به گزارش اصفهان زیبا؛ اندیشمندان بسیاری از مکاتب و شاخههای مختلف علوم انسانی درباره چیستی و چگونگی تربیت سخن گفتهاند.
یکی از شیوههای پیشنهادی تربیتی از منظر دانشمندان قدیم و روانشناسان تربیتی عصر جدید، تربیت درونی یا اکتشافی بوده که مبتنی بر فطرت آدمی است و یکی از مؤثرترین شیوههای تربیتی دوران معاصر محسوب میشود.
در تعلیموتربیت اکتشافی، آنچه مهم است، ایجاد شور، کشف و شوق دستیابی به حقیقت و حرکت به سوی کمال است؛ چراکه در وصل، آرزو میمیرد، ولی در هجر، لذت طلب وجود دارد؛ زیرا لذت جستوجو و طلب حقیقت، بیشاز خود حقیقت است.
تربیت درونی در اندیشه مولوی
اما نکته قابل ذکر این است که عارفان فارسیزبان ما در قرنها پیش، توجه ویژهای بر تربیت مبتنی بر فطرت داشتهاند؛ مثلا مولوی در مثنویمعنوی در سیر مراتب کمالطلبی و حقیقتجویی و سلوکهای عارفانه خود بر چنین مقولهای تأکید داشته است.
او به اصل تربیت، توجه وافر دارد و تربیت را از جمله مفاهیمی میداند که برای نهادینهکردنش در وجود انسان، باید به درونی شدن آن توجه کرد.
در این شیوه تربیتی بر «تربیتشدن» به جای «تربیتکردن»، «شکفتن» به جای «شکوفاندن»، «راه افتادن» به جای «راه بردن»، «اکتشاف» به جای «انتقال»، «اختیار دادن» به جای «عادت دادن»، «عمل کردن» به جای «سخن گفتن» تأکید شده است.
تعلیم و آموزش مولوی نوعی فرایند کمکرسانی به انسان برای فراهمکردن زمینههای شکوفایی با دو رکن نظارت و هدایت است.
هدف مولانا از سرودن مثنوی، چیزی به جز تلاش و مجاهده برای رسیدن و نزدیکشدن به انسان کامل نیست. یکی از شگردهای مهم مولانا برای نهادینهکردن تربیت در وجود انسانها، درونیکردن آنهاست.
برخی محققان تصریح کردهاند که مولانا بسیاری از شیوهها و روشهای رواندرمانی مطرح و شناختهشده امروزی را بهگونهای هنرمندانه و نامحسوس در مثنوی بهکار برده که در ادامه به برخی از این مؤلفهها اشاره خواهد شد.
اندیشمندان مسلمانی نظیر استاد مطهری نیز با نظریه فطرت به مسائل حوزه فلسفه تعلیم و تربیت نگاه کردهاند.
مطهری معتقد است که تربیت انسان باید با در نظر گرفتن فطریات او صورت گیرد. تربیت با عطف توجه به اصل فطرت، همراه با تمایل قلبی، ذوق و شوق عاطفی، وجد و هیجان باطنی در دل انسان پدید میآید و در ارکان و جوارح آدمی نفوذ میکند.
مولوی در مثنوی با تأکید بر اصل فطرت در تربیت، معتقد است که در تربیت درونی با نفی و حذف آنچه مغایر با حقیقت وجود و بر خلاف مسیر فطرت است، شرایط فعلیتبخشی به گوهر الهی انسان فراهم میشود و بر این باور است که زمانی نهال دوستی حق در دل سالک کاشته و اسرار معرفت بر صحیفه قلب او کشت میشود که قلب سالک مثل کاغذ سفید نانوشته و همچون زمین کشتنشده از همه تعلقات و رنگها آزاد باشد:
بر نوشته هیچ بنویسد کسی
یا نهاله کارد اندر مغرسی
کاغذی جوید که آن بنوشت نیست
تخم کارد موضعی که کشته نیست
تو برادر موضعی ناکشته باش
کاغذ اسپید نابنوشته باش
مؤلفههای تربیت درونی در مثنوی معنوی
با غور در دریای مثنویمعنوی مولوی میتوان مؤلفههای تربیت درونی و شگردهایی که او بدین منظور ارائه داده را استقصا کرد. نویسندگان مقاله «بررسی مؤلفههای تربیت درونی در مثنوی مولوی» (پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، شماره ۵۵، پاییز ۱۴۰۱) بر این باورند که مهمترین مؤلفههای تربیتی درونی در مثنویمعنوی از این قرار است:
اولویت عمل بر گفتار در تربیت
یکی از مؤلفههای مهم تربیتی در نظر عرفا، ترجیح عمل بر گفتار است. امروزه در گفتمانهای تعلیم و تربیت پیشرفته، این موضوع مطرح است که باید مؤثرترین پیامهای تربیتی در قالبی غیر از کلام ارائه شود؛ چرا که تربیت غیر کلامی است که در دل نفوذ میکند و بر عمق جان مینشیند.
