بازی که در کتاب معرفی کرده است؛ از اینکه همه‌ این ابزارهای بازی یا همان اسباب‌بازی‌ها را با دستان خودش ساخته و با فکر و علمش پرداخته است؛ تا کمکی باشد به والدین و مربیان کودک، برای کودکان چموش امروز که هر اسباب‌بازی و ابزاری اقناعشان نمی‌کند.

می‌گوید نزدیک به 17_18 سال از تأسیس مکتب‌القرآن می‌گذرد و کودکان اولین دوره در حال فارغ‌التحصیل‌شدن هستند و دوره‌ کارشناسی‌شان پایان‌ یافته است؛ از اینکه چقدر خوشحال است که آن‌ها را در جامه‌ موفقیت می‌بیند؛ از دعای خیر خانواده‌هایشان که خودشان و فرزندانشان را مدیون مکتب‌القرآن می‌دانند.

برای یک معلم دلسوز چه چیزی خوشایندتر از اینکه دانش‌آموزانش را موفق ببیند و برق رضایت را در چشمان والدینشان.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

یازده − 8 =