در زمانه فعلی اما کتاب و تألیف درباره این شهر بهوفور در اختیار محققان قرار دارد. از الاصفهان میرسیدعلی جناب و تاریخ اصفهان جابری انصاری تا گنجینه آثار تاریخی لطفالله هنرفر و جغرافیای اصفهان سیروس شفقی. یکی از برجستهترین آثار در این زمینه تاریخ اصفهان نوشته علامه همایی است که هرساله مجلدهای جدید به کوشش دخترش ماهدختبانو همایی توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر میشود. اما درباره این شخصیت و کتاب چه میدانید؟
از همایی چه باید گفت که دیگران نگفته باشند؟ چه حرف جدیدی؟ چه نکته مغفول ماندهای؟ میان صفحات وب که نامش را جستجو کنی پر است از تحقیق و شعر و کتاب که او نوشته است و مملو است از مطالبی که در شرح زندگیاش نوشتهاند. کمی بیشتر که بگردی میبینی علاوه بر تحقیقات و دستاوردها و اشعاری که همایی سروده، صاحب کتاب مهمی با عنوان تاریخ اصفهان است. اثری که به لحاظ فرم و دقت در تولید محتوا اعجابانگیز است. خود علامه همایی در سخنرانی معروفش در دانشگاه اصفهان در معرفی این کتاب میگوید که چهل سال از عمرش را صرف نوشتن این کتاب کرده است. میگویند: «علامه قزوینی بعدازآنکه در خانهام یادداشتها و فیشبرداریهای کتاب تاریخ اصفهان را دید نیم ساعتی دچار بهت و حیران شد و بعد قسمی طولانی (از آن قسمهای مخصوص به خودش) خورد که ولله و بِلله و تِلله تحقیقی به این عظمت ندیدهام و حق است اگر بعدازاین کتاب، وزارت معارف کلاً تعطیل شود».
علامه همایی در مقدمه فصل تکایا و مقابر به شرح تألمات روحی و مشکلاتی میپردازد که در سیر نوشتن کتاب تاریخ اصفهان و بخصوص همین مجلد از سر گذرانده است. نوشتهها و تحقیقاتش یکبار سرقت میشوند و بهزحمت در میدان کهنه خودش آنها را پیدا و خریداری میکند و بار بعدی کاغذها دچار پوسیدگی و رنگرفتگی میشوند و از بین میروند و در رجعتش از تبریز به اصفهان چیزی جز اندوه برایش نمیماند و دستآخر مجبور میشود که بسیاری از مطالب را از حفظ و با مدد از حافظه درخشانش بنویسد چراکه در آن زمان بسیاری از قبرستانهای قدیمی اصفهان را تخریب کرده بودند و مثلاً از قبرستان چندطبقه چمبلان اثری دیگر نبوده است.
در جلد اول این کتاب عظیم که به شرح ابنیه تاریخی اصفهان پرداخته است علاوه بر نظم در ارائه مطالب و تقسیمبندیهای عالی، به صحیحترین و دقیقترین شکل ممکن اطلاعات هر بنا را ارائه میدهد و تنها به گشتن در مراجع قدیمی و مطالب پیشینیان اکتفا نمیکند. برای مثال تکتک منارههای اصفهان را خودش راه میافتاده و چندین بار بررسی و متر میکرده و یکی دوباری نزدیک بوده از بالا به پایین سقوط کند یا ماجرای جالب پیدا کردن مقبره صائب تبریزی که تا پیش از آن مردم محلی تصور میکردهاند مقبره امامزادهایست که زنهای نازا را شفا میدهد و بعد همایی به کمک نگهبان مقبره شروع به کندوکاو میکند و نهایتاً به سنگقبر صائب میرسد و با قراین و شواهد پی میبرد که این مزار، آرامگاه ملکالشعرای دوران صفوی است. البته گاهی هم درد و دلش را در میان بحث با مخاطب در میان میگذارد و از تخریب شدن ابنیه شهر مینالد و لعنتی به ظلالسلطان و بانو عظما میفرستد. خلاصه اینکه در تکتک کلماتش عشق عمیق و پدرانهاش را به بناهای تاریخی شهر بیان میکند.
در حال حاضر دختر ایشان ماهدخت بانو همایی در حال تصحیح و تدوین فیشبرداریهای بجا مانده از پدر و انتشار مجلدهای باقیمانده است اما به نظر میرسد علیرغم تلاش زیاد آن دقت نظر لازم مثلاً در مجلد رجال و دانشمندان وجود ندارد و فهرست و اعلام بهگونهای نیست که بهراحتی مخاطب را هدایت کند و حتی بعضاً درباره یک دانشمند چند یادداشت وجود دارد و هیچکدام دقت نظر لازم را ندارد. به نظر میرسد تیمی از محققان باید بروی این یادداشتهای بجا مانده از ایشان کار کند و تصحیح این اوراق، نیاز بهصرف زمان بیشتری دارد.
علامه همایی در روز 28 تیرماه سال 59 هجری شمسی چشم از جهان فروبست. روی سنگقبرش مادهتاریخی است که خود سروده و این هم شاید از عجایب روزگار و کرامات آن بزرگوار باشد که در مصرع آخرش مادهتاریخی است که سالمرگش را نشان میدهد و گویی زمان مرگش را پیشبینی کرده است.
سنا جلال همایی به گوش غیب نیوش
ندای ارجعی از بام عرش چون بشنفت
شكفته گشت به لبيك و بهر تاريخش
زآشیانه تن شد رها همایی گفت
مصرع آخر به حروف ابجد سال 1400 قمری معادل 1359 شمسی میشود.
از یکی از شاگردان علامه همایی درباره مراسم درگذشت ایشان اینگونه شنیدم: «روزی که ایشان وفات کردند جنازهشان توسط شاگردانش از تهران به اصفهان منتقل شد و مطابق وصیتنامهاش در تکیه لسانالارض در جایی نزدیک استادش حاجآقا رحیم ارباب به خاک سپرده شد اما در مراسم ترحیم در مسجد سید شاید بیست جفت کفش بیشتر دم در مسجد نبود. در سکوت کامل و بهدوراز هر حضور خبرنگار و هیاهویی به خاک سپرده شد و دریغا که چنین در سکوت به خاک رفت.» گویی انسانی ناشناخته از دنیا رفته باشد و این پایان زندگی مردی است که تمام عمرش را عاشقانه صرف مطالعه و تحقیق و آموزش و اصفهان پژوهی کرده بود. شاید همین سخن تلنگری باشد تا قدر بزرگانمان را بیشتر بدانیم.