مولانا در «فیهمافیه» میگوید: «سخن برای آن کس است که او به سخن محتاج است که ادراک کند. اما آنکه بیسخن ادراک کند، با او چه حاجت سخن گفتن
است؟»
از منظر مولانا لفظ، سخن و صوت همانند خاری، مانع رسیدن به روضه معرفت و حقیقت میشود. از نظر او تنها با سنخیت باطنی و مناسبات روحی است که افق تفکر دو طرف، همجنس میشود و آنها بدون هیچ کلامی، قادر به درک اندیشه یکدیگر خواهند بود:
حرف چه بود؟ تا تو اندیشی از آن
حرف چه بود؟ خار دیوار رزان
حرف و صوت و گفتوگو را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
آن دمی کز آدمش کردم نهان
با تو گویم ای تو اسرار جهان
از نظر عرفا یکی از مبانی سلوک عرفانی خاموشی است که مولاناها نیز در مثنویمعنوی بر آن تأکید داشته و آن را عامل رهایی از آفات زبان برمیشمرد:
ما زبان را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
گفتگوی ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش خو کن هوش دار
تدریجی بودن تربیت
محصول تربیت، دیررس، کند و تدریجی است و برای به ثمر نشستن آن باید پیوسته و آهسته گام برداشت. آگوست کنت میگوید: «اگر میخواهید سریعتر به هدف برسید، آهسته حرکت کنید».
نظریه تأنی در تربیت، مایه برکت و سرعت رشد و تحول است. مولانا مراحل تحول وجود انسان و رسیدن به استکمال را تدریجی میداند. در دیدگاه مولانا، تحول وجودی انسان، فرایندی تدریجی و گامبهگام است که در آن فرد راه رشد را قدم به قدم طی میکند تا سرانجام به استکمال برسد:
درس گوید شب به شب تدریج را
در تأنی بر دهد تفریج را
در تأنی گوید ای عجول خام
پایه پایه بر توان رفتن به بام
دیگ را تدریج و استادانه جوش
کار ناید قلیه دیوانه جوش
خلقت آدم چرا چل صبح بود؟
اندر آن گل اندکاندک میفزود
نه چو توای خام کاکنون تاختی
طفلی و خود را تو شیخی ساختی
تربیت؛ پیروی آگاهانه، نه تقلید کورکورانه
تقلید با حفظ هویت فردی، استقلال تفکر، پرورش شناخت انتقادی انسان، واقعبینی، آزادی عمل و حقیقتجویی مغایر است. روانشناسی مدرن بر این باور است که متربی با ارائه نمونه و الگوی فیزیکی تربیت نمیشود، بلکه او با پیروی آگاهانه از راهنما هدایت میشود.
