استرس شغلی چقدر جدی است؟
مؤسسه ورکفورس (Workforce) بهتازگی پژوهش جالبی انجام داده است که به بررسی تأثیر شرایط شغلی و برخورد مدیران بر سلامت روان کارمندان میپردازد. این مطالعه که 3400 نفر از ده کشور جهان در آن شرکت کردند، نتایج حیرتآوری داشته است. بر مبنای این پژوهش، تأثیری که مدیران بر سلامت روان کارمندان میگذارند (69 درصد)، بیش از پزشکان (51 درصد) یا رواندرمانگران (41 درصد) و تقریبا هماندازه شریک زندگی آنهاست. بهعلاوه، استرس کاری بر زندگی خانوادگی کارمندان و بهزیستی و روابط آنها تأثیر منفی میگذارد.
همچنین 43 درصد از کارمندانی که در این مطالعه شرکت داشتند، گفتند «همیشه» یا «اغلب اوقات» پس از کار فرسودهاند و 78 درصد هم گفتند استرس بر عملکرد کاریشان تأثیر منفی میگذارد. با این اوصاف، چندان جای تعجبی ندارد که اغلب شرکتکنندگان در این پژوهش به دنبال راه نجاتی بودند.
مثلا 80 درصد از کارمندان گفتند سلامت روانشان را به داشتن یک شغل پردرآمد ترجیح میدهند. دوسوم از آنها هم گفتند حاضرند در ازای بهبود شرایط روانی خود، کاهش حقوقشان را بپذیرند. اما این نگرانیها مختص کارمندان نبود؛ بلکه رهبران و مدیران هم شرایط مشابهی داشتند؛ مثلا 40 درصد از مدیران ردهبالایی که در این پژوهش شرکت کرده بودند، گفتند به دلیل استرس کاری احتمالا در همین سال جاری از شغل خود استعفا خواهند کرد؛ اما وضعیت مدیران رده متوسط از این هم بدتر بود؛ چراکه استرس آنها هم از اعضای مادون تیمشان و هم از مدیران ارشد خود بیشتر بود و 25 درصدشان گفتند «همیشه» یا «اغلب اوقات» احساس خستگی مفرط و فرسودگی میکنند.
نیاز به راهحلهای نظاممند
گستره مشکلات روانی کارمندان و مدیران نشان میدهد که نمیتوان این بحران را با اقدامات سطحی و ضعیف حل کرد؛ بلکه فرهنگ محیط کار باید بهطور نظاممند تغییر کند و انسانمحورتر شود. بهعبارتدیگر، لازم است چارچوبی برای شرایط کاری تدوین شود که پاسخگوی نیازهای بنیادین انسانی باشد. از جمله این نیازها میتوان به امنیت، حس تعلق و حمایت اجتماعی، استقلال و انعطافپذیری، احترام و معنامندی و همچنین یادگیری و پیشرفت اشاره کرد. پژوهشها نشان داده است که اگر شرایط شغلی جوابگوی این نیازهای کلیدی باشد، هم سلامت روان کارکنان بهبود مییابد و هم بهرهوری آنها افزایش پیدا میکند؛ پس شرکتها و سازمانها نیز از این تغییر سود خواهند برد.
اگرچه راهکارهای خودمراقبتی و حمایتهای رواندرمانی بسیار مهم و سودمند است، اما بهتر است بهجای پرداختن به علائم استرس شغلی، فکری به حال دلایل و ریشههای آن بکنیم و روشن است که این مسائل باید در سطح سازمانی موردبررسی قرار گیرد. بدیهی است که نه رواندرمانی و نه خودمراقبتی نمیتواند به کارمندی که مجبور است کار دو یا سه نفر را انجام دهد، کمک کند؛ پس سازمانها باید از کافی بودن نیروی کار و معقول بودن برنامه و حجم کاری هر فرد، اطمینان حاصل کنند تا هم کارمندان و هم مدیران بتوانند در فضایی امن و سالم و ضمن حفظ کرامت انسانی خود، وظایفشان را انجام دهند. بهاینترتیب هم سلامت روان کارکنان تضمین میشود و هم با بیشینهکردن بهرهوری آنها، شرکتها و سازمانها عملکرد بهتری خواهند داشت.
منبع: psychologytoday.com