
زینب (س) در هر دورهای تکرار میشود. صبر و استقامتش. وقتی که زنان و مادران این سرزمین همچون زینب شاهد شهادت جگرگوشههایشان میشوند؛ اما چیزی جز زیبایی نمیبینند و همچون زینب (س) راوی روایتشان میشوند. حاجخانم فاطمه بیگم حسینی، یکی از زنان این سرزمین است و مادر دو شهید، سید جمال و سید مهدی حسینی.

پدر، کشاورز بود و متدین. در جوانی دعای کمیل را با صوت زیبا از حفظ میخواند. همین، بهانهای شد تا مادر همسرش قبول کند و دختر عزیزدردانهاش را به او بدهد.

وارد گلزارشهدای رهنان میشوم. اینجا هم همان حالوهوای گلستانشهدای اصفهان را دارد؛ همان آرامش خاص. مردم این منطقه با نثار خون ۵۰۰ شهید در طول هشت سال دفاعمقدس دینشان را به اسلام و کشور عزیزمان ادا کردهاند.

در سال ۱۳۴۲ در محله جیران هفتون چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی، طبق سنت قبلی و اثبات عشق و ارادتش به مقتدا و پیشوایمان، نامش را عباسعلی گذاشت.

شهریور سال ۱۳۳۳ در روستای نهضتآباد فریدونشهر به این دنیا پای گذاشت. پدرش کشاورز بود و بعد از گرفتن سیکل به علت نبود امکانات، نتوانست ادامه تحصیل بدهد و او هم به کشاورزی مشغول شد …

اصالتش برمیگردد به شهر سگزی (سجزی) و از سال ۷۴ ساکن محله هفتون شده است

نامش محمد است و شهرتش شاهسنایی، متولد سال ۱۳۳۳ است و رشته تحصیلی و کاریاش عمران. ۱۰۰ماه سابقه جبهه دارد و به قول خودش باسابقهترین نیرویی است که مانده. بازنشسته سپاه است و جانباز ۴۰درصد.

وقتی تاریخ شهادتش را میشنوم، دستم ناخودآگاه میلرزد و بغض راه گلویم را میبندد …

پدرش از نیروهای ژاندارمری سابق بود و به خاطر شغل پدر به شهرستان رفته بودند.

بهسختی قبول میکند صحبت کند و معتقد است توی محله کساره، پیشکسوتتر از او زیاد است. میخندد و به شوخی میگوید: «ما کاری نکردیم. پشت جبهه ظرف میشستیم.

خودش را فاطمه محمودصالحی معرفی میکند؛ با این تأکید که اسمش را با پیگیری زیاد بهخاطر عشق و علاقهاش به حضرتزهرا(س) از ماهطلا به فاطمه تغییر داده است.

یکی از کوچههای خیابان شهید عبدالرسول زرین به نام شهید سید جواد حسینی مزین شده است.