مولانا نیز تقلید را بند دل و آفت نیکویی دانسته و معتقد است که سالک باید محقق باشد، نه مقلد. انسان باید منشأ معارف را در خود جستوجو کند و با سوز دل و اخلاص خود حقیقت آن را دریابد. تقلید، مانع پیشرفت، حقیقتجویی، نوآوری و سبب تنزل به لایههای جهل و پستی است:
زانکه بر دل نقش تقلید است بند
رو به آب چشم، بندش را برند
زانکه تقلید آفت هر نیکویی است
که بود تقلید، اگر کوه قوی ست
از محقق تا مقلد فرقهاست
کائن چو داوودست و آن دیگر صداست
منبع گفتار این، سوزی بود
وان مقلد، کهنهآموزی بود
مولوی در داستان صوفی مسافر که به همراه بهیمه خود به خانقاه رفته بود، بیان میکند که هر بدبختی و خسرانی که بر سر انسان میآید بهسبب تقلید کورکورانه اوست:
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر این تقلید باد
در نگاه مولانا، مقلد، تشنه کشف حقیقت نیست. انسان با میل درونی و نیاز فطری خود برای تکمیل خلأها و کاستیهای وجودی، طلب میکند تا تمایل نیاز درونی در او ایجاد شود. ولی مقلد همانند جویی است که تنها سخن دیگران را به افراد دیگر منتقل میکند و تشنه حقیقی نیست که سیراب شود.
لحاظ کردن تمایزهای فردی در تربیت
در مقوله تعلیموتربیت شکلدهی به شخصیتها، تحمیل الگو و قالبهای ازپیشتعیینشده، مغایر با هویت، استقلال و خوداتکایی فرد است.
هر انسانی منحصربهفرد بوده و تربیت او باید با توجه به قابلیتهای فطری او صورت گیرد تا خود بهطور فعال و خودانگیخته، استعدادها و قابلیتهای فطری خود را کشف کند.
متربی را نباید متناسب با سلیقه و اندیشه خود پرورش داد؛ چراکه تحمیل هدفهای تربیتی، موجب محرومکردن متربی از هوش، خودرهبری و حس پیشبینی میشود.
خداوند در آیه ۸۴ سوره اسرا نیز چنین فرموده است: «قل کل یعمل علی شاکلته» «بگو هر کس طبق روش خود عمل میکند».
هیچ انسانی از لحاظ ویژگیهای جسمی و روحی با انسانی دیگر یکسان نیست. در طی مقامات و مراحل سیر و سلوک عرفانی نیز هر سالکی باید براساس شاکله، ظرفیت و استعداد خویش با ارشاد مربی به سوی مقصد حرکت کند.
هر کسی را سیرتی بنهادهایم
هر کسی را اصطلاحی دادهایم
عادت، آفت تربیت درونی
در روانشناسی هرآنچه توانایی داشته باشد که جوهره عقلانی و ارادی یک رفتار و روح ابتکار و انگیزه آن را از بین ببرد، «عادت» نامیده میشود. عادت، مانع ظهور اراده، هوشیاری، آزادی و اختیار انسان است.
آن دسته از اعمال و رفتارهایی که فرد براساس تکرار کورکورانه و بدون اندیشه و اراده انجام میدهد، مانع از تربیت انسان در مسیر تکاملش میشود. در متون ادبی و عرفانی بر رهایی از عادتها و کسب معرفت و کمال تأکید بسیاری شدهاست.
جوهره پیشرفت مراحل تکاملی انسان، زدودن عادتها و چارچوبهایی است که نوآوری و خلاقیت را تضعیف میکنند. در تعالیم عرفانی تعلیموتربیت، عادت مغایر با علم حضوری تلقی میشود.
اشراق درونی، تأمل عرفانی و سعادت اخروی هیچگاه از طریق عادت و شرطیسازی ایجاد نمیشود. ذهن انسانی که به چیزی عادت کرده، بهتدریج فرسوده میشود و از نوآوری و حساسیت بازمیایستد:
ور کنی عادت پشیمان خور شوی
وز پشیمانی پشیمانتر شوی
نیم عمرت در پریشانی رود
نیم دیگر در پشیمانی رود
بد ندانی تا ندانی نیک را
ضد را از ضد توان دید ای فتی
مولوی در دفتر دوم مثنوی نیز در حکایتی چنین بیان میکند که هرگاه دراثر عادت، خوی بد در انسان استوار شود، هرگز سخن خیرخواهان را نمیشنود و همواره از حسن نیتها خشمگین میشود.
چون ز عادت گشت محکم خوی بد
خشم آید بر کسی کت واکشد